به گزارش خبرنگار هنرنیوز، قبل از این مراسم، بخشهایی از کتاب «آه باشین» توسط لیلا زارع یکی از بازیگران کشور به زیبایی برای حاضرین در سالن خوانش شد و سپس در ادامه این مراسم؛ «محمد کاظم مزینانی» نویسنده کتاب، «یوسفعلی میرشکاک» و «ابراهیم حسن بیگی» به عنوان نویسنده و منتقدان حاضر در این جلسه حضور یافتند و «حمید باباوند» نیزبه عنوان مجری وکارشناس این نشست را مدیریت کرد.
باباوند در ابتدا با توجه به تولد محمد کاظم مزینانی، تولد ایشان را به وی تبریک گفت و به عنوان اولین سوال از وی پرسید که چرا به سراغ نوشتن این کتاب و کتاب قبلی خود به نام «شاه پیشین» رفتید؟ که نویسنده کتاب گفت: زمانی که انقلاب شکل گرفت من ۱۴ الی ۱۵ سال بیشتر نداشتم. قدری که بزرگتر شدم. همیشه در مورد انقلاب این سوال در ذهن من وجود داشت و آن اینکه این انقلاب که همه برای شکل گیری آن سختی کشیدند چه بود؟ هر چه برزگتر میشدم این سوالات، ابعاد بیشتری به خود میگرفت. یا اینکه شخصیت شاه چی بود؟ چه نوع آدمی بود؟ لذا من به دنبال پاسخ و کشف این سوالات بودم. بنابراین شروع به مطالعه کردم و از این و آن پرسیدم. حتی کاخ شاه را دیدم. لذا معتقدم بیشتر یک سوال شخصی بود که در نتیجه منجر به نوشتن این دو جلد کتاب شد که اولی در مورد شاه بود و دومی در مورد یک آدم انقلابی.
مزینانی در پاسخ به مجری مراسم که پرسید آیا باز هم در حال و هوای انقلاب کتاب خواهید نوشت یاد آور شد: این یک مجموع سه گانه است که اولی شاه پیشین، دومی آه باشین و سومی هنوزمعلوم نیست کدام «شین» است که دست از سرمن برنمی دارد! ولی فعلا در حال نوشتن جلد سوم آن هستم.
وی در پاسخ به اینکه با نوشتن این دو جلد کتاب، از فضای ادبیات کودک فاصله گرفتید. چقدر مایل هستید که دوباره به این فضا برگردید؟ اظهار داشت: فضای کودک و نوجوان خیلی متفاوتتر از بزرگ سالان است. چون شما برای کودکان آگاهانهتر قلم میزنید و مخاطب برای شما مشخص است. حتی میتوانید سن آنان را هم تشخیص دهید. ولی دنیای بزرگسالان دنیای عمیق تری است. البته دنیای کودک و نوجوان، پاکی و صفای خاصی دارد که قابل مقایسه با دنیای بزرگسالان نیست. اگر فرصت شد به فضای کودک هم خواهم پرداخت.
یوسفعلی میرشکاک نویسنده و منتقد این مراسم در مورد نویسنده و اثر پیش رو گفت: آقای مزینانی با دوگانهای که نوشتن، باری که من سالها احساس میکردم روی دلم سنگینی میکند را برداشتند. چون توقع داشتم این نسل رمانی پدید بیاورد که جذاب، قابل خواندن و از تکنیک درستی برخوردار باشد و شعار ندهد و از همه اینها مهمتر؛ رمانی باشد که قابلیت بیان حرفهای نو را برای انسان ایرانی امروز داشته باشد و همچنین مفید باشد. آنچه که من در هر دو کتاب ایشان دیدم میتوانم بگویم که رمان اول به نوعی «شعر» ایشان و کتاب دوم (آه باشین) «نثر» مزینانی است. درهر دو کتاب، تقدیر تاریخی انسان ایرانی مطرح است.
