به گزراش هنرنیوز ؛ در دهه 60 و 70 یکی از جذابترین و معروفترین فیلمهای سینمایی در قالب گونه سیاسی و حادثهای قرار دارد. فیلمهایی که مضامین جاسوسی، قاچاق و امنیتی دارد و بعضا با مضامین دفاع مقدسی نیز مرتبط است. این سینمای پربار رفته رفته در انتهای دهه 70 کمرنگ میشود و دیگر اثری از آن به گونهای که در آن سالها وجود داشت دیده نمیشود. یکی از کارگردانان به نام آن دوران «شفیع آقا محمدیان» است. کارگردان فیلمهایی چون «راننده سفیر»، «مروارید سیاه»، «فرار از جهنم» و «چشم عقاب» است. فیلمهایی که عموما آنها را با بازی «فرامرز قریبیان» و «جمشید هاشم پور» میشناسیم. با او درباره سینمای سیاسی خاص خود و دورانی که طی کرده است و علت افول آن سینما و ضعیت فعلی سینمای سیاسی صحبت کردیم.
آقای آقا محمدیان درباره سالهای دهه 70 و سینمای سیاسی آن دوران بگویید و اینکه چرا از سال 78 به بعد دیگر به طور جدی فیلم حادثهای نساختید؟
ساختن فیلم سیاسی و حادثه ای بسیار سخت است خصوصا در دورانی که تکنیک چندانی به کمک آن نمیآمد. عمدتا بچههایی سراغ این سینما میرفتند که عاشق این سینما بودند. شرایط آن سالها هم اینطور بود که هر کسی بنابر حس علاقه و وظیفهای که به انقلاب داشت وارد سینما میشد.
مثلا زمانی که راننده سفیر را میساختم در زمان شهید آوینی بود، یک نفر داستانی را آورد که هم نگاه راهبردی داشت و هم قدرت فرهنگ سازی را داشت و هم اینکه سینمای ما فاقد آن نگاه بود و افرادی که در آن کار کردند نیز همه افرادی بودند که برای اولین بار در یک کار سینمایی وارد میشدند مانند مرحوم حبیب الله کاسه ساز، مهدی عظیمی، حبیب بهمنی و... پس همه ما دور هم جمع شدیم چون هدف مشترکی داشتیم. این فیلم اول یک سریال بود ولی چون نگاه صریحی نسبت به انگلیس داشت در سینما به صورت فیلم اکران شد. بعد مانده بودیم که چه بکنیم با مشورتی که با ارشاد وقت داشتیم گفتند که اگر از آن یک نسخه سینمایی درآورید آن را اکران میکنیم ولی باز کار به نظر آنها هم تند بود و برای همین برخی از دیالوگها را عوض کردیم و بعد از ساخت فیلم دیالوگها را دوبله کردیم. وقتی هم که فیلم را اکران کردیم بسیار خوب دیده شد و از حد انتظارم بالاتر بود.
چرا؟ چون موضوع بسیار جذابی داشت. مردم از حقایقی باخبر میشدند که پشت پرده بود. مثلا اینکه چطور یک سفیر انگلیسی که زبان فارسی و عربی وفرانسه بلد است در تهران دچار حوادث خاصی شود. این فیلم بازیگران خودش را از نابازیگران تازه کار انتخاب کرد که برای اولین بار داشتند بازی میکردند. فیلم توانست در گیشه خرج خودش را درآورد. پس شکل گیری سینمای سیاسی و حادثهای بدون شک مرهون عشق و علاقه بوده است. تعداد زیادی از جوانان وارد جبهه شده بودند و باید مردم هم از مسائل سیاسی روز کشور باخبر میشدند. بعد از این کم کم سینمای سیاسی جان خودش را گرفت و بعد آن فیلم مروارید سیاه را ساختیم.
آن زمان به فیلمهای من میگفتند جیمرباند ایرانی
در دوران دهه 60 سینمای سیاسی نداشتیم؟
داشتیم ولی خیلی جدی نشده بود. زیرا خیلی کوتاه و گذرا بود عمدتا هم توجه خود را به زمان شاه داشت و نقدهای خود را به آن دوران وارد میکرد. ولی این فیلمها به اتفاقاتی که در جمهوری اسلامی رخ داده بود میپرداخت. «مروارید سیاه» هم برای اولین بار موضوع فورمولهای هستهای را بیان میکرد که در آن آمریکایی ها دنبال این هستند که نگذارند تا ایرانیها به این فورمول دست پیدا کنند. در این فیلم برای اولین بار از مانیتورهای بزرگ شهرداری استفاده شد که در آن افراد را دنبال میکردیم. آن موقع میگفتند فیلم، جیمز باند ایرانی است. در این فیلم هم آقای فرامرز قریبیان نقش اصلی را داشتند و خیلی خوب درخشیدند.
