ایمان مثل سرمایه قابل زیاد شدن است
در حاشیه ملاقات با خانواده محمد کاظم زاده؛
ایمان مثل سرمایه قابل زیاد شدن است
محمد کاظم زاده هنرمندی است که علیرغم این که از بدو تولد دچار کم توانی ذهنی بوده است؛ به خلق هنری همت گماشته و با پیگیری های والدینش توانسته به زندگی عادی نزدیک شود.
 
تاريخ : يکشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۴۹


والدین و معلم او معتقدند؛ محمد دریچه اندیشه آن ها را به دنیایی تازه باز کرده است. همین امر سبب شد تا با والدین و معلم این نوجوان به گفتگو بنشینیم.

از پدر محمد در این‌باره جویا شدیم که شما در پرورش کودک خود و رشد خلاقه نقاشی در وجود او بسیار توانمند بودید. مایلم با یک سوال شروع کنم. چه موضوعی شما را از والدین دیگری که کودکان کم توان دارند؛ متمایز کرده است؟ در واقع چه عاملی سبب شد تا شروع به پرورش قوایی در وجود محمد شوید و او را به سمت پیشرفت در هنر سوق دهید؟

اگر احساس کنی که به زندگی امیدی نیست؛ یقین داشته باش خداوند در آن جا حضور ندارد. به اعتقاد من باید الفبای زندگی خویشتن را آموخت. الفبای حیات و به باور من پیدا کردن این الفبا از هر کسی بر می آید.
معتقدم خداوند هیچ مخلوقی را بی حکمت نمی آفریند. این حقیقت در مورد محمد نیز صدق می کند. به اعتقاد من در وجود محمد مانند تمامی انسان های دیگر استعدادهایی ویژه به ودیعه گذاشته شده است. استعدادهایی که دیگران ندارند. ما نیز حسن هایی داریم که او ندارد. فقط باید به یکدیگر ایمان بیاوریم و یکدیگر را بپذیریم. باید قبول کنیم که اگر بخواهیم همه چیز امکان‌پذیر است.

آن‌چه شما را برآن داشت تا محمد را به فراگیری تشویق کنید چه بود؟ چه نیرویی سبب این اطمینان در شما شد که محمد هم می تواند؟

همیشه معتقدم ایمان سرمایه آدمی است. ایمان مثل سرمایه قابل زیاد شدن است. اگر این سرمایه را زیاد کنی خواهی توانست به هرآن چه می خواهی دست پیدا کنی. این یک نمونه کوچکدر جهان مادی است. یک نمونه از هزار خواسته دست یافتنی دیگر.
و البته این نکته که اگر اراده کنی هر چیزی را به دست خواهی آورد. من محمد را این گونه پرورش دادم تا به همه ثابت کنم هر آن چه می خواهند قابل دست یافتن است. محمد توان انجام کارهایی دارد که هیچ کس از عهده آن بر نمی آید. گناه نمی کند؛ روح صافی دارد، هم چون آئینه است و رفتارهای اطرافیانش را هم

باید الفبای زندگی خویشتن را آموخت.
چون آئینه انعکاس می دهد. همه انسان ها انرژی های نهانی دارند. تنها باید این انرژی ها را کشف کرد.

چه عاملی سبب شد تا به توان او در هنر فکر کنید؟ بسیاری از خانواده ها فرزندانی هم چون محمد دارند اما نهایت توان آن ها صرف دست و پنجه نرم کردن با این ناتوانی می شود. چه وجه تمایزی میان شما و والدین کودکانی چون محمد وجود دارد؟

آن چه آدمی را متمایز از اطرافیانش می سازد؛ در شخصیت فردی او نهفته است. روزی یکی از مسئولین مدرسه دوران کودکی محمد والدین را گرد آورد و گفت: بیش از آن که مل بخواهیم این کودکان را آموزش دهیم آن ها ما را خواهند آموخت. باید نگاه خود را تربیت کنیم. این نگاه ماست که سبب برگزیدن روش تربیتی ما می گردد.پس باید آگاهی خود را ارتقا دهیم. به شیوه دیگری فکر کنیم و باور کنیم که آن چه انسان را تعالی می بخشد اندیشه اوست. وقتی اندیشه آدمی تغییر می کند؛ می آموزد که چگونه به گونه ای دیگر زندگی کند. اندیشه است که آدم ها را جا به جا می کند. مهم ترین نکته این است که بیاموزیم گونه ای دیگر برای زیستن وجود دارد. 

