سريال 24 يك شاهكار محسوب ميشود. يعني حسي كه به شما منتقل ميشود اين است كه الان كار از دست آقاي جك باوئر خارج شده و وضعيت امنيت به هم ريخته است. زماني اين حس به شما دست ميدهد كه وقتي تازه دخترش را پيدا كردهاند و آن دختر تازه از بدبختي نجات پيدا كرده و با سي.تي.يو تماس گرفته است. از آن طرف از لوسآنجلس ماشيني با دو مأمور فرستادهاند تا او را به سي.تي.يو كه جاي امني است ببرند. دقيقاً حس به هم خوردن تعادل سيستم آن لحظهاي است كه با جك تماس گرفتهاند و به او گفتهاند، خيالش راحت باشد ما داريم دخترت را ميآوريم، ولي ناگهان وسط راه به ون حامل دو مأمور و دختر جك ميكوبند و آن دو مأمور را ميكشند و دوباره دخترش را ميبرند. تا چند دقيقه پيش جك ميدانست دخترش كجاست، اما حالا اصلاً نميداند به كجا برده شد، لذا دوباره وضعيت نابسامان امنيتي پيش ميآيد.
همزمان با اين صحنه، ميبينيد كه اطلاع داده ميشود بمب اتمي ديگري در شهر ديگري پيدا شده است. يعني اين كار كوچكي كه در ذهن شما مينشيند و يك شوك رواني به شما به عنوان مخاطب وارد ميشود. اينكه ميشنويد بمب اتمي ديگري در جاي ديگري پيدا شده است. شما پيش خود فكر ميكنيد حالا چگونه آن را خنثي ميكنند. مورد قبلي دختر مأمور ضد تروريسم بود، ولي اين شهري است كه ناموس رئيس جمهور است. يعني يك شهر يك ميليون نفري با خاك يكسان ميشود. اين سريال تا چه حد توانسته است اين حس را به زيبايي القا كند! يكي از روشهايش در القا اين است كه در هر مرحله چهار تصوير نشان ميدهد و وقايعي را كه در حال حاضر در آن دقيقه به خصوص مثلاً در كاخ سفيد، جك باوئر در سي.تي.يو، دختر جك و گروه تروريستي در حال رخ دادن است در چهار پنجره در يك تصوير نمايش ميدهد و آن حس را به شما منتقل ميكند. اين كار بسيار حرفهاي انجام شده است.
توصيه ميكنم دوستاني كه كار هنري ميكنند از اين زاويه، اين ابعاد و ارزشهاي اين سريال را مطالعه كنند و اگر صد و نود قسمت تا سري هفتم را ديدهاند، يك بار ديگر با اين نگاه كه آنجايي كه يك اتفاق تروريستي ميافتد و آنجايي كه دختر جك هم گم و دچار مشكل ميشود اين سريال را ببينند. حتي در يكي از فصلهاي اين سريال، خاطرم نيست سري دوم يا سوم، دختر جك پرستار بچهاي شده است و در خانهاي كودكي را نگهداري ميكند. همه جا ناامن ميشود. وقتي با اين فكر وارد سي.تي.يو (واحد ضدتروريسم) ميشود كه اينجا امن است، اتفاقاً لحظهاي كه اينها وارد سي.تي.يو ميشوند، تروريستها آنجا را بمبگذاري ميكنند و اين واحد را منهدم ميكنند، ولي جك دوباره دخترش را بغل ميكند و با هم فرار ميكنند. اين نشان ميدهد مركزي كه بايد امنيت را ايجاد كند خود ناامن است.
همزمان با اين وقايع شما ميبينيد كه در كاخ سفيد همه چيز به هم ريخته است. اين مجموعه يعني استاندارد سيصد ميليون جمعيت كشور، كاخ سفيد، رئيس جمهور و عوامل مرتبط با آن به قدري بزرگ است و اينكه چطور ممكن است ما پشت ديوارهاي كاخ سفيد را ببينيم. اين موضوع براي مخاطب دير باور است، وقتي صحنه مربوط به جك و دخترش، يعني آن اشل كوچك و مينياتوري را ميبيند و آن را باور ميكند و همزمان آن موضوع براي مخاطب قرينهسازي ميشود. به اين دليل پاسخ به اين پرسش كه سريال 24 چگونه توانسته است از نظر قوت هنري تصويري از چهار مفهوم خاص استراتژيك قدرت، سياست، امنيت و بحران را در ذهن مخاطب خود ايجاد كند، ساده است.
این سریال هرگاه ميخواهد نشان بدهد سیستم از تعادل خارج شده است فاصله زن با مسئولین قدرت را به نمايش ميگذارد
با استفاده از اين المان، گزارهها و نمادهاي هنري كه توانسته است از زن به عنوان نماد سرزمين و عقيده طوري استفاده كند كه وقتي زن به صاحبان قدرت و مسئولين سرويس امنيتي و ضدتروريسم نزديك است دچار خدشه هستند و سيستم مخدوش شده و داراي ثبات است. هرگاه ميخواهد نشان بدهد از تعادل خارج شده است اين فاصله را به نمايش ميگذارد. اين مقدمهاي كه اشاره كردم از اين جهت بود كه با اين ابعاد آشنا شويد. نكته آخر در مقدمه اين است كه سرويس امنيتي و جامعه اطلاعاتي و امنيتي كاركردهاي خاص خود را دارد.
