به گزارش هنرنیوز ، سید عباس عظیمی مدیر موزه و برج آزادی تهران دو روز پس از درگذشت آیت الله حسن زاده آملی با انتشار یادداشتی با عنوان «مرور یک خاطره» یاد و خاطره این عالم ربانی و اندیشمند را گرامی داشت.
در یادداشت سید عباس عظیمی که به صورت اختصاصی در اختیار گروه هنر خبرگزاری مهر قرار گرفته آمده است:
اگر اشتباه نکنم سال ۷۲ یا ۷۳ بود. در زمان وزارت آقای دکتر لاریجانی (وزیر اسبق وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) که آقای ضرغامی وزیر فعلی میراث فرهنگی مسئولیت معاونت حقوقی امور مجلس و استانهای وزارت ارشاد را داشتند. قرار بود در یکی از روزهای سمینار مدیران کل استانها سفری به شهر قم و دیدار با آیت الله حسن زاده آملی انجام شود. هماهنگیهای این ملاقات توسط رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان قم انجام شده بود.
مهمانان که عموماً مدیران کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استانها و همچنین جمعی از مدیران ستادی بودند با اتوبوس به قم انتقال داده شدند و در محدوده منزل علامه در کوچه پس کوچههای کاه گلی به سمت منزل ایشان به صورت پیاده حرکت کردند. وقتی که به درب منزل ایشان رسیدند یکی از مدیران زنگ منزل علامه را به صدا درآورد.
چندین بار زنگ منزل به صدا درآمد و خبری نشد!
تقریباً همه فکر کردند کسی خانه نیست که ناگهان و با کمال تعجب در با تأخیر زمانی زیادی توسط علامه حسن زاده آملی باز شد، علامه تمام قد در آستانه در ایستادند و بعد از پاسخگویی به سلام و علیک دوستان، گفتند: بفرمائید.
متولیان برنامه به ایشان یادآوری کردند که مهمان مدیران ارشادی هستند و در این ساعت برای ملاقات با ایشان هماهنگی شده است و …، که علامه با خونسردی تمام اعلام بی اطلاعی کردند و باعث تعجب همگی شدند!
برای ایشان مجدداً توضیح دادند که آقایان مدیران از شهرهای مختلف آمدهاند و آقای فلانی روز گذشته با شما هماهنگ کردند و اگر اجازه بدهید با توجه به مسافت طولانی که مهمانان آمدهاند، چند لحظهای مزاحم شویم و …، که مجدداً ایشان حرفهای قبلی را تکرار و از پذیرش مهمانان سر باز زده و در منزل را به روی مهمانان بستند!
این رفتار استاد حسن زاده که به دور از انتظار بود، باعث تعجب مهمانان شده و رفته رفته غرغر ها شروع شد: …ایشان استاد اخلاق بودند!؟ …این رسم میهمان نوازی نبود...
رئیس ارشاد قم برای مقامات مافوق خود توضیح میداد و تاکید میکرد که هماهنگ کرده و … همین ماجرا باعث بگو مگو و اختلاف مدیران و متولیان در پشت درب منزل استاد شد.
ناچارا مدیران و مهمانان با ناراحتی به سمت اتوبوسها حرکت کردند.
هنوز جمعیت فاصلهای از منزل علامه نگرفته بودند که ایشان در منزل را مجدداً باز کردند و به داخل کوچه آمدند و مهمانان را صدا زدند و به داخل منزل دعوت کردند. این اتفاق به کلی باعث سردرگمی مهمانان شده بود که چه شده! نه به آن بستن در منزل و نه به این دعوت کردن!
آیت الله با لبخند و مزاح فرمودند که بله هماهنگ شده بود و من هم منتظر شما بودم، فقط خواستم لحظهای منیت و غرور مدیریتی را از شما دور کنم و آنرا در پشت در و در کوچه بگذارید.!
ایشان برای رفع تردید میهمانان که همچنان ادامه داشت، به آماده بودن میوه و چایی و وسایل پذیرایی در منزل اشاره کردند و با مهربانی تمام همگی را به داخل منزل راهنمایی کردند.
این حرکت استاد در روحیه تمامی افراد تحولی عمیق ایجاد کرد و دوستانی که خیلی زود علامه را قضاوت کرده بودند سخت پشیمان و خجالت زده بودند. جالب اینکه استاد خود تنها در منزل بودند و با آرامش خاصی اقدام به چیدن بشقاب و آوردن میوه و چایی کردند که با التماس و خواهش از ایشان خواستیم که بنشینند و اجازه بدهند جوانان ترتیب پذیرایی را بدهند.
علامه با این حرکت خود درس بزرگی به همه افراد حاضر داد.
اینکه زحمت مهمانان او بر دوش خانواده یا کسی دیگر نبود و خودش را با آن جایگاه رفیع علمی و مذهبی مکلف به پذیرایی از میهمانان میدانست بدون غرور و تکبر!
به جرأت میگویم در منزلشان انرژی خاصی وجود داشت.
حالا استاد علامه سعی میکرد با صحبتهای شیرین و جذاب فضای بوجود آمدهی قبلی را تلطیف کنند.
هر کس از ایشان برای عکس گرفتن دو نفری اجازه میگرفت، بدون هر گونه منیت بلند میشدند و در هر جهتی که لازم بود میایستادند و حتی خودشان هم برای عکس بهتر پیشنهاد سوژه میدادند و در حین عکس گرفتن با فرد یا افراد کنار خود به مزاح و به زیبایی هر چه تمام تر ارتباط کلامی برقرار میکردند تا معذب نباشند!
باورش سخت بود کسی که او را ذالفنون و علامه دهر مینامیدند و آثار تألیفی بسیاری در زمینههای فقه، فلسفه، اخلاق، عرفان، کلام، ریاضیات، نجوم، ادبیات عربی و فارسی، علوم طبیعی، طب قدیم، علوم غریبه و… داشت و همچنین از اعتبار و جایگاه خاص و رفیعی در بین اقشار مختلف جامعه برخوردار بودند، اینگونه با نهایت تواضع و اخلاق با میهمانان رفتار کنند! چایی بریزند و تا کمر در مقابل میهمانان خم شوند و …! آنچنان پر انرژی و مهربان سخن میگفتند که سخنانشان تا عمق دل نفوذ میکرد.
من و یکی دو نفر از همکاران در ردهی سنی حدود ۲۵ سال و عموماً کارشناس وزارتخانه بودیم، ولی استاد حسن زاده به گونهای با مهربانی با ما جوانترها برخورد میکردند و به قولی تحویل میگرفتند که همه علاقه مند بودیم که این دیدار به درازا بکشد و از این مهر و محبت بیشتر برخوردار شویم. وقتی که حواسمان بیشتر به فضای منزل و محل زندگی استاد جلب شد، از هم سوال میکردیم، که چه کسی باور میکند، علامه حسن زاده آملی اینگونه زندگی بسیار ساده، در منزلی قدیمی و در کوچه پس کوچههای کاه گلی قم داشته باشد!؟
حال وقتی او آسمانی شده است و نزدیک به کمتر از ۳۰ سال از آن خاطره میگذرد، سادگیاش را برای زندگی و حتی دوران پس از مرگ بیشتر درک میکنم و آن انتخاب بی نام و نشان ترین مکان در منزل شخصی و پدری در روستای محل تولد و در کنار همسر و همدم دوران حیاتش است و الا میتوانستند با یک وصیت در بهترین مکانها در حرم امام رضا (ع) یا حرم حضرت معصومه (س) و … به خاک سپرده شوند!