یزدان سلحشور:
1- فیلم کاترین بیگلو فیلم خوبی است؟
2- «قفسه درد» فیلم بدی است؟
3- این فیلم، شایسته تصاحب جایگاهی بود که انتظار میرفت «آواتار» جیمز کامرون در اسکار امسال به دست آورد؟
4- فیلم بیگلو یک فیلم روشنفکرانه است؟
5- فیلم بیگلو یک فیلم سیاسی طرفدار سیاستهای دولت آمریکاست؟
6- فیلم بیگلو، فیلمی «ضدجنگ» است؟
7- «قفسه درد» ادامه چه نوع سینمایی است؟
8- آیا این فیلم، یک فیلم هالیوودی تمامعیار است؟
موقعی که در یک گفتوگوی رادیویی [که «رامتین شهبازی» کارشناس سینماییاش بود و داشت برای اطلاع من که پشت خط بودم اعلام میکرد که صدای ما به طور زنده در آمریکای شمالی پخش میشود] شرکت کردم قرار بود در 14 دقیقه به همه این سؤالها جواب داده شود.
قبل از حضور صدای من در برنامه، شهبازی تحلیل مفصلی ارائه داده بود درباره وضعیت اسکار امسال و قرار بود این گفتوگوی دوطرفه، دریچه تازهای باشد به موضوع؛ چالش من و شهبازی به حوزههای دیگر هم کشید و به سیاست ژوریهای اسکار هم رسید و در نهایت 14 دقیقه تمام شد در حالی که «مشکل» هنوز سرجایش بود.
متأسفانه یا خوشبختانه من مثل رامتین شهبازی و بخش اعظم منتقدان سینمایی ایرانی و آمریکایی، مخالف تمامعیار فیلم بیگلو نیستم. خب، فیلم حساب و کتابداری است که خلاقیت چندانی در حوزه کارگردانی از خودش نشان نمیدهد. نقش کارگردان در این فیلم نقش یک تکنسین است و تابع اجرای فیلمنامه در برداشتهای مختلف و انتخاب بهترین برداشتی که میتواند منطبق باشد با اهداف فیلمنامه؛ بنابراین تصاحب جایزه بهترین کارگردانی توسط بیگلو، میتواند اعجاببرانگیز باشد اما نه در مراسم اسکار!
موقعی که شهبازی، همان اول برنامه گفت که کسب چندین اسکار مهم توسط این فیلم شگفتانگیز بود مسلماً نمیتوانستم با او موافق باشم. قوانین اسکار، گرچه نانوشتهاند اما از بس، هرسال با غلظت و رقتهایی متفاوت به کار گرفته شدهاند، کاملاً قابل پیگیریاند.
اسکار از آغاز تاریخ خود تاکنون، در معدود مواردی به کارگردانهای خلاق توجه نشان داده (از بابت اعطای جایزه کارگردانی)؛ میتوانید سری به مدارک و شواهد موجود بزنید و ببینید که در تمام این سالها، فیلمهای موفق و پیشنهاددهنده کدام فیلمها بودهاند و آنهایی که جایزه گرفتهاند کدام بودهاند.
اسکار، حتی وقتی میخواهد به کارگردانی صاحب سبک که بخش اعظم کارگردانان جوان فعلی آمریکا و اروپا، از بغل دست «راننده تاکسی» او در را باز کردهاند و جلوی در سینما پیاده شدهاند جایزه بدهد، به فیلمی جایزه میدهد که استاد، دکوپاژ سکانسهای اصلیاش را، از روی «فیلم مبدأ» که هنگکنگی است، اجرا کرده! پس نمیتوان در این حوزه از اسکار انتظار زیادی داشت.
در مورد جایزه بهترین فیلم هم عوامل زیادی دخیلاند. اول اینکه «قفسه درد» فیلمی «علمی- تخیلی» نیست. کلاً اسکار حساسیت ویژهای دارد نسبت به این «ژانر». لطفاً «اربابحلقهها» را مثال نیاورید. این سهگانه، هم پایگاه محکم ادبی دارد و هم متکی است به کهن الگوها و هم در حوزه اسطورهها شکل میگیرد و نگاهی به گذشته دارد نه آینده؛ در ضمن یادتان باشد که چطور سالها قبل، ژوریهای اسکار به جای اعطای جایزه به «ئیتی»، تاج افتخار را روی سر «آتن بورو» و فیلماش «گاندی» گذاشتند؟! «گاندی»، اکنون دیگر، فقط ملودرامی سیاسی است که تاریخ مصرفش سپری شده اما فیلم اسپیلبرگ هنوز پیشنهاد دهنده و «بهروز» است.