هر وقت سياست، تقابل بين دو گروه "پوزيسيون" و "اپوزيسيون" شد، حتماً جامعه و حكومت در حال خارج شدن از تعادل هستند
دوستان عنايت داشته باشند از جنگ جهاني دوم به اين طرف نوع حكومتهاي امنيت محور در دنيا شكل گرفتند و مهمترين نهاد اين حكومتها شوراي عالي امنيت ملي است. هر وقت سياست تقابل بين دو گروه پوزيسيون و اپوزيسيون شد و تلاششان دستيابي قدرت به هر قيمت بود، حتماً ميرود كه جامعه و حكومت از تعادل خارج شود. حكومت و جامعه را مثل قايق و بلم باريكي فرض كنيد كه دو نفر بلند شدهاند و در حال كشتي گرفتن در آن هستند.
مسئله اين نيست كه اين دو زمين ميخورند يا داخل آب ميافتند. بلكه مسئله اين است كه در اثر كشتي گرفتن اين دو قايق جامعه و حكومت واژگون ميشود. امنيت يعني اينكه براي دعواي اين دو نفر مقرراتي را تعيين كنيد كه بيش از اين همديگر را هل ندهيد. بيشتر از اين تكان نخوريد تا قايق واژگون نشود. اگر قايق غرق شد به اين حالت "بحران" ميگويند. قدرت يعني اينكه چه كسي پشت اين قايق بنشيند و پارو بزند. اين دو نفر با هم بر سر اين پارو دعوا ميكنند و بلند شدهاند و بين آنها كشمش است. معيارهايي كه جلوي غرق شدن قايق را ميگيرد، معيارهاي امنيتي ميگويند. وقتي معيارهاي اداره يك جامعه امنيتي بود، مهمترين شورا در يك كشور شوراي عالي امنيت ملي ميشود. اين شورا مجموعهاي است كه اجازه نميدهد از خط قرمز حفظ تعادل سيستم تخطي صورت بگيرد. حالا ممكن است در چنين شرايطي قانون هم نقض شود. ايالات متحده آمريكا پس از جنگ جهاني دوم شوراي عالي امنيت ملي را در كشور خود به وجود آورد و به تبع آن همه كشورها اين الگو را به كار بردند. اين امر چگونه محقق ميشود؟ از طريق اشراف اطلاعاتي.
در حال حاضر پشت سرتان را نميبينيد، بلكه پرده را ميبينيد. اگر كسي بخواهد از نظر اطلاعاتي به اين سالن اشراف داشته باشد بايد چهار پنج دوربين بگذارد و بيرون از سالن در اتاقي بنشيند و از مانيتوري اين سالن را از زواياي مختلف كنترل كند. به اين كار اشراف اطلاعاتي ميگوييم. براي آن كه شما امنيتي ايجاد كنيد بايد به همه اطلاعات مشرف باشيد. مثلاً يك مسابقه فوتبال در ورزشگاهي ساعت 10 شب در حال برگزاري است. پروژكتورها را روشن كردهاند و تيم «الف» و «ب» در حال بازياند و بازيكنان جلوي پاي خود را ميبينند. تماشاچيان در جايگاه خود از بالا مسابقه را ميبينند. آن گروهي اشراف اطلاعاتي دارد كه بيرون از ورزشگاه است و از طريق دوربينها تعبيه شده در جاي جاي ورزشگاه صحنه بازي را تحت كنترل دارد.
فربهترين چيزي كه شما در ايالات متحده ميبينيد دستگاه اطلاعاتي آنهاست
دستگاههاي اطلاعاتي اشراف اطلاعاتي را به وجود ميآورند. امروزه ايالات متحده جامعهاي به نام جامعه اطلاعاتي دارد. اين جامعه 16 نهاد اطلاعاتي دارد. يعني فربهترين چيزي كه شما در ايالات متحده ميبينيد دستگاه اطلاعاتي آنهاست. اولي سرويس سي.آي.اِي (Central Intelligent Agency) سازمان اطلاعات مركزي است كه مربوط به سرويس امنيت خارجي است و شما آن را ميشناسيد. دومي دي.آي.اِي (Defense Intelligent Agency) اطلاعات دفاعي آمريكا كه اطلاعات نظامي آنها را كنترل ميكند. سومي اف.بي.آي (Federal Bureau of Investigation) اطلاعات داخلي آمريكاست. چهارمي كه مخوفترين نهادي ايست كه در دنيا وجود دارد ان.اس.اِي (National security Agency) آژانس امنيت ملي كه همان مؤسسهاي است كه اينترنت را به وجود آورده است.
از لحظهاي كه به اينترنت وصل ميشويد و برميگرديد،"NSA" در حال كنترل شماست
برخلاف تصور شما و افرادي كه كامپيوتر ميخوانند و به دكترای اين رشته ميرسند و فكر ميكنند پديده كامپيوتر يا اينترنت يك پديده ارتباطاتي است و مربوط به مخابرات هر كشور است نه نهاد ديگري، در اشتباهاند. ان.اس.اِي سازماني است كه يك كار انجام ميدهد آن هم ايجاد اينترنت و كنترل آن است. يعني شما فكر ميكنيد وقتي وارد وبلاگ و وبسايت ميشويد، تحت نظر چه سازماني هستيد؟ از لحظهاي كه به اينترنت وصل ميشويد و جستجو ميكنيد و برميگرديد، ان.اس.اِي در حال كنترل شماست. سرويس ان.اس.اِي تابع وزارت دفاع آمريكاست و در اين وزارتخانه اينترنت به وجود آمده است.
