نگاهی به فیلم «مادادایو»؛
چیزی گرانبها که تمامش فراموش شده
کوروساوا همچون شخصیتی که خلق کرده ما را به دنیای خود دعوت میکند. دنیایی عاری از نفس پرستی، عشقی بیپیرایه و با ملاحت و جذابیتی که اوچیدا با صداقت خود دارد به نمایش میگذارد.
تاريخ : دوشنبه ۱۱ فروردين ۱۳۹۳ ساعت ۰۲:۲۶
هنگامی که هنرمندان به پایان عمر خود نزدیک میشوند به صورت طبیعی در آثار آخرشان نوعی گرایش برای پیدا کردن و ساختن بیانیهای درباره عمر کاریشان وجود دارد و معمولا این آثار مهم هستند، کوروساوا هم از این قاعده مستثنی نیست و بنابراین مادادایو فیلم مهمی محسوب میشود. با اینکه این فیلم از بزرگترین آثار کوروساوا نیست اما نشان دهنده احساسات او در سالهای پایانی فیلمسازیاش است. دورانی بسیار حساس که تاب و تحمل انسان محدود میشود. این فیلم در سال ۱۹۹۳ ساخته شده و آخرین فیلم کوروساوا، قبل از اینکه رخت از دنیا ببندد، محسوب میشود. او ایشیرو هوندا کارگردان گودزیلا را هم به عنوان دستیار در کنار خود داشته است.
شاید فیلم شرح حال کوروساوا نباشد اما تشابه قابل توجهی بین زندگی اوچیدای فیلم و کوروساوا وجود دارد. داستان فیلم دوران بین سالهای ۱۹۴۳ تا ۱۹۶۰ را در بر میگیرد که دوران قابل توجهی در زندگی حرفهای کوروساوا محسوب میشود او در این دوره فیلمهای مهمی ساخته. شباهتهای دیگری هم وجود دارد، کوروساوا هم به افسردگی دچار شده بود که اقدام به خودکشی او را در پی داشت. او همچون کاراکتر فیلمش درک روشنی از ناامیدی دارد و حساسیت فوق العادهای به نوع زندگی اوچیدا نشان میدهد.
داستان فیلم درباره اوچیدا استاد زبان آلمانی دانشگاهی است که ناگهان در ۶۰ سالگی بازنشستگی خود را باز نشسته میکند تا به دنبال آرزوی همیشگیاش، نویسندگی برود. در شصتمین سال تولد استاد که هم زمان با روزهای پایان جنگ جهانی دوم و ورود و اشغال متفقین است، دانشجویان جهت قدردانی از استاد جشن تولدی برپا میکنند که نام آن را مادادایو میگذارند. این کلمه در زبان ژاپنی به معنای «هنوز نه» است و اشاره به زمانی دارد که مرگ از استاد خواهد پرسید: «ماداکایی؟ /آمادهای؟» و او جواب خواهد داد: هنوز نه.
داستان فیلم تا نیمههای سرشار از زبان بازیها و شیرین زبانیهای استاد و بیخیالی شاگردانش و سرخوشی آنها در کنار استاد است که به صورت جمع شدن و نوشیدن به تصویر کشیده میشود. تا نیمه فیلم و قبل از گم شدم گربه استاد ما در این سرخوشیها شریکیم و بعد از ماجرای گربه استادی که حتی از بمباران خانهاش در جنگ ناراحت نیست را بسیار بیتاب و غمگین میبینیم و کارگردان با ظرافت جهان بینی انسان را در دوران پیری نقش میزند.
ارتباط اوچیدا و دانش آموزانش ستون فقرات عاطفی داستان را تشکیل میدهد، او معلمی است که احترام زیاد شاگردانش را بر میانگیزد و الهام بخش آنها بوده است. مادادایو لحن آرامی دارد و به شکلی تعمدی آهسته جلو میرود و همین اثرها را هم بر تماشاگر میگذارد. مانند ازو، کوروساوا هم به دوربین خود اجازه مشاهده میدهد. صبوری و حرکتهای دوربین دقیق کوروساوا و ترکیب بندیهای نقاشی گونه او گرمای فیلم را بر جان تماشاگران مینشاند. کوروساوا همچون شخصیتی که خلق کرده ما را به دنیای خود دعوت میکند. دنیایی عاری از نفس پرستی، عشقی بیپیرایه و با ملاحت و جذابیتی که اوچیدا با صداقت خود دارد به نمایش میگذارد.
کوروساوا در بهترین حالت خود فیلمسازی قدرتمند است که دید منحصر به فردی به عنوان یک ژاپنی برای پیوند زدن احساسات غربی و فرهنگ آسیایی دارد. او قصه گوی بزرگ انسان گرایی است که فیلمهایش توانایی برجسته کردن هر طبقه از جامعه انسانی را دارد اما این امر به ندرت در این فیلم دیده میشود.
کوروساوا در مصاحبهای درباره این فیلم موضوع آن را این طور توصیف کرده: «چیزی گرانبها، که تمامش فراموش شده. جهان حسرت برانگیزی از دلهای گرم. امیدوارم تمام مردی که این فیلم را دیدهاند سالن را با احساسات نو شده و لبخندی بر صورتشان ترک کنند.» فیلم در رویای کودکی اوچیدا جایی که او مشغول بازیای شبیه به قایم باشک است به پایان میرسد. اوچیدای کوچک قبل از قایم شدن در پاسخ به ماداکاییِ دوستانش چشم به آسمان میدوزد و شیفته رنگهای بینظیر آسمان میشود و پاسخ(مادادایو) را فراموش می کند، آری مرگ آرام و شاید زیبا می آید و اگر چه روزی خواهد آمد، اما، زندگی ادامه دارد.
یاسین پورعزیزی