وی ادامه داد: یکی از موفقیت درخشان نویسنده این است که به شخصیتها آب نمیبندد تا یک جلد را به ده جلد برساند. در رمان آهِ باشین، آخر کار آغاز کار محسوب میشود. یعنی پایان زندگی شازدهای که دیگر شازده نیست و موقعیتی ندارد. پایانش، پایان پدر و پدر بزرگ شازده محسوب میشود و نویسنده از روزگار قاجار شروع میکند و جالب است که مثل جغدی که ما در «بوف کور» آثار صادق هدایت میبینیم و نمادی در آن رمان تلقی میشود در «آهِ باشین» ما نیز با یک «گربه» مواجهه هستیم. گربهای که معلوم نیست از کجا میآید و هیچ کاری هم نمیشود کرد و انگار دارد یک تقدیر غیر قابل دگرگونی را به این خاندانی که انگاری میراث کل این سرزمین را در فردیت و در اخلاقیات و مناسبات خود دارند القاء میکند. نویسنده با زبردستی سعی کرده از روزگار قاجار شروع کند. وقتی یک نویسنده ما را به روزگار قاجار حوالت میدهد یعنی روزگار زندیه، افشار و غیره، روزگار قاجار آغاز مواجهه ماست با جهان بیرون از خودمان. یعنی ایران دیگر مرکز نیست یعنی دیگر هنر نزد ایرانیان است و بس نمیتواند معنای واقعی داشته باشد. اما هنگامی که میگوئیم قاجار یعنی کل این سرزمین والبته به سادگی نمیتواند یک نویسنده از پس آن بر آید. اما یکی از شگفتیهای من این بود که آقای مزینانی از عهده این کار بر آمده است. شاید به این خاطر که عینک ویژهای بر چشم خود به هنگام نوشتن نداشته است.
وی تصریح کرد: در هیچ کدام از دو رمان ایشان، با جذب اندیشی ایدئولوژی روبرو نیستیم. شاید به همین خاطر است که آقای مزینانی توانسته است در عرصه رمان «حوالت گویی» کند. رمان «آهِ باشین» همچون آیینهای دربرابر حوالت تاریخی قوم ایرانی است که شاعرانی همچون اخوان و فروغ هم این موضوع را مطرح کردند. اما چون به صورت اجمالی است خیلی به چشم نمیآید. این «مسعود» همان «سالار» است. یعنی هر کدام از هر راهی که شروع میکنند باز این راه همچون فرجامی که قوم بنی اسرائیل در صحرای سینا پیدا میکند باز به همان نقطه ابتدایی ختم میشود. وظیفه هنرمند این است که از سرِ تفکر و تامل، روی تربیت خودش، تربیت آدمهای پیرامونش و جامعه تامل کند و ببیند آیا راه برون رفتی از وضعیت موجود وجود دارد یا خیر؟ من فکر میکنم در همین دایره بسته هم، راه برون رفتی برای این ماجرا میشود پیدا کرد.
«ابراهیم حسن بیگی» دیگر نویسنده و منتقد این مراسم اظهار داشت: گاهی اوقات شُعرا تصمیم میگیرند که مثلا شعر نگویند یا کم شعر بسرایند و «داستان» بنویسند و در این مورد به تصمیمات خوبی هم میرسند. من آقای مزینانی را بیشتر به عنوان «شاعر» کودک و نوجوان میشناختم. اما میدانستم که ایشان کار رمان نویسی را شروع کرده است. البته من رمان «شاه باشین» را نخوانده بودم. اما کتاب «آهِ باشین» را خواندم. لذا احساس کردم شاید خیلی از رمان نویسان خوب ما از شعر شروع کرده باشند مثل آقای مزینانی. یک زمانی آقای میرشکاک و علیرضا قزوه اعلام کردند که ما میخواهیم داستان بنویسیم که من هنوز هم منتظرم تا این عزیزان شروع به داستان نویسی کنند و میدانم اگر بنویسند حتما داستانهای خیلی خوبی خواهند نوشت. امیدوارم زودتر وارد این عرصه بشوند چرا که ما حسودی نمیکنیم. چون بنیه داستان نویسی کشور ما از بنیه قویای برخوردار نیست.