مجموعههايي مثل مايكروسافت كه آقاي بيل گيتس آن را تأسيس كرده است و شما اين كامپيوترها را ميبينيد و پديدهاي به نام ويندوز را استفاده ميكنند، اگر به آيين نامههاي ان.اس.اِي مراجعه كنيد ميبينيد ان.اس.اِي استاندارد ويندوزهاي مختلف را به آنها ميدهد و آنها را در اينترنت هم ميگذارد. شما دقيقاً ميدانيد لينوكس، ويندوز و هر يك از سيستمهاي عاملي كه روي كامپيوتر استفاده ميشود آنها ميگويند كه چگونه بايد طراحي شود تا ان.اس.اِي بتواند كنترل كند.
ان.اس.اِي در شمال شهر واشنگتن دي.سي زير زمين در محوطهاي از بتون آرمه 9 هكتار سوپر كامپيوتر دارد. سوپر كامپيوترها كمدهاي بزرگي هستند كه پردازش اطلاعات فوقالعاده را انجام ميدهند، مغز جهان هستند. چگونه وقتي شما ميخواهيد درباره موضوعي فكر كنيد راجع به آن تعمق ميكنيد يا وقتي كامپيوتر شما ميخواهد جستجو كند يكباره صداي سيستم را ميشنويد كه با قدرت بيشتري كار ميكند. مغز جهان براي آنكه بتواند روزي سه ميليارد پيام را از سراسر جهان بگيرد و دستهبندي و طبقهبندي كند، در شمال شهر واشنگتن دي.سي در كنار جادهاي كه به سمت فيلادلفيا ميرود نه هكتار سوپر كامپيوتر را مستقر كرده است.
در سري دوم سريال 24، اريك معاون ان.اس.اِي كه آقاي پالمر رئيس جمهور دستور ميدهد كه او را دستگير كنند. علت اين امر اين بود كه چون معاون ان.اس.اِي اشراف اطلاعاتي دارد رئيس جمهور را دور ميزند. اتفاقاً در سري دوم افراد ان.اس.اِي رئيس جمهور را از كار بر كنار ميكنند ومعاون رئيس جمهور را به جاي او ميگذارند چون ميخواستند به يكي از كشورهاي خاورميانه حمله كنند كه در اين سري ظاهراً پاكستان بود.
اينترنت يك پديده نظامي است
اتفاقي كه در اينجا ميافتد اين است سرويس ان.اس.اِي، يك سرويس نظامي است. يعني برخلاف نظر كساني كه دكتراي كامپيوتر دارند و در رشتههاي نرمافزار، سختافزار و سيستمهاي هوشمند و... درس ميخوانند نميدانند كه اينترنت يك پديده نظامي است و توسط وزارت دفاع آمريكا به وجود آمده و امروزه هم توسط اين وزارتخانه در حال كنترل است. تور پهن كردن يك اصطلاح در سيستمهاي اطلاعاتي است. در واقع اينترنت توري است كه همه مردم و شركتها، دستگاهها و دولتها در آن تجارت الكترونيكي ميكنند. دولت الكترونيكي، مناسبات الكترونيكي و... انجام ميشود. در اين ميان ان.اس.اِي همه اين فعاليتها را كنترل ميكند.
آژانس امنیت ملی آمریکا کنترل جمعیت کل جهان را انجام می دهد
ان.اس.اِي چگونه اين فعاليتها را كنترل ميكند؟ با كنترل جمعيت. شكل سنتي اصل كنترل جمعيت اين است كه شما گواهينامه، گذرنامه و كارت ملي گرفتيد. تولد و مرگتان مشخص است، چون همه اين موارد ثبت ميشود. زميني داريد. پلاك ماشينتان، شماره منزلتان و... همگي ثبت ميشود. سرويس اطلاعاتي هر كشوري اين اطلاعات را جمع ميكند و براي شما يك آي.دي ميسازد. هرگاه نياز باشد بهراحتي ميتوانند بفهمند شما چه زماني كجا بوديد و كجا تحصيل كردهايد و اطلاعاتي از اين قبيل. سرويسهاي اطلاعاتي همه اين موارد را جمعآوري ميكنند. در همه كشورها به اين كار كنترل جمعيت ميگويند. هر كشور براي جمعيت آن كشور كنترل جمعيت را انجام ميدهد.
آمريكا براي هفت ميليارد نفر روي كره زمين کنترل جمعیت را انجام ميدهد. لپتاپهايي كه وقتي باز ميكنيد و در قسمت اثر انگشت، انگشتتان را قرار ميدهيد تا فقط با اثر انگشت شما روشن شود. بلافاصله وقتي به اينترنت وصل شويد سيستم عامل كامپيوترتان يعني همان لينوكس يا ويندوز شما بلافاصله اين اثر انگشت را به ان.اس.اِي مخابره ميكند. مثل اینکه شما به كنترل كشف جرايم آگاهي رفتيد و از شما اثر انگشت گرفتهاند. اولين باري كه وب كم بالاي كامپيوترتان را روشن ميكنيد و به آن خيره ميشويد چشم شما را اسكن ميكند و به ان.اس.اِي منتقل ميكند. كنكور شركت ميكنيد، سازمان سنجش اطلاعات مربوط به كنكورتان مثل شماره شناسنامه، كد ملي و سال قبوليتان را روي اينترنت ميگذارد. همچنين چه زماني به صورت اينترنتي بليط هواپيما و از رجا بليط قطار گرفتيد و به كجا رفتيد. بالاتر از همه زماني است كه كارت اعتباريتان را براي بار اول در فروشگاهي ميزنيد و فلان كالا را با قيمت مشخص ميخريد. يا در فلان پمپ بنزين كارتتان را ميزنيد و سوختگيري ميكنيد يا در فلان جا از موبايلتان استفاده ميكنيد. يا در فيس بوك براي خود ساز و كار زندگي اجتماعي رقم ميزنيد و دوستانتان هم اطلاعات جمعي ديگري برايتان ميچينند.