               کارساز ما در کار ما در فکر ماست                              فکـر مـا در کــار ما آزار مـاست


مادر محمد هم معتقد است: صبر و حوصله ای که از همسرم سراغ دارم و می‌توانم این ودیعه را در وجود خودم از هدیه های او به خود بدانم در این راه بسیار یاری‌مان کرد. اما نقطه عطف تلاش های ما شاید توکل به خدا و کمک خواستن از او بود. فکر می کنم این موفقیت محمد با گذشته ما هم‌پیوند است. این به باور من نتیجه توکل و امید من و همسرم به لطف خداوند است. 

از مادر محمد پرسیدم چه اتفاقی باعث شد که شما نقاشی را برای محمد انتخاب کنید؟ 

هدف اصلی من پر شدن تنهایی محمد بود. محمد در دوران کودکی خود بسیار تنها بود. در جمع فامیل با هم‌سالانش ارتباط نمی‌گرفت و اغلب گوشه‌ای می‌نشست. از این حالت رنج می‌بردم. دوست داشتم از انزوا بیرون بیاید و بتواند
حتی کودکان استثنایی هم ویژگی های بخصوصی دارند که می توانند از ان ها بهره گیرند.
با جامعه اطراف خود آشتی کند.
از این حالت بسیار رنج می‌بردم. تا این که دیدم محمد در تنهایی خود شروع به نقاشی کرد. روی کاغذ با رنگ‌های مختلف خط می‌کشید. اما این خطوط تنها رنگین بودنداما هیچ نقشی نداشتند. همین موضوع باعث شد تا او را به کلاس نقاشی بفرستم. اما معلم نقاشی او را قبول نکرد و گفت؛ او استعدادی برای فهم نقاشی ندارد. بعد از این چندین بار او را به کلاس نقاشی فرستادم. اما هربار همین اتفاق افتاد. تا این که با معلم کنونی محمد آشنا شدم. شاید یکی از دلایل موفقیت محمد صبر و حوصله معلم اش بود. دلسوزی‌های او سبب شد تا کم کم محمد چیزی را که می‌خواست بیابد.
تنها آرزوی من این بود که موضوعی بتواند محمد را خوشحال کند. نه صرفاً کاری که حس متفاوتی در آن باشد. خوشبختانه صبر و حوصله ما در این زمینه بسیار به پیشرفت او کمک کرد. 

حالا چه حسی دارید؟ 

وقتی می بینم که محمد با چه صبر و حوصله‌ای کار می کند شادمان می‌شوم. معلم محمد ما را با دنیای او آشنا کرد. وقتی نقاشی می کرد؛ رضایت را در چهره‌اش دیده می‌شد. محمد نتیجه‌ای که می‌خواست گرفت. اکنون هم محمد مجسمه‌سازی می‌کند؛ هم پیانو می‌زند؛ و هم نقاشی. به نظرم او هیچ چیزی از دیگران کم ندارد؛ تنها متفاوت است.
مریم طاهریان فرد معلم محمد هم به عنوان یک هنرمند صبور در پرورش او نقشی اساسی دارد. ازو درباره دلایل قبول تدریس به محمد پرسیدم. 

چه موضوعی سبب شد تا این تدریس را قبول کنید؟ 

من قصد قبول کردن این موضوع را نداشتم. اما وقتی عزم راسخ پدر محمد را دیدم نتوانستم این درخواست را رد کنم. اما محمد گرچه به سختی نقاشی را آموخت اما حالا در میان آثارش می‌توان نگرشی را دید که در آثار دیگران نمی‌توان دید.

آن چه در پایان حایز اهمیت به نظر می رسد این است که در جامعه ما بسیاری از خانواده ها هنوز هم با ناتوانی های جسمی یا روحی فرزندانشان دست و پنجه نرم می کنند. بسیاری تا پایان عمر این مشکلات را در پیش رو دارند. حتی بسیاری از کودکان کم توان به آسایشگاه ها منتقل می شوند و کمتر خانواده ای فرزند خود را این گونه به زندگی عادی دعوت می کند.
اما این نکته را نباید از خاطر برد که فرزندانی که هم چون محمد با مشکلات جسمی و روحی دست و پنجه نرم می کنند؛ توانایی هایی دارند که نمی توان از آن ها چشم پوشید.

مینا عبدی

کد خبر: 44649
Share/Save/Bookmark