چگونه «آتشکار» به خاطر «هیچ» آبدیده شد؟!
تاريخ : پنجشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۵۷
ما شاهد «دوکمدی فکر شده» بودیم که نویدبخش اعتلای این ژانر در سینمای ایران بود: «آتشکار» ساخته محسن امیریوسفی و «هیچ» ساخته عبدالرضا کاهانی. این دو فیلم، گرچه شباهت متنی اندکی با یکدیگر مییابند [و حتی اولی، متعلق به تولیدات سال 88 نبود و ارثیه به نمایش در نیامدهای از جشنواره قبل بود] با این همه، هر دو ارائه دهنده «جهانبینی مشخص و روشن» در قاب ژانری هستند که در ایران، کلاً جدی گرفته نمیشود یعنی از همان «آبی و رابی» هم جدی گرفته نمیشدند و گاهی هم که به شکل مقطعی و در آثاری معدود شاهد آثاری متفاوت بودیم.
«نقشه راهی» برای رسیدن به «کمدی بومی» در آنها وجود نداشت و بنابراین امکان گسترده و همهگیر شدن در سطح سینمای بدنه را نداشتند به شکل بالقوه؛ مضاف بر این، جهانبینی این دو اثر، «جهانبینی تحمیل شده به ژانر» نیست بلکه در دل آن پرورش مییابد و خود را به مخاطب تحمیل میکند.
«آتشکار» و «هیچ»، همچنین دارای این توانایی بالقوهاند که برای «سینمای بدنه» نقشه راه ارائه دهند در عین حال که باز تولیدکننده کمدی وارداتی نیستند و کمدی را به شکل ایرانیاش به ما ارائه میدهند. هر دو اثر، هم در «کلان روایت»هم در «خرده روایات» کمدیاند و این روند، متفاوت است با روندی که برخی کمدیهای واقعاً کمدی [نه صرفاً خندهدار] در سینمای ایران آزمودند و «فقر خرده روایات کمیک» در آنها باعث شد که شدیداً «خاصپسند» شوند. اینها البته شباهتهای «چارچوبی» هستند و مسیری و طی الطریقی [مثل شباهتهایی که دو همسفر در سفر، لاجرم با یکدیگر مییابند] اما در «متن» هر یک هویتی مستقل دارند.
«آتشکار» گرچه وامهایی از «کمدی روسی» [و زیرمجموعههای آن مثل کمدی کوبایی، مجاری، آلمان شرقی و کل کمدیهای متعلق به کشورهای مستقل شده از اتحاد جماهیر شوروی سابق] دارد با این همه به نظر میرسد نویسنده و کارگردان در نهایت توانستهاند به بومیسازی کمدی خاص «وودی آلن» نائل شوند و گرچه مسیری که «آتشکار» انتخاب کرده در شوخی با «کهن الگوها»، قبلاً در «شبنشینی در جهنم» تا حدی پیموده شده، اما آنچه که این فیلم را چه در نسخه کاغذی و چه در نسخه سلولوئیدیاش متفاوت میکند با آن اثر، گریز از «بداههگرایی» در ارائه شوخیهاست همچنان که هر شوخی، قطعهای است از پازلی که در نهایت جهانبینی اثر را تشکیل میدهد.
ایده اصلی فیلم چندان ایده شگفتی نیست اینکه مردی که کارش آتشکاری در ذوبآهن است چهار دختر دارد و زنش که خسته شده از زایمانهای متعدد و در آرزوی نوزاد پسر، مرد را وا میدارد که تن به «وازکتومی» دهد. این ایده میتوانست بنیان فیلمی شود که نظایرش را این روزها در سینماهای کشور ناظریم و پر از خواهر و مادر و نیش و حلقه و دختر میلیونرند و الحمدلله که خوب هم میفروشند!
آنچه «آتشکار» را متفاوت میکند هم «شوخیهای مقدمه و مؤخرهدارش» است [که هرکدام، یک قصه کوچک را روایت میکند] هم پرهیزش از عوامگرایی [گرچه در پارهای سکانسها، از شکلهای روایی شوخیهای عوامانه استفاده میبرد]، «هیچ» در مقابل این کمدی، کمدی مستقلتری است یعنی هرچه در ذهن جستوجو میکنیم به ریشههای چنین کمدیای، در سینما، کمتر میرسیم یا نمیرسیم.
ایده اصلی فیلم یعنی مرد سیریناپذیر، ایده تازهای نیست با این همه «کاهانی» آن را در عین «استعارهزدایی» بدل به استعاره میکند! [یعنی ابتدا آن را باورپذیر و عینی میسازد و پس از آنکه این عینیت با همه جزئیاتش روایت شد به دلیل تداومی که در ذهن مخاطب مییابد و مشمول مفاهیم جنبی میشود، «ابراستعاره» فراز «متن» تشکیل میشود.]
«هیچ»، در «خرده روایات»، ادامهای است برشوخیهای «تئاتر کمیک مدرن ایران» در دهههای چهل و پنجاه اما به راحتی میتواند به قول هیچکاک، کار «هوا دادن نمایشنامه» را انجام دهد بیآنکه به رغم فضاهای محدودش دچار «تئاترزدگی» شود. علاوه بر نکات ذکر شده، هم «آتشکار» هم «هیچ»، خطوط قرمز اخلاقیات سیساله اخیر را با سرعت پشت سر مینهند [در همان حد و حدودی که سینمای مصر تحت نظارت «الازهر»، پشتسر نهاده است] و از این نظر، به رغم عدم صدور مجوز نمایش برای خودشان، توسط فیلمهای بعدی راهگشای توسع حدود خطوط قرمز میشوند [فقط امیدوارم این توسع به بازاری شدن این دستاورد نینجامد!].