از طرفي اشخاصي مثل ما كه حاشيه هم داريم و پيرامون ما مسائل جنجالي زيادي هم اتفاق ميافتد به عنوان مثال در اينترنت راجع به اين ما هزار جور مطلب ديگر هم هست. همه اين مطالب جمعآوري ميشود. به اين ترتيب ان.اس.اِي به همه اين اطلاعات دست مييابد. در نهايت اين اطلاعات درست يا غلط همگي در يكجا جمع ميشود و به صورت اتوماتيك در مغز ان.اس.اِي دستهبندي ميشود. به همين دليل است كه شما در سريال اِي.بي.اس يا سريال 24 هر زمان كه نگاه ميكنيد ميبينيد شخصي پشت كامپيوتر نشسته است و اگر بخواهند سوابق فردي را در نقطهاي از دنيا به دست آورند فوري با استفاده از اين بانك عظيم اطلاعاتي همه اطلاعات مربوط به زندگي خصوصي، گروه خوني، بيماريها، سوابقش و اينكه كجا بوده را در ميآورند.
با "اشلون" تردد شما را نیز کنترل می کنند
با استفاده از سيستمي به نام "اشلون" كه در سريال 24 و اِي.بي.اس ميبينيد شما را كنترل ميكنند كه در حال حاضر شما كجا قرار داريد و از اين طريق تردد و ساير اطلاعات شما را كنترل ميكنند. به اين اقدام كنترل جمعيت گفته ميشود كه نهادهاي امنيتي و اِن.اِس.اِي اين كار را انجام ميدهند. همه كشورهاي جهان مثل سازمان سي.آي.اِي را دارند، ولي فقط ايالات متحده آمريكا سازمان اطلاعاتياي مثل ان.اس.اِي دارد.
سري دوم مجموعه، درگيري با ان.اس.اِي است. در اينجا بايد اشاره كنم كه هر سري از هفت سري ساخته شده سريال 24 راجع به ارتباط با يكي از سرويسهاي اطلاعاتي آمريكاست. تا آنجا كه در خاطرم هست فصل هفتم درباره ارتباط با اف.بي.آي است. در ابتداي سري هفتم اين سريال، جك را به دليل كارهايي كه تا به حال انجام داده است، محاكمه ميكنند. آن خانمي كه در جلسه دادگاه ميآيد و اعلام ميكند كه به دليل به وجود آمدن مشكل امنيتي بايد به دستور رئيس جمهور او را آزاد كنيد و او را از سر جلسه دادگاه براي انجام مأموريتي بيرون ميبرد، از اف.بي.آي بود.
در سري دوم درگيرياي كه در سريال ميبينيد با ان.اس.اِي است. يعني اريك كه در كاخ سفيد است، معاون ان.اس.اِي است و رئيس جمهور او را بركنار ميكند.
در سري اول همكاري با سي.آي.اِي بود.
در سري چهار و پنج دختر وزير دفاع روي كار ميآيد. در اين سريال عبارت دي.اُ.دي كه تكرار ميشود مخفف (Department of Defense)، به معني وزارت دفاع آمريكاست. در واقع در سريهاي مختلف اين سريال گروهي كه از واحد ضد تروريسم يا سي.تي.يو هستند با يكي از سرويسهاي جامع اطلاعاتي آمريكا همكاري و تعامل ميكنند.
شوراي عالي امنيت ملي آمريكا حرف اول را ميزند و اصطلاحي به نام جامعه اطلاعاتي دارند كه 16 دستگاه اطلاعاتي آمريكا، مديريت مركزي اطلاعات آمريكا را حمايت ميكنند. دو سه تا از اين دستگاهها وزارتخانه هستند. يكي از آنها (Homeland Security)، وزارت امنيت داخلي آمريكاست. در مجموع دستگاههاي ريز و درشتي هستند كه از حوصله بحث ما خارج است. اين دستگاهها كيكي را اداره ميكنند كه به آن كيك اطلاعاتي ميگويند. يك كيك سه طبقه را در نظر بگيريد كه لايه اول آن (information) اطلاعات است. در اين لايه همه نوع اطلاعات ريزي از افراد جمعآوري شده است. لايه دوم (investigation)، يعني حركت اطلاعات از جز به كل است. «آي» در اف.بي.آي هم همين (investigation) است
امنیت در جامعه آمریکا خط قرمزی است که حتی اخلاق را هم زیرپا می گذارد
كار لايه دوم مثل كار خانم مارپل و آقاي پوآرو است. مثلاً در صحنه قتل ميبينند روي لبه ليوان اثر رژ است، پس متوجه ميشوند قبل از مرگ مقتول، خانمي در آنجا حضور داشته است. كارآگاهان در جايي كه به آن آگاهي ميگويند يا در اف.بي.آي از يك گزاره جزء يا سرنخ به اصل مطلب ميرسند. به اين ترتيب از جز به كل ميرسند. به اين كار (investigation) ميگويند. به لايه سوم كيك (intelligence) ميگويند. در اين نوع اطلاعات از كل به جز ميرسند. مثلاً اينكه به اين كشور حمله ميشود يا نميشود. اگر بشود اتمي است يا غيراتمي. يعني مباحث كلان را به صورت ميشود نميشود دستهبندي ميكنند و از آنها اطلاعات كلان به دست ميآورند. بنابراين به طور فهرستوار اين سه لايه شامل information،Investigation و intelligence است. جامعه آمريكا پيچيدهترين جامعه اطلاعاتي جهان است. امنيت در اين جامعه خط قرمزي است كه قانون، اخلاق و همه چيز را در مينوردد و در آنجا به خاطر خط قرمز امنيت همه چيز مخدوش ميشود.