دوم اینکه «قفسه درد» فیلم «فیلمنامهمحور» است و از آن مهمتر «ادبیاتمحور» است و ژوریهای اسکار، از همان آغاز به این دو ویژگی بسیار اهمیت دادهاند. این طور به نظر میرسد که آنها هنوز هم التزام عملی دارند به این جمله: سینما، داستانی است که به جای خوانده شدن، دیده میشود!
سوم اینکه «قفسه درد» به رغم فیلمبرداری در فضاهای خارجی، فاقد «دورنما»ست و به نظر میرسد در چارچوب مکانی مشخصی فیلمبرداری شده(]انگار همه چیز دکور باشد!( یعنی همان مکانیزمی که در سینمای استودیویی شاهدش هستیم و اسکار، همیشه دلبسته فیلمهای استودیویی بوده.
چهارم اینکه «قفسه درد» فیلمی است درباره یک «جنگ به نتیجه نرسیده» مثل ویتنام و مستقیماً مرتبط است با افکار عمومی و اسکار همیشه به جنبههای پوپولار آثار ارائه شده اهمیت داده. پنجم ژوریهای اسکار، شاخه روشنفکری صنعتی «سرمایهمحور»ند بنابراین به «محتوا» و «پیام» در مقابل فروش بالا اهمیت میدهند و آن را بخشی از هویت فرهنگی خود میدانند بنابراین...!
فیلم «بیگلو» فیلم فوقالعادهای نیست و احتمالاً برای کسانی که از سینما، توقعی بیشتر از این دارند که روایتگر یک داستان کوتاه یا رمان باشد، فیلم جذابی هم نیست! «تعلیق»در این فیلم «برسختاری» است نه «در ساختاری». در اکثر سکانسهای فیلم، «تعلیق» حاصل «وضعیت» نیست بلکه به دلیل ریتم از پیش اندیشیده شدهای است که قرار است مابهازای آمریکایی فیلمهای اروپایی باشد. (ریتمی که به آن «ریتم روشنفکرانه» هم گفته میشود و مثل همان عینکی است که روزگاری استالونه به چشمانش میزد تا جلوهای روشنفکرانه داشته باشد!(
فیلم «بیگلو» از لحاظ پرداختن به موقعیت سربازان آمریکایی در عراق، یادآور «جوخه»ی استون است و از نظر کلان روایتی که درباره جنگ عراق به دست میدهد یادآور آثاری همچون «ویتنام، ویتنام» جان فورد و «کلاه سبزها»ی جان وین و «رمبو» جیمز کامرون؛ پس میتوان دریافت این آمیختگی که در «اولین خون» تدکوچف، به نفع صحنههای اکشن، دچار نقصان در «ریتم روشنفکرانه» شده اکنون پس از سه دهه، شکل قابلقبولی برای معنا شدن در آن چارچوب آرمانی یافته و لایق دریافت اسکار است.
از همه اینها که بگذریم، «قفسه درد» فیلمی است از کارگردانی که مرد نیست! همانطور که سفیدپوست نبودن، امتیازی شد برای اوباما در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا! با این همه نباید از یاد برد که این فیلم، فیلمی کاملاً مردانه هم هست! و مخاطب در هیچ لحظهای از آن، با نگاهی که بیانگر «جهاننگری زنانه» باشد مواجه نیست. ممکن است شما به عنوان یک مرد، فیلمی «زنمحور» بسازید اما «جهاننگری مردانه» تان کاملاً در آن مشهود باشد مثل «شکست امواج» فون تریه.
این فیلم را اگر یک مرد هم میساخت همینطور میساخت با همین روابط و دیالوگهای کاملاً مردانه و همین ناسزاهای عمیقاً مردانه که نشانگر زبانی مردانهاند و همین فضای «مردمحور» که حتی فاقد نشانههای متنی زنانهاند، بنابراین اگر شما هم جای ژوریهای اسکار بودید و فیلمی داشتید که کارگردانش یک زن بود اما آن را درست همانطوری ساخته بود که یک مرد ممکن است بسازد جایزه را به او میدادید.
یاد حرفهای ناشری افتادم که در یکی از مراسم بزرگداشت زندهیاد فروغ فرخزاد پشت تریبون قرار گرفته بود و به عنوان ذکر خاطره و تعریف گفته بود: «ببینین! فروغ، خیلی مرد بود! و آخرش «قفسه درد» یک داستان کوتاه است از همانهایی که رئالیستهای آمریکایی خیلی خوب روی کاغذ روایتشان میکنند، اما جلوه سینماییشان اغلب ملالآور است.
البته میتوان پرسید چرا باید به چنین فیلم «ادبیاتمحور»ی جوایز تدوین تصویری و صوتی را هم داد؟ خب، شما هم اگر جای ژوریهای اسکار بودید و از نظرتان، یک فیلم، این همه امتیاز داشت، جوایز یاد شده را به همین فیلم نمیدادید؟!