نگرش عارفانه و صوفيانه عارفان وصوفيان، حادثه عاشورا را در چارچوب عرفان نظرى و عملى خود تفسير مى كنند. در اين نوع نگرش، نهضت حسينى زائيده عشق است. قهرمانان عاشورا عاشقان پاك باخته اى بودند كه به پيمان الست وفا كردند وعاشقانه به سوى حق شتافتند و فانى در او شدند و حضرت حق آنان را به مقام فنا و نوشيدن باده وصل رساند و در اعلا عليين جايشان داد.۱۸
دراين ديدگاه آنچه اصالت دارد، عشق است، پس آنچه از حادثه عاشورا از عشق تهى باشد، تحريف شده بايد پنداشت وهرچه با عشق هم خوانى دارد، همان واقعه عاشوراست.
از ديدگاه عارفان وصوفيان پاسخ اين پرسش ها كه: مگر امام حسين(عليه السلام) نمى دانست در كربلا كشته خواهد شد، پس چرا رفت و چرا وقتى خود را در ميان لشكر انبوه دشمن تنها يافت، با آنان صُلح نكرد؟ مگر در اينجا عقل حكم به سازش نمى داد؟ پاسخ اين سؤالها، در يك كلمه يعنى عشق خلاصه مى شود و عقل از پاسخ گويى عاجز مى ماند. وقتى كه عشق آتش به جان عاشق زند، جز معشوق هيچ چيز ديگر در نظرش مجسم نمى شود و با تمام توان وشتاب مى خواهد به وصال معشوق برسد.
محو وفانى شدن در انوار معشوق براى عاشق وصال است و بس. در بينش صوفيانه، شهادت امام حسين(عليه السلام)همانند سر دار رفتن حلاج است. بر اساس اين ديدگاه، مردان خدا با كشته شدن به هدف عالى خويش كه همان راهيابى به محضر خداست، مى رسند. پس جاى سرور وشاديست نه جاى حزن و اندوه!.
با چنين ديدگاهى است كه مُلاى رومى روز عاشورا را روز فرح وشادمانى مى داند. چون معتقد است كه اباعبدالله(عليه السلام)ويارانش با شهادت، بند و قفس روحشان را شكسته به عالم ملكوت به پرواز در آوردند. از اين رو او عزادارى و برپايى مجالس سوگوارى براى آن حضرت را مورد مذمت و قدح قرار داده و براين باور است كه عزاداران به سبب غفلت وبار سنگين گناهان خويش بايد برحال خود گريه و عزادارى كنند نه بر آن بزرگوار! چنانكه مى گويد:
پس عزا بر خود كنيد اى خفتگان *** زآنكه بد مرگيست اين خواب گران
روح سلطانى ز زندانى بجست *** جامه در يم و چون خاييم دست
چون كه ايشان خسرو دين بوده اند *** وقت شادى شد چو بگسستند بند
سوى شاد روان دولت تاختند *** كُنده و زنجير را انداختند
دور ملكست و گه شاهنشهى *** گر تو يك ذره از ايشان آگهى
ورنـه اى آگه برو بـر خود گـرى *** زانكه در انكار و نقل و محشـرى
بر دل و دين خرابـت، نوحه كـن *** چون نمى بيند جز اين خاك كهـن۱۹
عمان سامانى (م۱۳۲۲هـ) از ديگر عارفان و صوفيانى است كه حادثه عاشورا را براساس نگرش عرفانى تفسير و تحليل كرده است . او عاشورا را ميدانى براى سلوك سالكان و امام حسين(عليه السلام) را قطب عارفان و مرشد سالكان واصحاب او را مريدان وره پويان وصال مى داند. او براين اعتقاد است كه شهادت امام(عليه السلام) به مشيت وخواست الهى صورت گرفته است و چون نوبت به او رسيده است، وصالش با شهادت رقم خورده است:
گويد او چون باده خواران الست *** هريك اندر وقت خود گشتند مست
ز انبـيا و اوليا، از خاص و عام *** عهـد هريك شد به عهد خود تمـام
نوبـت ساقى سرمستان رسيـد *** آنكه بُد پـا تا بسرمست، آن رسيـد۲۰