سريال 24 با چنين پس زمينه فلسفي و مباحث استراتژيكي ساخته شده است. در سري اول در ساعت 12 شب جك باوئر با همسر و دخترش در خانه هستند كه جک براي وضعيت بحراني به وجود آمده مأموريت پيدا ميكند و از منزل خارج ميشود. دخترش هم به يك مهماني ميرود كه اين مهماني براي دزديدن دخترش برنامهريزي شده بود. ضمن اينكه جك به تازگي مجدداً با همسرش زندگي كرده است. در یک جریان جك متوجه ميشود كه قرار است "دیوید پالمر" را كه كانديداي رياست جمهوري است ترور كنند. يكي از همكارانش به نام خانم "نينا مايرز" كه به او نزديك است و مدتي كه همسر جك او را ترك كرده بود با او به عنوان دوست دخترش زندگي ميكرد. در فيلم يكسري حساسيتها و رقابتهاي زنانه هم وجود دارد. اين خانم مأمور سهجانبه است و با آلمانيها و سرويسهاي اطلاعاتي جاهاي ديگر كار ميكند و در اين مجموعه يك مأمور نفوذي است. ديويد پالمر سناتور ايالتي است و در كميته امنيتي و نيروهاي مسلح كنگره آمريكا ـكه شبيه كميسيون امنيت ملي مجلس خودمان استـ خدمت ميكند. يكبار زماني كه در آن كميته بوده پيگيري كرده كه ارتش آمريكا يك تيم عمليات ويژه به صربستان فرستاده است تا آنها بعضي از نيروهاي صرب را بكشند. مأمور آن واحد ويژه كلاه سبزي كه اعزام شده همين جك بوده است. حالا پسران آن تروريستهاي صرب آمدهاند تا انتقام بگيرند. بنابراين هم ميخواهند جك را بكشند و براي همين خانوادهاش را ميدزدند و هم به ديويد پالمر تعرض ميكنند.
جك در كشمكشي ميتواند ديويد پالمر را از اقدامات تروريستي نجات دهد و بقاياي كار را رقم بزند تا بتواند اين چهارچوب را شكل دهد و امنيت را ايجاد كند. در سري اول ظرافتهاي بسيار زيادي در حوزه مباحث علوم سياسي وجود دارد. جملاتي كه در ستاد انتخاباتي بين آقاي پالمر سياهپوست و افراد ستادش رد و بدل ميشود بسيار حائز اهميت است. تروريستهاي صرب قصد ترور فيزيكي پالمر را دارند كه اصطلاحاً به آن ترور سخت ميگوييم. سرمايهداراني كه حامي مالي او هستند قصد ترور نيمه سخت او را دارند. يعني با اكراه و اجبار او را وادار ميكنند آن طور كه آنها ميخواهند جلو برود و افرادي را كه در مسير او قرار دارند ترور ميكنند تا او زودتر رئيس جمهور شود. در حالي كه همسر و اطرافيانش او را ترور نرم ميكنند. يعني به شكل اقناعي او را به راهي كه خودشان ميخواهند ميبرند. در واقع پالمر در مقابل سه گروه مقاومت ميكند. جلوي همسر، رئيس ستاد انتخاباتي و وكيلش كه قصد دارند او را به صورت اقناعی ترور نرم كنند تا از خودش اختيار نداشته باشد. سرمايهداران و كارتلهايي كه پول دادهاند تا او انتخاب شود، ميخواهند او را ترور نيمه سخت كنند و آن افراد صرب هم قصد دارند او ترور فيزيكي يا سخت كنند. جذابيتهاي كار به دليل همين نكته است. او با انتخاب عنصر صداقت و روراستي با مردم و نفي پنهانكاري و دروغ به نيت تغيير ميآيد و برنده ميشود. سراسر 24 قسمت سري اول، آقاي ديويد پالمر مداوم ميگويد من با شعار صداقت آمدهام و از دروغ بيزارم. دروغ ممنوع است و ديگر نبايد دروغ گفت. بايد تغيير صورت بگيرد.
مهمترين ويژگي شعار تغييري كه داده ميشود نفي دروغ و مقابله با آن در حوزه انتخاباتي است. جك باوئر مأمور ويژه سي.تي.يو عمليات ضد تروريسم را انجام ميدهد. تهديدها را پس ميزند. چهره دروغ و نيرنگ نينا، همكار او شفاف ميشود. در انتها نينا از حضور در سيستم منع ميشود و با كشتن همسر جك باوئر از صحنه فرار ميكند. در اينجا زن نماد دروغي است كه قرار است با شعار تغيير كنار گذاشته شود. در اين سريال نينا چهرهاي از خود ارائه كرده بود كه به عنوان دوست نزديك جك با او زندگي ميكرد. وقتي زن جك را بازجويي ميكند يكسري اطلاعات و حرفها را راجع به اين قضايا منعكس ميكند كه رقابتها و حسادتهاي زنانهشان هم در اين زمينه دخيل ميشود؛ اما آنچه كه اتفاق ميافتد اين است، زماني كه پالمر به عنوان رئيس جمهور انتخاب شد لحظهاي است كه نينا طرد ميشود. يعني نماد دروغ، تزوير و نيرنگ كنار ميرود و صحنه صداقت خود را نشان ميدهد. يكي از شاخصترين ارزشهاي اين سريال در اين نكته نهفته است، يعني شعار انتخاباتي تغيير، صداقت و راستگويي در مقابل دروغي كه قبلاً وجود داشت.
