یادداشتی درباره مرمت و احیا؛
غرب زدگی در حفاظت ابنیه تاریخی
محوطهها و مجموعه های منحصر به فرد تاریخی، موقعیت خوبی برای آزمون و خطا و یا مهندسی فرهنگی معکوس نیستند تا به امید تغییرات تدریجی شناخت و رفتار مخاطبین، در معرض خطر نابودی و یا بدنامی حتمی قرار بگیرند.
تاريخ : سه شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۳۳
سعید فلاح فر- غربزدگی فقط در ژست های روشنفکری خام و یا شلوار و عینک و اتومبیل و... جوانها خلاصه نمیشود. (اگر نخواهم بدبینانه از لفظ تفاخر توخالی و یا سودجویی شخصی استفاده کنم) این روزها این تعبیر را برای خیلی از متخصصین هم میشود به کار برد. حتی برای کسانی که علم اشان را مربوط به حفظ هویت و داشته های فرهنگ ملی و جهانی میدانند. مجموعه طرز فکری که تصور میکنند فرهنگ و دانائی را هم میشود مثل دانش و فناوری به عاریه وارد کرد.
از دوره دانشجویی با ترجمه نعل به نعل و واژه به واژه مبانی نظری مرمت به عنوان آخرین و یا تنهاترین نسخه مرمت ابنیه تاریخی مخالف بودم. اگرچه با طرح آن همیشه سوژه مضحکه برای برخی سرسپردگان ابهت کتابها و نام های بزرگ اروپایی فراهم میشد و میشود. اعتقاد داشتم و دارم که در ضمیر معماری تاریخی ایران، اصول مهمی از نگهداری و مرمت نهفته است که با روح و فرهنگ ایرانی بیش از هر نسخه وارداتی دیگری عجین بوده و از هر باید و نباید دیگری قابل اعتناءتر است. در واقع بعد از گذشت چند دهه از ورود علم و هنر صیانت از آثار تاریخی، هنوز در کشف و ضبط این نکات و داشته های ملی کوتاهی کردهایم و صنعت ترجمه را همواره به تألیف ترجیح دادهایم. به راستی؛ غرب این علم را از کجا آورده؟ و از روی کدام منابع اصلی نوشته است؟
البته این تشکیک و پرسش به معنی نادیده گرفتن دستاوردهای علمی غرب و لزوم پایبندی به کنوانسیون های بین المللی و یا بی توجهی به کسب دانش روز جهانی در حفاظت از یادگارهای فرهنگی و تاریخی نیست.
این روزها هر کسی که سفری چند روزه به خارج از ایران میکند و یا به چند منبع علمی لاتین برمی خورد، با انبوهی ادعای تجدد در مرمت و تقلید متظاهرانه از اقدامات مرمتی و حفاظتی از تجارب غرب، پا به میدان میگذارد بی اینکه بداند این دیدگاه های متفاوت از چه شرایطی نشأت گرفتهاند؟ و بی اینکه اندکی به الزامات و مقتضیات بومی این نوع اقدامات توجه کند. چون کاخ و باغ سلطنتی لندن، به عنوان یکی از فضاهای شهری و توریستی، بر روی ورود مردم باز است، تصور میکنند عمارت مسعودیه هم به عنوان یکی از المان های شهری، مثل پارکها و بوستانها، میتواند بی هیچ حریم و حرمتی به شبکه عمومی کوچهها و گذرهای شهری متصل شود. این شیوه تلقی از معانی شهری و شهرسازی و شهرداری، بدون مطالعه و شناخت از جامعه شناسی شهروندی، بیشتر به شوخی میماند تا حرکتی علمی و فرهنگی. حتماً بعد از آن هم به تقلید از پارکها و تفرجگاه های اروپایی، حدود و حصار باغ های تاریخی را ـ که یکی از عناصر و اجزای اصلی و کاربردی در نظام باغداری ایرانی و از مفاهیم درونی پردیس ایرانی است ـ باید برطرف کنیم تا بیش از پیش به تئوری های غرب وفادار باشیم. (برای محکوم کردن نگارنده به مخالفت با حضور مردم در ابنیه تاریخی و بی خبری از اصول امروزین معرفی مکان های تاریخی و فرهنگی عجله نکنید. اصلاً چنین قصدی وجود ندارد. به عکس؛ این نوع اقدامات، در چهارچوب های علمی و با حفظ ضوابط، نه تنها پسندیده مینماید، بلکه باید آن را مؤکداً پیگیری کرد.)