وی گفت: این اولین اثری است که من از یک دوست شاعرم خواندم. این کتاب از نظر مسائل ساختاری و تکنیکی در طول مدتی که به عنوان یک منتقد این اثر را مطالعه میکردم. بینظیر بود. هر چه جلوتر میرفتم متوجه میشدم که آقای مزینانی کار بزرگی کرده است و من چون خودم نویسنده هستم میدانم که اینگونه نوشتن چقدر مشکل خواهد بود. این رمان در عین حالی که از «ساختار» خیلی قویای برخوردار است. اما شاید کتاب خیلی «خوشخوانی» برای افراد عادی نباشد. شاید خواندن این رمان قدری سخت باشد چرا که رمان شکل یک پازل را دارد که باید خودِ خواننده این حوادث را کنار هم قرار دهد و شکل واقعی اثر را در ذهنش بسازد.
وی یاد آور شد: معتقدم بهترین نوع داستانویسی، داستانی است که نویسنده بخشی از داستان را بنویسد و بخش دیگر آن را بگذارد تا خواننده در ذهنش بنویسد. یعنی هر چه خواننده با داستان کلنجار برود و نقاط خلاء داستان را پُر کند یا پازلهای بهم ریخته را خودش مونتاژ کند و به نوعی درگیر داستان شود و صرفا نظاره گر داستان نباشد این داستان در ذهن خواننده، ماندگارتر خواهد شد. این همان روشی است که اروپائیان چند قرنی است انجام دادند و ما ایرانیان هم، چند مدتی است از آن پیروی میکنیم. این روشِ تکنیک نویسی است که شاخههای مختلفی دارد. در نوشتن رمان هر چه نویسنده سعی کند یک بخشی از مسئولیت درک مطلب و نوشتن را به خواننده واگذار نماید این اثر موفقتر خواهد بود. کاری که آقای مزینانی در این کتاب به خوبی انجام داده است. این کتاب بخشی از تاریخ معاصر ما را به تصویر کشیده است و نویسنده آن حالت خوانسالاری و پادشاهی را به جایی رسانده که امروز، آخرین نسل پادشاهی را که ما در کتاب آهِ باشین میبینیم یک آدم کراکی و بیخاصیت و بیماری به نام «کاوه» است که از این نسل باقی مانده است.
این نویسنده و منتقد خاطر نشان کرد: آقای مزینانی موضوعی را انتخاب کردند که انصافا موضوع آسانی برای نوشتن نیست. نویسنده وقتی به بخش تاریخی داستان اشاره دارد به سختترین بخش تاریخی یعنی «دوره قاجار» اشاره میکند. واقعا نوشتن در مورد قاجار سبک خاصی میخواهد. در حوزه فیلمسازی، موفقترین فیلمساز در مورد تاریخ مرحوم «علی حاتمی» بود که با وسواس و دقت نظر تصاویر عصر قاجار را خلق میکرد و همین کار را هم آقای مزینانی در کتابش انجام داده است. وقتی من کتاب «آهِ باشین» را میخواندم احساس میکردم که مشغول دیدن فیلمی از علی حاتمی با همه جزئیاتی که علی حاتمی خلق میکرد هستم. ما نویسندگان اینقدر ریز بین در داستانها نیستیم مخصوصا این نوع داستانها که آدمی را کلافه میکند. بنابراین این همه دقت به جزئیات در کمتر نویسندهای دیده میشود. چرا که بیشتر نویسندهها خودشان را اسیر حوادث و ماجراهای اکشن تاریخی میکنند و از جزئیات غافل میشوند.
