هنری که از غرب بهره گرفته و ریشه های بومی و اندیشه ایرانی در آن دیده نمی شود حکایت از سیر نقاشی ایران به سوی نزولی تدریجی است؟ یا آن که این هم یک دوران فکری گذراست؟
در دوران معاصر و در محیط اطراف خود هنرآموزان بسیاری را می بینیم که پس از سفربه اروپا اثری انتزاعی خلق می کند. اثری که منطبق با مناسبات اقتصادی و روابط اجتماعی در جهان غرب است. به تبع چنین اثری ریشه در خاک من ندارد و نمی توان آن را به عنوان یک اثر هنری مطلوب برای جامعه شرقی دانست. چراکه چنین اثری نه ریشه در افکار مخاطب دارد و نه ریشه در درون هنرمند. این به تعبیر من تقلید کورکورانه ای از اندیشه دیگری است و بیش از آن که به هنرمند و به افکار او مرتبط باشد؛ با مقصد سفر او قرابت دارد. اما گاه هنر خالص و اصیل پیشرفت خود را طی می کند و حتی به نسبت جامعه گامی هم جلوتر است. من چنین انتزاعی را جایز می دانم و معتقدم یک اثر هنری مطلوب، راهی برای آیندگان و وارثان خود می گشاید.
موثرترين عامل اثرگذار بر هنر را چه مي دانيد؟
آنچه در بررسی آثار هنری مورد توجه است، این است که بسیاری از عوامل موثر بر اثر هنری در واقع از ریشه ای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تغذیه می شوند. در واقع می توان گفت؛ یک تئوری ذهنی خود به خود در جامعه رواج نمی یابد، رشد نمی کند و همه گیر نمی شود.
هنرمندان امروز به راحتی تحت تأثیر جریان های هنری مختلفی قرار می گیرند که امروزه رواج دارد. تبلیغ این آثار و فروش آسان این آثار شاید دو دلیل عمده بر این اثرگذاری است. اما همین هنرمند، در عمل حرفی تازه برای گفتن ندارد. تنها چند تئوری دروغین را برای اثبات آثارش عرضه می کند.
از دید شما چه تعریفی از اثر هنری می توان ارائه کرد؟
به باور من هنر امروز تنها رویه سرگرم کننده و لذت آفرین خود را به جامعه عرضه می کند. هنر قرار نیست عنصری آگاهی دهنده باشد. قرار نیست علمدار نهضت یا تفکری خاص باشد. قرار نیست برای کسی دلسوزی کند. رسالت هنر تلطیف زندگی است. در واقع هنر به واسطه شکل و گونه ای از آن پیروی می کند؛ ذهن را آزادی می بخشد و یا آن را به خود معطوف می دارد.
به اثری که درد اجتماع را نشان می دهد و مشکلات را بسی پررنگ تر به رخ می کشد؛ معتقد نیستم. هنر با این شکل و شمایل به باور من ابزار تخلیه هیجانات اجتماعی است. هنر سوپاپ اطمینان جامعه است.
هنر به شکل اصیل خود آن دم خلق می شود که گامی به پیش نهد و هنرمندانه به بیان احساس هنرمند بپردازد. هنر واپس گرا به اعتثقاد من، هنری مرده است. واپس گرایی نه تنها به معنای رجوع به شکل هنر گذشته، بلکه به معنای نمایش هر سبک هنری اما با شکلی تقلیدی. آن چه رنگی از ذهنیت ناب هنرمند را در خویش زنده نگذارد و او را به یک تکرار بی ثمر ترقیب کند.
هنر معاصر را داراي چه ويژگي متمايزي مي دانيد؟
در واقع هنر معاصر یک علم اعتراض به هنر سنتی در خود نهفته است. طبیعی است که هنر مدرن توسط سنت سرکوب می شود. گرچه در بیاری از موارد از این سرکوبی نا آگاه است و مدرنیسم علت آن را نمی داند. معتقدم این تضاد هنر را در مسیری مطلوب تر حرکت می دهد.