در سري دوم ديويد پالمر رئيس جمهور شده و همسرش شري را از كاخ سفيد بيرون كرده است و تعلق خاطري به پزشک خود دارد. دختر جك هم از او گلايهمند است به دليل اينكه جك نتوانسته است كنترل كند تا مادرش زنده بماند. چون همسر جك داخل سي.تي.يو كشته شد. جك كه سرخورده است مجدداً به كار فرا خوانده ميشود. قرار است مسلمانها در شهر لسآنجلس يك بمب اتمي را منفجر كنند. يك خانوده مسلمان كه نام پسرشان "رضا"ست، ميخواهد با يك خانواده آنگلوساكسون ازدواج كند. روابطي با گروههاي تروريستي دارند. اين شخص با گروهي تروريستي به نام «سيدعلي» مناسباتي داشته است. جك رد آنها را دنبال ميكند و بالاخره موفق ميشوند بمب اتمي را پيدا كنند. "جورج ميسون" مسئول واحد سي.تي.يو شيميايي و آلوده به مواد اتمي ميشود و طي يك عمليات استشهادي هواپيماي حامل بمب را به بيابانهاي نوادا همانجايي كه آزمايشهاي اتمي آمريكا در حال انجام است، ميبرد و منفجر ميكند.
در سري دوم يك خطر حمله اتمي با هماهنگي شخص رئيس جمهور در كاخ سفيد و جك باوئر در سي.تي.يو از سر آمريكا رفع ميشود. دختري كه خواهر خانمي است كه ميخواهد با رضا ازدواج كند به جك نزديك ميشود و به عنوان يك چهره كاملاً آنگلوساكسون و تفكر آمريكايي از اين قضيه دفاع و همراهي و همكاري ميكند تا اين عمليات انجام شود. در اينجا حركتي را معرفي ميكند كه ان.اس.اِي پشت آن است و فساد در درون دستگاههاي امنيتي آمريكاست. آقاي ديويد پالمر را بركنار و عليه او كودتا ميكنند. معاون اول رئيس جمهور را به جاي او مينشانند و او را تحتالحفظ نگه ميدارند. طي اتفاقاتي پالمر دوباره به قدرت برميگردد.
در سري سوم، شرايط طوري رقم ميخورد كه پالمر قصد دارد ديگر در رقابتهاي انتخاباتي شركت نكند. جك فاصله گرفته است، ولي دخترش در سي.تي.يو كار ميكند. "توني آلميدا" كه كمك همكار جك بود با يكي از خانمهاي همكارش به نام "ميشل دسلر" ازدواج كرده است و در آنجا مسئوليت دارند.
بايد اين توضيح را بدهم كه سرويسهاي اطلاعاتي شامل دو بخشاند. يك گروه كنترل صحنه ميكنند. يعني از داخل صحنه با اطلاعاتي كه گردآوري كردهاند صحنه را كنترل ميكنند. يكسري افراد هم در صحنه مأموريت تاكتيكي دارند و عمل ميكنند. جك باوئر افسر عمليات صحنه است كه به آنها "افسر عمليات تاكتيكي" ميگويند. افسراني كه كارهاي اطلاعاتي ميكنند كساني هستند كه از تمام افراد داخل صحنه اطلاعات ميگيرند و از ذخيره و بانك اطلاعات، اطلاعات ديگر را هم به آن اضافه و آنها را تحليل ميكنند. ضمن اينكه دائماً از نظر اطلاعاتي حمايت ميشوند.
"جك" مخالفت عجيبي با كساني دارد كه به دخترش نزديك ميشوند
شما به طور دائم در 24 ميبينيد كه جك موبايلش را روشن ميكند و ميگويد، فلان نقشه يا عكس فلان شخص را برايم بفرستيد. يا اينكه عكس كسي را كه آنجاست با موبايلش ميگيرد و ميفرستد و ميخواهد كه اطلاعات مربوط به او را در بياورند و مشخص كنند. مرد جواني كه در سري سوم وارد واحد سي.تي.يو ميشود و در آخر هم دستش قطع ميشود به عنوان داماد آقاي باوئر معرفي ميشود. او يك افسر تاكتيكي صحنه است كه تقابل همراهي را نشان ميدهد. عموماً جك در اين هفت هشت سري مخالفت عجيبي با كساني دارد كه به دخترش نزديك ميشوند.
"پالمر" می گوید: با تروریست ها هیچ معامله ای نمی کنیم!