وی با اشاره به دو «پیرزنی»ای که در داستان ذکر میشود افزود: حضور دو پیرزن در داستان که به زیبایی هم تصویر میشوند بسیار جالب است. من هنگامی که به این دو پیرزن رسیدم با خودم گفتم نویسنده با این دو پیرزن که بیش از ۱۰۰ سال عمر دارند چه کار میخواهد بکند؟. اما نویسنده تا انتهای داستان به خوبی از این دو پیرزن استفاده کرده است. این دو پیرزن درحالی که شخصیتهای حاشیهای هستند اما کاملا حضور کاربردی دارند و هر جایی که نویسنده اراده میکرده ازاین دو شخصیت به خوبی استفاده میکرده است یا نویسنده یک جایی که به تنهایی مسعود که روی ویلچر نشسته اشاه دارد از حواشی به خوبی برای پُر کردن صحنهها استفاده کرده است. مثل دو کبوتر نرو مادهای که در داستان وجود دارند و نویسنده چندین بار از این دو کبوتر استفاده درست کرده است. یکی از صحنههای زیبای این کتاب، صحنه خراب کردن باغ در مقابل دیدگان باغبان است که کاری هم از دستش بر نمیآید. وقتی که این باغ را خراب میکنند تا میدانی درست کنند و زمانی که زمین را صاف میکنند و آسفالت میریزند. ما میبینیم که از دل این آسفالت، چند بار، درختچههایی به بیرون میزند که حکومت مجبور میشود آنان را ببُرد و آهک بریزد تا آنان سبز نشوند. بیشک این درختچهها جنبه «نمادین» بسیار زیبایی دارند. یا یک جایی از داستان، مسعود و سیمین در خانه تیمی زندگی میکنند و نویسنده برای اینکه داستان را تلطیف کند بحث عشق و عاشقی و نگاههای عاطفی بین آنان اتفاق میافتد و قدمهای عاطفی از سوی مسعود برداشته میشود که بسیار طبیعی به نظر میرسد و نویسنده با ظرافت ادامه این عشق و عاشقی را برعهده خواننده میگذارد. آنجایی که سیمین به مسعود میگوید: «نامهای زیر فرش قرار دادم که بعد از گیر افتادن من آن را بخوان» و بعد این نامه از بین میرود. اما چند بار ذکر این نامه در داستان قید میشود و این خواننده است که باید تصور کند در این نامه چه نوشته شده است.
«محمد کاظم مزینانی» نویسنده کتاب در مورد نامه گفت: خیلیها از من پرسیدند که قضیه نامه در داستان چه بوده است. یکی میگفت که دوست داشتم این نامه، عشق سیمین به مسعود باشد و عشقشان به سرانجام میرسید باید بگویم دقیقا همین طور است. جنبه نمادین دارد. این نامه نشان میدهد که عشق این دو، همراه با زندان افتادن آنان و شکنجه شدن آنان، پر پر میشود. این معلق بودن نامه به نوعی تعلیق این آدمها است و تعلیق عواطف درون آنان است که درخانههای تیمی - به ضرورتهای مبارزه - نادیده گرفته میشد و پَرپَر میشود.
در ادامه مراسم چند نویسندهای که در جمع حاضرین حضور داشتند از انتشار این کتاب بسیار زیبا و خوب ابراز خرسندی کرده بودند و مشتاق شدند که این کتاب را هر چه زودتر خریداری کنند. یکی دیگر از نویسندههای حاضر در سالن که قدری از کتاب را مطالعه کرده بوده در مورد نثر و طنزی که در این اثر وجود داشت مطالبی را عنوان کرد و این نوع طنز را که از دل استبداد بیرون آمده بود را مورد ستایش قرار داد. سپس «یوسفعلی میرشکاک» با اشاره به اینکه کتاب «آهِ باشین» جایزه جلال آل احمد را دریافت کرده است افزود: اگر قرار باشد جایزهای که به نام یک نویسنده تعیین میشود را فقط به آثاری بدهند که شبیه آثار همان نویسنده باشد پس همان بهتر که آنجایزه را به همان نویسنده اصلی بدهند و جایزه را سر مزار جلال بگذارند! چون اگر قرار باشد ما یک جلال آل احمد دیگری داشته باشیم جز یک کپی، چیز دیگری نخواهیم داشت.