در واقع به تعبیر من پست مدرنیسم زاده یک تفکر سنت گرا بر ضد هنر مدرن است. راهی برای تلطیف یک اعتراض و شکلی از هنر که تنها پوسته ظاهری اش به مدرنیسم شباهت دارد. راهی میانه برای تلطیف سنت و مدرن. در واقع هنر پست مدرن به شرایط معاصر خود اعتراض می کند. اما این اعتراض به تخلیه هیجان اجتماع شباهت بیشتری دارد تا به هنر ناب.
اگر بیشتر دقت کنیم در خواهیم یافت؛ پست مدرن شکلی از هنر است که مورد منفعت دلالان
” نبض اقتصاد هنر در دست دلالان هنری است. حتی در میان گالری داران کمتر می توان فرد یا افرادی را یافت که به هنر اصیل متعهد باشد. در واقع بخش بزرگی از اقتصاد هنر در دست گالری داران است و بسیاری از آن ها از هنر اطلاعی ندارند. “
هنری قرار می گیرد. چراکه هم شکلی مدرن دارد و هم مایه ای از سنت. در واقع اثری با چنین خصوصیات محتوایی، اثری قابل فروش است. بدین طریق یک واسطه، اثر هنری مورد انتخاب خود که در شکل غالب، گونه ای از پست مدرنیسم است؛ برای فروش در میان قشر مرفه اجتماع تبلیغ می کند. ذائقه بازار را به نفع خود تغییر می دهد و در نتیجه آن چه امروز به نام اثر هنری به خورد جامعه داده می شود؛ چیزی متمایز از هر آن چیزی است که آن را هنر ناب می نامیم. پس در جامعه امروز، هنر محمل فکری شکلی از اقتصاد است.
آن چه امروز در ایران بنام جریان هنری یا چیزی شبیه به آن می شناسیم؛ از چند مسیر به بدنه اجتماع تزریق می شود. یکی از اصلی ترین منابع انتقال هنر به جامعه، آموزش و به شکل مشخص دانشگاه است. آيا دانشگاه را به عنوان کانون آموزش هنر آکادمیک صاحب بخشی از مدرنیسم بی اساس رایج در اجتماع امروز می دانید؟ در واقع چه سهمی از این بروز بی هویت به فضاهای آکادمیک باز می گردد، یا فضاهای آموزشی نیز کورکورانه از این جریان پیروی می کنند و به سبب آن که گاه سود مالی در این جریان وجود دارد؛ با آن به مخالفت نمی پردازند؟ در واقع بخشی از این فرضیه درست است. برخی از اساتید دانشگاه حتی آن دسته از این اساتید که از دانش اجرایی و تئوریک مطلوبی برخوردارند؛ نیازمند دانش کافی از اجتماع خویش هستند. در صورت عدم وجود این دانش، هنر از مسیر خود فاصله می گیرد. معتقد نیستم هنرمند باید شرایط اجتماعی را در اثر خود شریک کند؛ اما خود باید آگاه از شرایط اجتماعی خود باشد.
اگر از شرایط اجتماع خود آگاه نباشد؛ به دنبال رفاه اجتماعی و به تبع آن، جریان های رایج کشیده خواهد شد. در واقع این حقیقت تأسف بار که مادیات رکن زندگی اجتماعی است؛ قابل انکارنیست. در واقع و به شکل کلی تر، اقتصاد بر تمام فعالیت ها و مناسبات اجتماعی سایه افکنده است.
این حقیقت را در تمام فعالیت های اجتماعی می توان مشاهده کرد. اما این واقعیت که اعتیاد به اقتصاد مخرب نیروی مثبت فعالیت در اجتماع است؛ امری روشن است. در واقع طمع اقتصادی به توده ای سرطانی شبیه است که در تمام ابعاد اجتماعی ریشه می کند.
از سوی دیگر به سبب آن که جامعه امروز ما جامعه ای تولیدی نیست؛ حرکت سرمایه در آن هدایت نمی شود. به تبع آن حرکت سرمایه های اقتصادی به سمت مسکن، ارز، هنر و هر بستر دیگر، شکلی مخرب به خود می گیرد و جامعه را با مشکلات متعدد مواجه می کند.