این عده، مقهور هر پدیده منتسب به غرب، معمولاً کارناوال هایی که در داخل یا مجاور مجموعه های تاریخی برگزار میشود را میبینند، اما از کنار ملزومات فرهنگی و جزئیات طراحی و اجرای آن به راحتی میگذرند. به چرخه های وسوسه انگیز اقتصادی و شیوه های درآمدزایی مجموعه های تاریخی و بسته های پولی که ـ در آخرین مراحل عملیات حفاظتی ـ به جیب غربیها سرازیر میشود حسرت میخورند، بدون آن که بسترهای مناسب اجتماعی موضوع را بسنجند. بدون اینکه تفاوت شفافیت وظائف و مرز بخش خصوصی و شبهه خصوصی و دولتی را مقایسه کنند. بدون اینکه به قوانین و ضمانت های اجرایی قانون در این کشورها نظری داشته باشند و یا حتی در ظرائف حفاظتی طرحها، که بر هر درآمد حقیرانه ای تقدم دارد، توجه کنند. بدون آن که در این عجله، به خاطر بیاورند این کسب درآمد، در امتداد مسیری طولانی به دست آمده و تنها هدف و ارزش واقع شده نیست. به عنوان مثال؛ بازدید میلیونی از یک محوطه تاریخی، موفقیت بزرگی محسوب میشود اما مشروط بر آن که با برنامه ای دقیق، توان کنترلی و امنیت حفاظتی برای حضور این تعداد، متناسب با شناخت و رفتارهای ایشان، پیش بینی شده باشد.
تهیه برنامه های تلویزیونی در فضاها و اماکن تاریخی، به منظور معرفی بنا به مردم و بیننده های سراسری، بسیار پسندیده است. اما نه وقتی که نظرات نورپرداز و تصویربردار، برای کسب کیفیتی نسبی، بر شرایط حفاظتی و نظریات علمی و قانونی کارشناس ارجح باشد. راه اندازی بوفه برای خدمات رسانی به بازدیدکنندگان کاخ موزهها خوب است اما نه وقتی که سرطانی و روز به روز بزرگتر میشود و بوی کباب و دیزی بر بوی باغ و چنار غلبه میکند. همه متخصصین میدانند علم باستان شناسی و کاوش های باستانشناسی از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است، اما نه در شرایطی که امکانات و بودجه کافی برای حفاظت از بقایای استخراج شده وجود ندارد. یادمان نرفته سیمان و ایزوگامی که جای کاهگل روی پشت بامها را گرفته بود، با حبس رطوبت چه بر سر برخی بناهای خشتی و آجری آورد. یادمان نرفته اغراق و اصراف در کاربرد تیرآهن و بتن صلب برای مهار سازه های منعطف سنتی، چه بلای بی سرانجامی بود.
بنابراین باید گفت؛ محوطهها و مجموعه های منحصر به فرد تاریخی، موقعیت خوبی برای آزمون و خطا و یا مهندسی فرهنگی معکوس نیستند تا به امید تغییرات تدریجی شناخت و رفتار مخاطبین، در معرض خطر نابودی و یا بدنامی حتمی قرار بگیرند.
این معنای عمیق که آثار تاریخی و میراث فرهنگی متعلق به هیچ قومی نیست و سرمایه ای است که همه، حتی آیندگان و نیامدگان هم در آن سهیم هستند، به این معنا هم هست که؛ اختیار و سود بهره برداری از این اندوختهها و امانات بشری، نباید منحصر به عده ای، به جناحی، به طرز فکر خاصی و یا به دوره ای، محدود شود. هیچ کس اجازه ندارد، به نیابت از همه، این داشتهها را خرج کند.
خلاصه؛ در حالی که امروزه علم ثابت کرده حتی واکسن سرماخوردگی یک کشور، معمولاً بر روی بیماری مردم کشورهای دیگر نمیتواند تأثیر مثبتی بگذارد، ترجمه نسخه های مرمت و احیاء، بدون توجه به بسترهای فرهنگی و ویژگی های فنی بومی، بسیار مایه تعجب است، خصوصاً وقتی که جامه علمی و نوطلبی هم به خود میپوشاند. با این اوصاف چاره ای نمیماند جز حفظ تعادل بین دانش جهانی و شرایط ملی و فرهنگی. [تاکید میکنم دانش جهانی و نه ظاهر جهانی.]
پژوهشگر و مدرس مرمت و احیاء بناهای تاریخی
علی نصیری :
از نویسنده و پایگاه خبری هنر برای طرح موضوع و پرداختن به این مهم سپاسگزارم. امیدوارم به گوش کسانی که باید هم رسیده باشد.
۱۳۹۴-۰۳-۲۳ ۱۳:۱۴:۲۲
محسن شیخ الاسلامی :
مطلب ارائه شده حاوی نکات بسیار و مهم و دقیقی است که از دید مسئولین مربوطه مغفول مانده.از طرح چنین مواردی سپاسگذارم.
۱۳۹۴-۰۳-۲۰ ۱۳:۰۲:۳۹