هنرهای تجسمی مجموعهای از هنرهاست که برای خلقشان به تجسد ذهنیات هنرمند نیاز است. در هنرهای کاربردی؛ تلاش می شود تا نیازهای دیداری مخاطب برطرف شود. البته لازم به یادآوریست با وجود تمام آنچه گفتهشد؛ هنرهای دیداری قابل تفکیک از هنرهای کاربردی و ... نیستند. عموما هنر های تجسمی به هنر های گفته می شود که قابلیت تجسم و شکل پذیری دارند و مستقیما به وسیله حس بصری قابل درک است به طور کلی می توان گفت همه هنرهایی که به صورت بصری ارائه یا دیده می شوند و با تصویر سروکار دارند اصول و مبانی مشترکی دارند که «مبانی هنرهای تجسمی» یا «مبانی هنر های بصری» نامیده می شوند. به بیان روشنتر آن دسته از فعالیت های هنری است که بر مبنای طرح شکل می گیرد؛ هنرهای بصری شامل: نقاشی، پیکر سازی، و هنر های مشتق از اینها مانند طراحی و گرافیک و تصویرسازی، طراحی صنعتی، طراحی داخلی، و گونه های خاصی از عکاسی تجربی و چاپ (چاپ دستی) و خوشنویسی ، تذهیب و... می باشد.در تعریف دیگر، هنرهای تجسمی گروهی از هنرهای مبتنی بر طرح است که مشخصاً حس بینایی را مخاطب قرار میدهند.این اصطلاح به منظور القاء معنای خاص از هنر به کار برده می شود که از آن مفهوم هنر کاربردی استنباط نشود .
آنچه با عنوان هنرهای تجسمی می شناسیم، در واقع همان هنرهای زیبا یا FINE ARTS هستند. شاخه ای از هنرها که التذاذ ناشی از درک زیبایی؛ در آنها اولین هدف هنرمند است. به عبارت دیگر، هنرهایی که در ارتباط مستقیم با مخاطب قرار می گیرند و در سیر این ارتباط، و با توجه به معیارهای زیبایی شناختی یک اثر هنری با او به برقراری ارتباط می پردازند؛ در حیطه هنرهای تجسمی جای می گیرند.
معماری، از هنرهاییست که در مرز میان هنرهای تجسمی و کاربردی قرار دارد. عدهای آن را هنرتجسمی و عدهای کاربردی میدانند. اما در واقع طراحی نقشه بنا از هنرهای کاربردی است و تزئینات آن در حیطه هنرهای تجسمی جای میگیرد. از سوی دیگر انیمیشن، به واسطه آنکه یکی از زیرشاخههای تصویرسازیست در مجموعه هنرهای تجسمی جای دارد.
مرز هنرهای تجسمی آنگاه از هنرهای کاربردی جدا میشود که استفاده آنها در زندگی روزمره مطرح میشود. به عنوان مثال صنایع دستی به سبب کاربردشان در زندگی روزمره و نیاز انسان به وجود آنها، در مجموعه هنرهای کاربردی جای میگیرند.
فارغ تمام آنچه گفته شد؛ هنرهای تجسمی برای ما شناخته شده نیستند. گاه مرز آنها را با هنرهای کاربردی گم میکنیم و گاهی در تعریف آن، سردرگم میشویم. شاید به این سبب که هرگز تلاش نشدهاست که ما این هنرها را بشناسیم. گرچه برخی از این هنرها چنان مرز واضح و مشخصی دارند که به یقین آنها را باز میشناسیم، اما در شناخت همه آنها توانمند نیستیم. البته هنری چون مجسمهسازی، شاید به سبب آنکه در میدانها و پارک ها میبینیم برایمان ملموس اند؛ اما هنرهایی چون گرافیک که هنوزهم بسیاری از افراد قادر به تمایز میان این هنر و نقاشی نیستند؛ چندان برای ما قابل تمیز نیست.
حال این که چرا هنرهای تجسمی تا این حد از توجه محجورند؛ خود جای تامل دارد.حقیقت این است که هنرهای تجسمی چندان در دسترس عموم نیستند. آن دسته ای هم که در دسترس هستند به طور کامل معرفی نمیشوند. هنرهایی هم چون پیکرتراسی و نقاشی و ... نیز در گالری ها حبس میشوند و تنها عده کمی از مردم که شکمشان سیرتر از بقیه است؛ به سراغشان میروند.
تعدادی از هنرها همچون خوشنویسی اما، به زندگی مردم نزدیک ترند. یا گمان می کنیم که این گونه است. چراکه در طول زمان بی تغییر ماندهاند و همین موضوع یکی از دلایل شناخت مردم از آنهاست. اما آن چه بیش از تمام این ها جالب است دانستن این حقیقت است که هنرهایی مانند نقاشی را اگر می شناسیم به سببب کاربرد آن در تزئین کارت پستال های مناسبتی و یا پوسترهاییست که با قیمتی ارزان و برای طبقه متوسط و پایین جامعه قابل دسترسی اند. این موضوع در رابطه با خوشنویسی نیز صدق می کند و البته این موضوع هم مخرب و هم مفید است. گرچه میتوان گفت؛ این گونه برخورد با یک اثر هنری آن را در ارتباط با مخاطب قرار میدهد اما، از سوی دیگر آن را از ارتبط مستقیم با مخاطب دور می کند.
البته این تنها دلیل شناخت خوشنویسی نیست. خوش نوشتن در سرزمین ما یک سنت دیرپاست. در واقع هر نوجوان به وسیله معلم خود به خوش نوشتن تشویق می شود. علاوه بر این در کتب دبستان و راهنمایی، کودک به طور مستقیم با این هنر در کتاب تمرین ادبیات خود در ارتباط است و همین موضوع زمینه های علاقه به خوشنویسی را در وجود هنرمند آشکار میکند.
نقاشی نیز صورتی این گونه دارد. گرچه زنگ نقاشی، همیشه به حاشیه اطمینان درس ریاضی به حساب میآید اما، همین ارتباط کوتاه به سرعت کودک را به سمت نقاشی جلب میکند. از سوی دیگر میتوان گفت هنر نقاشی هنریست آمیخته به غریزه انسانی، کودک از آن زمان که توان گرفتن قلم را پیدا می کند؛ خطوطی را به تقلید از طبیعت بر کاغذ منتقل میکند. گرچه ممکن است این تصاویر انتزاع به نظر رسند اما شناخت او از طبیعت را ثبت کردهاند.
از همه این ها که بگذریم، در خواهیم یافت که هنرها را نمیتوان به زور به مردم شناساند. برخی از منتقدین وزارت ارشاد را موظف به شناخت هنرها به مردم می دانند؛ در حالی که اگر بی غرضانه بیاندیشیم در خواهیم یافت که این موضوع که انتظار داشته باشیم ارشاد به تمام شهروندان هنر را بشناساند؛ انتظار بیهوده ایست. چراکه مادامی که مردم برای تهیه لوازم اولیه زندگی و نیازهای نخستینشان یعنی خوراک و پوشاک و مسکن مشکل دارند؛ چگونه انتظار شناخته شدن هنرهای تجسمی را داریم؟
مینا عبدی