در سري 1و2 با دوست پسرهاي دخترش بد برخورد ميكند. در سري 3 زماني كه دخترش ميخواهد ازدواج كند با دامادش هم بد برخورد ميكند. در قسمتهاي بعدي هم كه دخترش با پزشكي يا شخص ديگري ازدواج كرده است و جك آنها را ميبيند برخورد خوبي با دامادش ندارد. طبق تعريف نماديني كه از زن كرديم، داماد جك باوئر طرف سرزمين و عقيده است. عموماً برخورد جك با دامادش برخورد تند و بدي است. در سري سوم يك حمله بيولوژيكي به آمريكا انجام ميشود. جك، "سالازار" را ميگيرد. ضمن اينكه خود جك معتاد شده است. برادر سالازار يك جسد آلوده به ويروس بخصوصي را ميفرستد تا بگويد، ببينيد من چگونه ميتوانم كل لسآنجلس را به اين ويروس به خصوص آلوده كنم. لذا بايد او را آزاد كنيد. البته پالمر زير بار نميرود و ميگويد با تروريستها هيچ معاملهاي نميكنيم. در نهايت مشخص ميشود اين اقدام به چه صورت است. تعداد زيادي از مأمورين خودشان هم به اين ويروس آلوده ميشوند. به اين ترتيب يك تك ميكروبي هم كنار ميرود. اين سريال تلاش ميكند تا انواع تهديدها را به مردم آمريكا نشان دهد. در قسمت اول تروريسم مستقيم، در قسمت دوم تروريسم هستهاي و در قسمت سوم تروريسم بيولوژيك است. يعني قصد دارد در هر مرحله يك نوع تهديد را به مردم آمريكا نشان دهد.
سري چهارم ويژگيهاي خاص خود را دارد. در اينجا جك مشاور امنيتي وزير دفاع در كابينه يك رئيس جمهور سفيدپوست شده است. چون در انتهاي سري سوم پالمر به جك ميگويد، ديگر نميخواهم در انتخابات رياست جمهوري شركت كنم. در واقع پالمر خود را كنار ميكشد. در اين سري جك به عنوان مشاور امنيتي وزير دفاع يك شخص كت و شلواري و اتوكشيده است. او با دختر وزير دفاع دوست است. البته در اينجا يك عشق مثلثي به وجود ميآيد. اين دختر همسر دارد. منتهي اين مناسبات عاطفي است كه آنها در فرهنگ خود دارند.
وزير دفاع پسري دارد كه با وضع موجود در جامعه در تقابل و تعارض است و به گروههاي چپ و چهگوارا علاقه دارد. اين پسر توسط تروريستها ربوده ميشود. اين گروه تروريستی خاورمیانه ای به رهبري "حبيب مروان" كه به روش القاعده از پوشش عربي استفاده ميكنند و نشان ميدهند ميخواهند كنار يك پارچه مشكي سر فردي را كه ربوده شده است ببرند. اينها به سي.تي.يو حمله ميكنند. سي.تي.يو به كمك سپاه تفنگداران دريايي آمريكا، وزير دفاع و دخترش را كه به گروگان گرفته شده بودند نجات ميدهند. در ادامه تروريستها يك فروند هواپيماي استيلس را ميدزدند تا از سيستم آن براي زدن هواپيماي رئيس جمهور استفاده كنند. چون هواپيماي رئيس جمهور اسكورت ميشود بهتر اين است هواپيمايي را بدزدند كه رادار نتواند آن را رديابي كند. هواپيماي اف.117 همان هواپيمايي است كه رادار آن را نميگيرد. اين هواپيما از هواپيماهاي رادار گريز يا استيلس است. تروريستها به هواپيماي ايرفورثوان (Air force 1) هواپيماي مخصوص رئيس جمهور حمله و آن را منهدم ميكنند و رئيس جمهور را از بين ميبرند.
ماجرای کیف همیشه در دسترس"فوتبال دستی"!
رئيس جمهور آمريكا، فرانسه، روسيه، نخست وزير انگليس و همچنين چين كيفي به نام كيف فوتبال دستي دارند. هيچ وقت اين كيف را از خود جدا نميكنند و هميشه همراهشان است. در اين كيف كدهاي موشكهاي اتميشان قرار دارد. رئيس جمهور كشورهايي كه داراي قدرت اتمياند، هر جا كه باشند به هيچ وجه نبايد آن كيف از آنها جدا شود. اين كيف دوتاست. يكي هم دست وزير دفاع آنهاست. اين كيف را باز ميكنند. كليدهاي مختلف را ميزنند. كد را ميدهند و موشكهاي آنها آماده شليك ميشود. براي آنكه سيستم كامپيوترياي كه بتواند آنها را حمايت كند دو كاميون مخصوص است كه اين اطلاعات را رله ميكند. وقتي آقاي پوتين به ايران آمده بود اين دو كاميون همراهش بود و حدود هشتاد نفر آدم هستند كه همراه اين كيفاند. يعني هر جا كه رئيس جمهور ميرود آنها هم بايد باشند. به اين ترتيب رئيس جمهور آنها خدم و حشم اين طوري هم دارد.
در سري چهارم ميبينيد كه هواپيماي حامل رئيس جمهور را ميزنند تا كيف فوتبال دستي را به دست بياورند. اين كيف حامل كدهاي رمز هزاران كلاهك هستهاي آمريكاست. يعني قدرت انهدام قطعي كه دست يك رهبر است به دست حبيب مروان، تروريست مسلمان ميافتد. وقتي جك به صحنه ميرسد تا آن را پس بگيرد، يكي از برگ رمزهاي آن مفقود شده است. تروريستها با فعال كردن آن كد رمز ميتوانند كلاهكهاي هستهاي را در اختيار داشته باشند. رئيس جمهور هم ترور شده است و معاون اولش به عنوان كفيل او جانشين شده است. ضعف مديريت او موجب توسل به پالمر ميشوند و از رئيس جمهور قبلي يعني آقاي پالمر سياهپوست درخواست كمك ميكنند. شركت كامپيوتري را پيدا ميكنند كه مروان در آنجا روي سلاحهاي الكترومغناطيس فعاليت ميكرده است.
