ضرب المثل
برای یک دستمال قیصریه ای را آتش می زند
تاريخ : يکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۰۱:۳۳
برای یک دستمال قیصریه ای را آتش می زند
این مثل را در مورد افرادی به کار می برند که از روی هوای نفس و ندانم کاری برای به دست آوردن یک چیز کم بها و بی ارزش دست به کاری زنند که ضررو زیان هنگفتی به دیگران وارد شود .
پسری پیش مردی که دکان علاقه بندی داشت کار می کرد . این پسر که هنری نداشت و کاری بلد نبود ، یک وقت به سرش زد که زن بگیرد . هر طوری بود برایش دختری پیدا کردند و به اسم او کردند . یک روز علاقه بند دکانش را به پسر سپرد و خودش به خانه رفت . اتفاقا" نامزد پسر به در دکان علاقه بند آمد و بعد از سلام و احوالپرسی چشمش به پارچه و دستمالهای قشنگی که در دکان بود افتاد . از پسر خواست یکی از دستمالها را به او بدهد . پسر گفت : ((این دستمالها مال من نیست )) از دختر اصرار و از پسر انکار و پسرک به هر زبانی که خواست نامزدش را از این کار منصرف کند تا از خیر دستمال بگذرد ، نتوانست بلاخره حرفها و حرکات دختر کار خودش را کرد و پسر دو تا از دستمالها را به او داد . دختر خوشحال و خندان از دکان بیرون رفت . بعد از رفتن دختر ، پسر به خود آمد و گفت این چه کاری بود که کردم ؟ حالا اگر بگویم گم شده ، تاوانش ر ا می خواهد . )) خلاصه آن پسر بی عقل نقشه ای کشید و بهترین راه را در نظر ش این رسید که دکان را آتش بزند تا صاحب دکان از ماجرای دستمال بویی نبرد .
برای انجام دادن عمل شیطانی و شومش ، یک گل آتش گذاشت ته دکان میان پارچه ها و در دکان را بست و به خانه رفت . آتش کمک کم کوره کرد و به تمام پارچه ها سرایت کرد و دکان را به آتش کشید . چند لحظه ای نگذشت که آتش به حجره ها و دکانهای دیگر هم سرایت کرد و تمام قیصر یه طعمه آتش شد .
هرچه تلاش کردند نتوانستند قیصریه را نجات دهند و دود شد و آتش .بعدها فهمیدند که قیصریه به آن زیبایی به واسطه بی عقلی آن پسر احمق نابود شد و عده زیادی به خاک سیاه نشستند اما دیگر چه سود؟