بزرگ ترين آفت هنر امروز را چه مي دانيد؟ به عبارت ديگر چه راهكاري براي نجات هنر معاصر از اشتباهات مرسوم وجود دارد؟از سوی دیگر هنر امروز دچار ضعف تئوری است. بدین معنا که تئوریسین و منتقد هنر در جامعه هنر امروز کم تعداد هستند. هر عملکرد ریز یا درشتی نیازمند یک پایگاه فکری و بنیان تئوریک قوی است . در واقع چنین بنیانی برای تمامی ابعاد زندگی امروز و در بستر فکری جهان معاصر لازم است. در جامعه کنونی، حتی منتقدین نیز به سمت تمجید از آثاری هدایت می شوند که شایسته تمجید نیست. اما آسیبی که به این طریق به بدنه هنر وارد می گردد، بسیار سنگین است. در این میان آثار بسیاری از اساتید برجسته ایران، در گم نامی باقی می مانند. آثار او را درک نمی کنند و حتی آثار او را به این سبب خریداری می کنند؛ که ارزش مالی آن پس از مرگش به چند برابر افزایش یابد.
با این توصیف می توان گفت که هنرمندان واقعی نادید انگاشته می شوند و هرگز به لیاقت مورد توجه قرار نمی گیرند؟
بله این برداشت تا حدودی درست به نظر می رسد.این معضل به نظر درمان ناپذیر و به عبارتی هم چون سرطان است. در واقع این نبض در دست دلالان هنری است. حتی در میان گالری داران کمتر می توان فرد یا افرادی را یافت که به هنر اصیل متعهد باشد. در واقع بخش بزرگی از اقتصاد هنر در دست گالری داران است و بسیاری از آن ها از هنر اطلاعی ندارند.
آیا می توان به این امر اذعان داشت که به فرض این که یک گالری دار از هنر مطلع باشد، باز هم در روند نمایش اثر هنری عنان را به دست اقتصاد خواهد سپرد؟ در واقع جریان اقتصاد و نیاز مالی گالری داران قدرتمند تر از آرمان گرایی آن ها در انتخاب و نمایش اثر هنری نیست؟ آیا نمی توان بر این موضوع صحه گذاشت که حتی گالری دار به فرض اطلاع از مبانی هنر و شناخت هنر ناب، به دلایل مالی مجبور به نمایش اثر هنری غیر موجه می گردد؟
به اعتقاد من آگاهی به هنر محدود نمی شود. آگاهی از مسائل اجتماعی در این امر اثرگذار است. شناخت نقش هنر و چرایی ایجاد هنر نکته قابل بحث است. البته قابل فروش بودن اثر هنری به یقین در تصمیم گیری برای نمایش
” اگر شکل اقتصاد در هنر تصحیح شود؛ هنر قابلیت متفاوتی برای عرضه خواهد یافت. “
آثار موثر است. کما این که اطلاع از هنر با اطلاع از مسائل اجتماعی و حتی عواقب نمایش یک مجموعه هنری متفاوت است. نقاش بودن یا شناخت نقاشی دلیلی بر اطلاع از مسائل اجتماعی نیست.
در شرایطی که نفع اقتصادی در زندگی نقشی اساسی ایفا می کند، عجیب نیست اگر هنر درگیر مسائل اقتصادی گردد. کما اینکه هنر یکی از مشاغلی است که همواره با مشکلات اقتصادی همراه است. به یقین رقم هایی که امروز برای خرید اثر هنری پیشنهاد می شود؛ به نیرویی مخرب تبدیل می گردد و به بدنه هنر آسیب می زند.