فیلم بعدی هم بر اساس خاطرات فردوست بود که میگفت در برخی از گوشه کنارهای ایران آمریکاییها مکانهای مخفی دارند و از آنجا فعالیتهای مخفی میکنند که مثلا زمانی اگر شوروی حمله میکرد بتوانند حملات آنها را از آنجا کنترل کنند. در این فیلم قرار است که یک مامور آمریکایی بیاید تا آثار باقی مانده را ازبین ببرد. ما میخواستیم وسعت عملیات آمریکاییها را نشان بدهیم.
فیلم بعدی من «روی خط مرگ» با یک مضمون ملی و تاریخی و فرهنگی بود. در آن زمان رهبر انقلاب دستور داده بودند که آثار تاریخی و ملی ما دارد از کشور خارج شود و باید جلوی آن گرفته شود. من هم بنا به دستور مقام معظم رهبری (ره) رفتم و فیلمی ساختم که تعدادی از ماموران در حال مبارزه و رد گیری قاچاق آثار تاریخی هستند. این فیلم هم جزو ضرورت های کشور بود که در زمان خود ساخته شد.
بنابراین شما در کنار فیلمهای سیاسی و حماسی دفاع مقدس فیلم با رویکرد تاریخی و ملی هم داشتید.
بله، در این فیلم نشان دادم که اگر یک مجسمه کوچکی از کشور خارج شود داخل آن میتواند گنجینه ویژهای وجود داشته باشد. در آن زمان هم ما مشکلات زیادی در حوزه تکنیک فیلم داشتیم که اگر بدانید وحشت میکنید که برای ضبط یک سکانس شاید باید بارها تصویربرداری میکردیم. باید تمام چیزهایی که میخواستیم را ذهنی بسازیم.
مرحوم سیف الله داد به من گفت که دوره سینمای اکشن تمام شده است
در کار آخر خود «چشم عقاب» هم به قاچاق اسلحه پرداخیتم که قاچاقچیان قصد داشتند تا اسلحهها را به دست ضد انقلابها و منافقین برسانند. این فیلمها همه برای کشاندن مخاطب به سینما به جذابیتهای اکشن نیاز داشت و البته به فیلمنامه و قصه خوب و درست و سرپا؛ چیزی که الان مشکل مهم سینمای ما است فیلمنامه است. استاد من در دانشگاه سوربن فرانسه میگفت که اگر دیدی که فیلمنامهای قدرت لازم برای آوردن مردم به سینما را ندارد آن را آرشیو کن؛ من فیلمنامه را که خواندن دیدم به جذابیت سینمایی یعنی اکشن نیاز دارد تا بتواند مردم را به سینما بیاورد. برای همین در عموم فیلمهای حادثهای خودم از قدرت اکشن استفاده کردم.
مدیریت فرهنگی پایان دهه 70 سینمای حادثهای را نابود کرد
آیا سینمای سیاسی و حادثهای مشتیری خاص خود را هنوز دارد؟
بله دارد ولی برای اینکه بتوان فیلم خوب در این زمینه ساخت باید ساختار مناسب را ایجاد کرد. باید فیلمنامه خوب و قوی نوشت و در آن از جذابیتهای لازم این سینما یعنی اکشن و حادثه استفاده کرد. امروز در آمریکا فیلمهای این سبکی ساخته میشود همراه با جلوههای بصری قوی است. اینکه کجا و چه موقع و در چه فیلمی از آن استفاده کنیم مهم است که هالیوود به آن رسیده است. یک نمونه اخیر ایرانی سریال گاندو است. این سریال به دلیل موضوع خودش جذاب است و الا میتوان ایراداتی هم از آن درآورد. این موضوعات بسیار جذاب است که هیچ وقت تکرار شدنی نیست. برای اینکه با تفکر و نیاز روز مردم همخوان میشود. آیا هر سال که هالیوود از این سبک فیلمها میسازد تکراری و خسته کننده است؟ تازه سوژههای جذاب و جالبتر هم اضافه شده است.