وی با بیان اینکه متاسفانه جامعه ما ایدئولوژی زده و شعار زده است و برخیها تلقی پیش پا افتادهای از رمان دارند ادامه داد: مثلا بعضیها میگویند چرا نویسنده در رمان اول - شاه باشین - از سطر اول به روزگار بد و بیراه نمیگوید تا چهار نفر آدم بیفرهنگی که متاسفانه به مدیریت فرهنگی هم رسیدند خوششان بیاید. اتفاقا عملی نشدن این امر در کتاب ثابت میکند که نویسنده در هر دو کتاب، ماجرا را به درستی دیده است. اینکه سیمین عشقش پر پر میشود حاکی از آن است که «امتناع عشق» در هر دو رمان یک مصیب است. قوم ایرانی دچار امتناع عشق است. یعنی هنگامی که عشق به سروقتشان میآید به ناچار باید به مسائل دیگری بیندیشند. اما زمانی که از دست میرود دریغ آن عشق را میخورند.
این نویسنده و منتقد یاد آور شد: شعرا میتوانند هر چیزی را که نمیشود بر زبان آورد در شعرهای خود ذکر کنند و از «دیوار ممیزی» هر چقدر هم که قطور باشد رد شوند. اما در نثر همین حرفها را مطرح کردند و از دایره ممیزی گذشتن کار سختی است که آقای مزینانی در این کتاب توانسته این کار را انجام دهد. توانمندی که ایشان در طرح مسائل مطرح شده دارند قابل تقدیر است. آقای مزینانی حتی عمیقتر از جلال آل احمد به مسائل نگاه کرده است. در کتاب اول؛ «تقدیر تاریخی» قدرت مطرح است که چگونه ظهور مییابد و چگونه به زوال میرسد. نویسنده کاری به این کار ندارد که تقویم چه تقویمی است بلکه نویسنده میخواهد یک چیزی را بیان کند که انسان جهان سومیِ خاورمیانهای ایرانی، کیفیت ظهور و زوالش این است. در کتاب آهِ باشین با زوال انسان ایرانی روبرو هستیم. من در شازده و پسرش و نوه و نتیجهاش، خودم را میبینم. در سراسر رمان آهِ باشین ما شاهد رویکرد پنهان نویسنده درمسائل مختلف هستیم. کانون این شجرهای که در رمان رشد میکند و به دور دستهای این سرزمین میرسد درختی است که از کویر سبز میشود. خیلی هوشیاری در موضوع نهفته است. درختی که از دل کویر بیرون بزند به محض اینکه با بیآبی روبرو شود به دل کویر برخواهد گشت. خاندان سالار همین شکلی هستند یعنی از یک بستر کم آب و بیآب بر میآیند و تلاش میکنند که خودشان و جامعه را دگرگون کنند اما در هیچ عرصهای به موفقیت نمیرسند و تنها چیزی که برای قهرمان کتاب – مسعود – میماند این است که تمنای دگرگون کردن حوالت تاریخی و تقدیر را دارد. اما همه فرصتهایش میسوزد. آیا نویسنده میخواهد به ما بگوید که امکان دگرگونی این حوالت وجود ندارد؟ این پرسشی است که باید نویسنده پاسخ بدهد.
وی ادامه داد: در هر دو رمان، وقتی که قدرت مطرح میشود یا کسانی که میخواهند این قدرت را دگرگون کنند محکوم به زوال هستند. یکی زیر تیغ جراحی نابود میشود و دیگری از منقل شازده تا کراکی شدن «کاوه» نابود میشود. این سرنوشت تراژیک را یک نفر باید آیینهای از آن میساخت و روبرو ما قرار میداد و کاظم مزینانی این کار را به خوبی برای ما انجام داده است. نوشته شدن همین دو رمان آن هم توسط یک شاعر که از قبل مشق نویسندگی هم نکرده و حتی چند قصه کوتاه هم ننوشته و یک مرتبه یک شاهکار خلق میکند این نشان میدهد که تقدیر اقتضاء میکرده که چنین نویسندهای پدید بیاید. شاعری که ما فکر نمیکردیم نویسنده بشود ناگهان بهترین رمان را مینویسد وآبرویی برای نسل انقلاب میشود.