بحث اصلي در سري 4، سلاحهاي الكترومغناطيس است. آمريكاييها سلاحي به نام سلاح الكترومغناطيس دارند. اگر اين سلاح بالاي تهران منفجر شود بدون آنكه صدمهاي به هيچ ساختمان و فردي بخورد، هر پديده الكترونيكي كه كيت مغناطيسي و الكترونيكي دارد يعني همه موبايلها، تلويزيونها، راديوها، كامپيوترها و... ميسوزد. در واقع چه چيزي را هدف ميگيرند. وقتي اين بمب را شليك ميكنند و اين بمب در ارتفاعي منفجر ميشود، موشكها، سيستم دفاعي و همه وسايلي كه كيت كامپيوتري دارند ميسوزد. به اين ترتيب خاموشي عجيبي در كشور به وجود ميآيد و بعد از آن نيروي عملياتي آنها وارد ميشود و اشغال موضع ميكند. در حال حاضر اين نوع سلاح را آمريكا و يكي دو كشور ديگر دارند.
104 نیروگاه اتمی در آمریکا
در اين فيلم نمونهاي از عمليات بمبهاي الكترومغناطيسی را نشان ميدهد، البته تحذير ميدهد كه مبادا تروريستها به سلاحهاي الكترومغناطيسي دسترسي پيدا كنند. در اين قسمت سي.تي.يو با وزارت دفاع آمريكا تعامل نزديك دارد تا جلوي فاجعه هستهاي را با آن حمله سايبري بگيرد. آمريكاييها 104 نيروگاه اتمي مشابه و بزرگتر از نيروگاه اتمياي كه ما داريم در بوشهر ميسازيم. قرار است حبيب مروان و ديگران در حمله سايبري اين 104 نيروگاه اتمي را منهدم كنند و خود اين نيروگاه را عليه مردم آمريكا به كار بگيرند. سي.تي.يو عمليات "ضد سايبر تروريسم" را انجام ميدهد و اين خنثي ميشود. حبيب مروان كه از اين كارها نااميد شده است، كلاهك هستهاي دزديده شدهاي را كه روي موشك كروز نصب شده است با كمك يك دانشمند اتمي چيني فعال ميكند، ولي قبل از اينكه بتوانند از آن استفاده كنند جك آن را خنثي ميكند.
رئيس جمهور جديدي كه سر كار آمده است دستور قتل جك باوئر را ميدهد. اين يكي از نكات زيباي فيلم است كه جك به عنوان يك شخصي كه شورشي داخل سيستم نيست، حكومت تا آخرين مرحله از او استفاده ميكند و و در نهايت دستور قتلش را ميدهند. خلاصه چندين بار قصد داشتند او را از سر راه بردارند كه دوباره براي انجام عملياتي به او احتياج پيدا ميكنند.
یک خانواده ایرانی الاصل در سریال
در اين سريال يك خانواده ايراني وجود دارد كه هنرپيشه آن يك خانم ايرانيالاصل است. همسرش "نابی" نام دارد. اسم پسرش "بهروز" است كه يك اسم فارسي است. اين خانم آن جمله معروف را در فيلم ميگويد كه همه مسلمانان تروريست نيستند، ولي همه تروريستها مسلماناند! زماني است كه ايران درگير پرونده هستهاي و در ايران رئيس جمهور وقت آقاي خاتمي بود. چهار اسم در اين سريال مطرح است. بهروز كه يك اسم ايراني است، در سري 4، قسمت 18 نام شخصي خاتمي است. اين شخص توسط "پرادو" كشته ميشود. نام سومين فرد "صابر" و فاميلش "اردكاني" است. اردكان هم يك شهر ايراني و محل تولد رئيس جمهور وقت ايران است. سري چهارم زماني ساخته و پخش شد كه اوج پرونده هستهاي ايران، بعد از سال 82 بود. القاي مستقيمي كه در سري 4 اين سريال صورت ميگيرد همين است. در واقع تلاش شده است بين مخاطب آمريكايي و مسائل ايران همزاد پنداري به وجود آيد.
در اين فيلم مناسبات عاطفي بحث جدايي دارد كه از حوصله بحث ما خارج است. در قسمتهاي قبل گفته شد كه افراد سي.تي.يو طبق آييننامههاي سي.آي.اِي نبايد با هم رابطه عاطفي برقرار كنند. چون روي كارشان تأثير ميگذارد. جك براي همسر و دخترش وقت نگذاشته و بيشتر به كارش پرداخته است و آنها اين طوري شدهاند و چنين القايي دارد. در انتهاي سري سوم، توني آلميدا و ميشل به دليل آنكه همسر بودند در انجام مأموريت، وقتي دچار مشكل شدند باعث شد آلميدا در دفاع از همسرش كه داشت به آن گازهاي بيولوژيكي آلوده ميشد مأموريت را طوري سمت و سو دهد كه به سود همسرش شود؛ همه اين موارد را به عنوان اشكالات روابط عاطفي كاركنان ميگيرند. "كيف" همان پسري كه قرار شد با "كيم" دختر جك ازدواج كند از عمليات پرمخاطره زميني به فعاليت پشت ميز برود. "كيم"، دختر جك به او ميگويد: «ميخواهم يك بچه را با تو بزرگ كنم نه براي تو.» يعني با هم زندگي كنيم. نه اينكه من اين بچه را براي تو بزرگ كنم و تو مثل پدرم هر روز در مأموريت باشي. اين موارد كاملاً در مناسبات عاطفي فيلم موضوعيت دارد.