اینکه چرا ساخت این آثار کم شد برمیگردد به تغییر نحوه تفکر و دیدگاه مدیران سینمایی و فرهنگی وقت. من فیلم چشم عقاب را که ساختم برای اشکالات ساختاری که به آن وارد شده بود تا 5 ماه اجازه پخش به آن ندادند. من به ارشاد رفتم و با مدیر کل سینمایی وقت دیدار کردم. آن موقع مدیر وقت مرحوم آقای سیف الله داد بود. به ایشان گفتم که شما خودت کارگردانی اگر وسط فیلم کارت توقیف شود میدانی که چه اتفاقی میافتد! بازیگران فیلم میروند و در جای دگیر بازی میکنند و هزار مشکل دیگر. آنجا چند نکته به من گفت که یکی از آنها این بود که دوره سینمای اکشن تمام شده است. ما الان داریم فیلمهایی میسازیم که در دنیا مطرح باشد برای همین وقتی که بعدتر فیلمی ساختم که در ژانر اکشن بود دیگر به من اجازه ساخت نداند و اصلا راه ندادند. از همین دوران است که ورود و رسوخ نگاه جشنوارهای در سینمای ما بسیار پررنگ شد و فیلمها را ساختند برای اینکه وارد دنیای روز شود و البته همین دوران همزمان شد با پایان سینمای سیاسی و حادثهای و خدا میداند که چه گنجینههایی را از دست دادیم.
مثلا من در تمام آن چند سال فیلمبردار، بدلکار و دیگر عوامل سینمای اکشن و حادثهای را تربیت کردم مانند محمود بصیری که از بچههای کاربلد جلوههای ویژه بود. او در فیلم فرار از جهنم قرار بود که یک ماشین شورلت را چپ کند ولی امکان داشت که به خاطر نزدیکی اش به دریاچه داخل آن بیافتد. اما او آنقدر کار خودش را خوب بلد بود که نه تنها داخل دریاچه نیافتاد بلکه ماشین بعد از واژگون شدن نهایتا روی چرخها ایستاد. یا مثلا آقای صفاییپور خودش به من گفت که آقای آقامحمدیان این آخرین فیلمی است که با شما کار میکنم چون قرار نیست دیگر فیلم اکشن ساخته شود.
بعدها در جایی به مرحوم آقای داد گفتم که شما خودت با چه فیلمی وارد سینما شدی؟ گفت کانی مانگا. گفتم این فیلم در چه ژانری قرار دارد؟ اکشن و دفاع مقدس. اما عجیب بود که در عین حال جلوی سینمای اکشن را گرفت. او آدم صادق و شریفی بود شاید اینگونه به نظرش رسیده بود که برای زده نگه داشتن سینمای ایران باید این کار را بکند که فیلم سیاسی و اکشن دیگر ساخته نشود. ایشان و دیگران فکر میکردند که باید سینمای ایران از چارچوب بسته کشور خارج شود. اما من میگویم که نه تنها خارج نشد بلکه هنوز هم خارج نشده است چون فیلمهایی که بیرون میرود همه در جشنوارهها است و در سینماهای سرتاسر دنیا نمایش داده نمیشود. پس باز ما دنبال جشنواره بودیم تا سینماهای خارج. کدام از فیلمهای ما بعد از حضور در جشنوراه خارج از کشور اکران کلان در همه دنیا شده است، کدام؟ فیلمهای آقای فرهادی هم که پخش میشود سرمایه گذار خارجی دارد.
سینماهای شهرستانها با سینمای اکشن زنده بود. برای همین فیلمها که به شهرستانها میرفتم سینمادارش ما را دعا میکرد که شما با فیلمتان سینمای ما را زنده کردید. بنابراین تفکر و نگاه روشنفکرانه و جشنواره پسند که بر سرکار آمد همه چیز را خراب کرد. واقعا سینمای دفاع مقدس را نابود کرد وبه سیمای سیاسی و ارزشی لطمات جبران ناپذیر وارد کرد.
چشم عقاب پنجمین فیلم پرفروش سینمای دهه 70 به اعتراف مجله دنیای تصویر است. پس اگر مدعی هستیم که فیلم باید بفروشد و خرج خود را درآورد باید قبول کنیم که با بایکوت آن سبک فیلمهای سینمایی به خود سینما هم ظلم کرده است. این فیلمها مشتری خود را داشتند و دارند. حتی این فیلمها بدون شک قدرت اکران در منطقه را دارند.