«ابراهیم حسن بیگی» نیز در پاسخ به سوال مجری که پرسید کتاب آهِ باشین در کدام قالب داستان میگنجد اظهار داشت: آثار این دست را خیلی سخت است که در یک قالب خاص ارزیابی کنیم. این رمان حتما رئال نیست اما میتوان گفت که این رمان پوششی است برای مطرح کردن برخی از نمادهایی که نویسنده به آن استناد کرده است. این رمانها معمولا رمانهای ماندگاری هستند و متعلق به عصر خاصی نیستند و میتواند در همه عصرها و برای همه نسلها این ماجرا اتفاق بیافتد. یعنی «قدرتی» وجود داشته که از فتحعلی شاه آغاز میشود و در انتها به فروپاشی میرسد. این نوع موضوعات، موضوعهای ماندگاری در ادبیات و هنر خواهند بود و به موضوعات «جهان شمول» معروفند و معمولا بعضی از نویسندگان غربی که آثار ماندگاری دارند انگشت روی اینگونه موضوعات عام انسانی میگذارند و از ساختارها و تکنیکهای خاص تری استفاده میکنند و صرفا اینکه داستان را در قالب رئال بیاورند و تعریف کنند نیستند. این رمان از این نظر قابل ارزش است.
این نویسنده و منتقد اضافه کرد: من بارها شنیدم که برخیها معتقدند رمان «آهِ باشین» رمان انقلاب است و پشت کتاب هم نوشته اثر برتر چهارمین دوره داستان انقلاب، باور کنید من زمانی که این رمان را میخواندم منتظر بودم که یک رمانی راجع به انقلاب بخوانم و فکر میکردم در مورد انقلاب است ولی من به دو دلیل میخواهم بگویم که این رمان را به موضوع انقلاب محدود نکنیم. اول اینکه ممکن است این اتفاقات، یک روز عزیز باشند و فردا ممکن است دیگر عزیز نباشند. مسائل سیاسی در طول تاریخ همواره تغییر میکند اما در این رمان بحث «تاریخ انسان» مطرح است نه بحث یک رویداد یا تغییر یک رژیم، از نقطه نظر دوم اینکه ما باید ملاکهایی را برای تشخیص یک اثر انقلابی در نظر بگیریم یعنی تعریف کنیم که این اثر با چه شاخصهای جزو آثار انقلاب اسلامی محسوب میشود. در حالی که شاخصههای انقلاب اسلامی عبارتند از: موضوعاتی که به سال ۵۶ و عقبتر آن یعنی سال ۴۲ مرتبط باشد. آدمهایش در آن مقطع تاریخی -۴۲ تا ۵۷ – حضور داشته باشند. ایدئولوژی این انقلاب حتما باید اسلامی باشد. رهبری انقلاب، رهبری مذهبی باشد و پایگاه اصلی انقلاب، مساجد و حسینیهها باشند. اینجا تنها مسالهای که نویسنده مطرح میکند یک چریک فدایی خلق است که در خانه تیمی حضور دارد و بعد دستگیر میشود و به زندان میافتد و وحشیانه توسط ساواک شکنجه میشود. آیا ما به خاطراینکه چند نفر به زندان میافتند و شکنجه میشوند میتوانیم اعلام کنیم که این داستان انقلابی است؟ تازه این حوادث هم از صفحه ۲۰۰ به بعد داستان رخ میدهد. این درحالی است که بسیاری و من جمله بنده معتقدیم که حرکتهای چریکی و نظامی شاید یک درصد هم در انقلاب نقش نداشتند. یعنی هیچ تروری در حرکت انقلاب موثر نبود ضمن اینکه حضرت اما (ره) هم حرکتهای چریکی را تائید نمیکردند چون میدانستند بلاخره به ترور ختم میشود. چون این حرکتها جنبه آگاهی سازی به مردم را نداشت حتی شاید به اندازه یک سخنرانی مرحوم کافی در روشنگری مردم هم تاثیر گذار نبودند.
ایل بیگی ادامه داد: چریکهای فدائیان خلق، نقشی در پیروزی انقلاب نداشتند که ما بخواهیم به واسطه حضور یک چریک در داستان، نام این رمان را رمان انقلاب بنامیم. لذتی که من از مطالعه این رمان بردم با چسباندن آن به رمان انقلاب از بین میرفت.