با همه این عوامل، آیا می توان گفت؛ علاج هنر در دست هنرمندان نیست و جامعه تعین کننده روند تحول هنر است؟ در واقع می توان گفت روند هنر در قرن آینده بیش از آن که به دست هنرمند شکل گیرد؛ به اجتماع باز می گردد؟
البته به این موضوع با این شدت معتقد نیستم. چراکه ایمان دارم؛ هنر راستین راه خود را می پیماید. به عنوان مثال بزرگداشتی که نیمه اردیبهشت امسال به همراهی دوستان و همکاران هنرمندم برای محسن وزیری مقدم برگزار کردیم؛ به باور من حرکتی به سمت یادآوری هنر اصیل بود. در واقع این امر زمینه ای برای مقایسه فراهم می کند. مبارزه ای میان هنر اصیل و نمایش های غیر اصیل ایجاد می کند و ابزاری برای قیاس هنر به دست می دهد.
نمايشگاه خود را تا چه اندازه در راهي كه آرمان خود مي دانيد موثر مي بينديد؟این نمایشگاه نمایشی در راه دفاع از هنری است که بیش از چهار دهه بر آن ممارست کرده ایم. در واقع دفاع از هنر اصیل رسالت هنرمند است. با تکرار نمایشهایی از این دست هنر اصیل به شکلی مداوم در معرض دید قرار می گیرد و هنر از تظاهر هنری ممتاز می گردد. بسترهای شناخت گونه های پر ارزش هنری فراهم می گردد و بدین شکل راه بر ترویج شکل بی اصالت هنر تنگ تر می گردد.
در واقع شجاعت گالری داران برای نمایش آثار فاخر از اهمیت بسیاری برخوردار است. ولو این که از این راه درآمدی عاید آن ها نگردد. این حرکت نوعی مبارزه است. معتقدم برای شناسایی هنر به معنای کامل کلمه باید ممارست کرد. هر چند که اثری فروخته نشود.
دلم برای هنر اصیل می تپد. سعی می کنم در راه هنر محکم قدم بردارم و در قید و بند هیچ مهدودیتی نباشم.
نبوغ هنری چگونه از توان اجرایی قابل تمیز است؟ جدایی و تمایز بین فردی که نبوغ هنری در او وجود دارد و فردی که تنها توان تقلید و یادگیری مطلوبی دارد؛ به چه صورت امکان پذیر است؟ آیا فصل ممیزی میان هنرمندان هست و اگر هست چگونه قابل تشخیص است؟
وجود منتقد دلسوز و بی طرف نقش تعیین کننده دارد. این که یک هنرمند اصیل است یا خود را اصیل معرفی می کند؛ دو مقوله متمایز است. جامعه ای که انتقاد جایگاهی مستحکم در آن ندارد و صدای اعتراضی از نمایش یک تظاهر بلند نمی شود؛ نمی توان منتظر مشخص شد تمایز میان هنر اصیل و هنر بی اصالت بود. وجود منتقدی بیطرف برای شفاف سازی مواضع موجود در هنر لازم است. در غیر این صورت جامعه به شهر کورها شباهت خواهد یافت و هنر ناب به روشنی از هنر نازل شناخته نمی شود.
هیچ کس جز منتقد نخواهد توانست در مقابل جریان های سطحی هنر بایستد. چراکه اگر هنرمندان خود به اعتراض لب گشایند؛ تصور بر این خواهد بود که آنان به نفع خود این کار را انجام می دهند.
یک منتقد قادر است به راحتی جریان هنر را به سمتی که شایسته آن است هدایت کند و در مقابل جریان های بی اصالت بایستد و ان ها را طرد کند.
راهكار خلق هنر اصيل چيست؟اگر شکل اقتصاد در هنر تصحیح شود؛ هنر قابلیت متفاوتی برای عرضه خواهد یافت. می توان گالری ها را در سطوح مختلف درجه بندی کرد و نمایش آثار هنری را به شکلی مشخص شده در آن ها به اجرا گذاشت. هزاران راه دیگر نیز در صورت اصلاح روند هنر وجود دارد که در صورت اصلاح اقتصاد هنر می توان آن ها را به بررسی نشست.
اما معتقدم حرکتی که از سوی صاحبان هنر اصیل در جهت شناسایی این گونه هنری شکل می گیرد؛ در جهت شناخت هنر به معنای واقعی اثرگذار خواهد بود.