ابراهیم حاتمیکیا اراده آهنین دارد
البته در دهه 80 فیلمهای سینمایی حادثهای و اکشن بسیار کم ادامه دارد و برخی از فیلمسازان ما مثل آقای حاتمیکیا فیلم میسازد. علت آن چیست و چرا شما کلا کنار رفتید؟
البته یک علتی که من کمکار شدم به کار مدیریتی که در چند سال داشتم هم برمیگردد و البته در همان مدتی که در مرکز گسترش مدیر بودم 25 تا فیلم اولی ساخته شد و هنوز به عنوان مشاور فیلم هم حضور دارم ولی اگر از من بپرسید میگویم که واقعا فردی مانند ابراهیم حاتمیکیا اراده آهنین دارد. او از نظر تکنیک و سواد سینمایی واقعا برای خود استاد است ولی باز ایشان هم به خاطر همین مشکلات و مانع تراشیها کلی اذیت شد و نتوانست خیلی فیلم بسازد و حتی دوبار فیلمهایش توقیف شد.
سینماهای شهرستانها با سینمای اکشن زنده بود. برای همین فیلمها که به شهرستانها میرفتم سینمادارش ما را دعا میکرد که شما با فیلمتان سینمای ما را زنده کردید.
نکته دیگر اینکه نباید سینما ر افقط صنعت صرف دید اگر اینگونه ببینیم سینما نابود میشود مانند بلایی که بر سر سینمای ایتالیا آمد و آن را نابود کرد. اما سینمای آمریکا فقط به سینما به عنوان یک صنعت نگاه نکرد و جنبه فرهنگی و رسانهای آن را هم در نظر گرفت و باعث شد که تنوع ژانر را در نظر بگیرد و قلق و ذائقههای متنوع مخاطب را در نظر داشته باشد. مثلا فیلم جان ویک که الان شماره جدیدش دارد ساخته میشود درست است که یک فیلم حادثهای صرف است ولی در بطن خود حرفهایی هم دارد. برای جوانان جذاب است و حرفهای مهمی را برای آنا میزند. ما هم نباید به سینما به عنوان یک صنعت نگاه بکنیم و فراموش بکنیم که سینما حرفهای مهمی برای تمام سلایق و ذائقهها دارد. جنبه رسانهای سینما را نباید نادیده بگیریم. ما در آن سالها بیشتر دنبال بزرگ کردن صنعت سینما بودیم تا فرهنگسازی؛ اگرچه که بزرگ کردن آن ضرورت داشت و منطقی بود ولی نه به قیمت از دست دادن فرهنگ سازی و نگاه راهبردی.
منافع ملی ما در سینمای راهبردی باید حفظ شود
وضعیت سینمای سیاسی فعلی را چگونه میدانید آیا آینده خوبی برای آن در نظر دارید؟
سینمای سیاسی فعلی ما دارای ارادههایی است و در چند سال گذشته فیلمهای خوبی مانند ماجرای نیمروز و همینطور سیانور ساخته شد ولی باید تعداد بیشتری ساخته شود. ما نباید بگذاریم محمود رضوی و مهدویان و بهروز شعیبی اذیت شوند و از سینمای سیاسی رانده شوند. بلکه باید آنها را حفظ کرد و در عین اینکه آزاد هستند تا فیلم های اجتماعی و درام هم بسازند حضورشان در این سینما کمرنگ نشود. ولی برای ساخت این سینما باید اراده را تقویت کرد. نباید اجازه داد که با تغییر دولتها نگاه و تفکر سینمایی هم به طور چشمگیر عوض شود. منافع ملی ما در سینمای راهبردی باید حفظ شود و نباید اجازه داد که با تغییر مسئولین و مدیران سینمایی هم همه چیز تغییر کند. مانند وزارت امور خارجه که نباید سیاستهای آن به طور کامل تغییر کند چرا که اگر هر بار بخواهد عوض شود که دیگر نمیتوان به سیاستهای آن کشور اعتماد کرد. در سینما هم نباید همین رویکرد باید وجود داشته باشد. اگر در سینمای ما فیلمهای سیاسی زیاد شوند رقابت ایجاد میشود و فرهنگسازی این سبک فیلم شدت میگیرد.
نسیم