عمان سامانى، امام حسين(عليه السلام) را عاشقى مى داند كه بهترين پاسخ به ناز معشوق را در شهادت خود مى داند، چون عاشقان تنها چيزى كه برايشان مهم است، خشنودى معشوق است نه خواست خودشان:
ناز معشوق و نياز عاشقـى *** جور عذرا و رضاى وامقـى
گفت اينك آمدم من اى كيا *** گفت: از جان آرزومندم، بي
چون عاشق، اين پاسخ را از سوى معشوق شنيد، بى درنگ در هستى نگنجيد و مرگ خويش را خواست تا به وصل معشوق برسد. خدا با اين كار خويش، حسين(عليه السلام)را واله و شيداى خويش ساخت:
گفت بنگر، بر زدستم آستين *** گفت من هم برزدم دامان، ببيـن
لاجرم زد خيمه، عشق بى قريـن *** در فضاى ملك آن عشق آفريـن
بى قرينى با قرين شد هـم قـران *** لامكانى را، مكان شد لامـكان
و خدا كربلا را بهترين محل ابتلاى حسين قرار داد چرا كه بهشت و وصال معشوق را به بها و امتحان مى دهند نه به بهانه:
كرد بر وى باز، درهاى بلا *** تا كشانيدش به دشت كربلا۲۱
و از آن سو قاتلان وى را هم مهيا ساخت تا با حسين درآويزند و بر او تيغ بكشند و خون او بريزند تا معشوق از عاشق خونين چهره، خشنودتر شود، چرا كه راست گفته اند: عشق ز اول سركش و خونى بود.۲۲
داد مستان شقاوت را خبر *** كاينك آمد آن حريف دربدر۲۳
همچنين ميرزا حسن اصفهانى ملقب به صفى على شاه (م ۱۳۱۶ هـ) در كتاب زبدة الاسرار خود كه درباره اسرار شهادت سيدالشهدا(عليه السلام) نوشته، عاشورا را با اصول سير و سلوك صوفيانه تطبيق كرده است، چنانكه سروده است:
آفتاب عشق ميدان تاب شـد *** عقل آنجا برف بود وآب شـد
عقل تنها نى دم از هيهات زد *** عشق را بهـت برد ومـات زد
تا آنجا كه مى گويد:
پـرده كشـف الغـطـاء بـرچيـده شـد *** وانـچه حيـدر را يقيـن بُد، ديده شد
ذات مطـلق بى حجـاب اى مـرد كـار *** گشـت در ميـدان توحيـد آشكـار
هيـن چه ميدان ساحت غيب الغيـوب *** نه سپهرش جـزو خاك و خـاكروب
آفتـاب لايـزالـى بـر فـروخـت *** پـرده هـاى لـن تـرانى را بسـوخت
بـى حجـاب اسـرار ذات مـكتـتـم *** از حـجـاب افتـاد بيـرون تـام تـم
آنـه در مـعـراج وحـى از وى رسيـد *** پيش پيش ذوالجنـاحـش مـى دويـد۲۴
نقد و بررسى اين نگرش
نگاه صوفيانه و عارفانه به قيام عاشورا اگرچه نسبت به نگاه هاى ديگر، كم اشكال تر و به سبب هم سويى نسبى آن با زبان دل، ازمقبوليت و جذابيت ويژه اى برخوردار است; اما اين نگاه نيز از چند نظر، خالى از تأمل و اشكال نيست:
نخست اينكه: اصولا عارفان وصوفيانى، هم چون مولوى، عمان سامانى و صفى على شاه اين حقيقت را بايد در نظربگيرند كه اگر اين منطق صحيح باشد كه "مردان الهى با كشته شدن به ديدار خدا برسند پس جاى سرور وشاديست نه جاى تأثر وگريه"; از اين منطق اين نتيجه را نيز مى توان گرفت كه كشندگان مردان الهى خدمت بزرگى به آنان كرده اند چرا كه قفس روح آنان را شكسته اند و مرغ روحشان را به عالم ملكوت به پرواز درآورده اند!
چنين تفسير و قرائتى از حادثه عاشورا، سبب مى شود كه شهادت امام حسين(عليه السلام) با آن همه عظمت و بزرگى، پوچ وخالى از محتوا تصوير شود و در هر صورت كشندگان حضرت تبرئه شوند. زيرا آنان نه به اراده و انتخاب خود، بلكه به خواست الهى براى اين كار از همان روز الست انتخاب شده و آلت اجراى اراده خداوند شده اند. در حالى كه چنين برداشتى پيرامون قيام عاشورا، مردود است، چرا كه در مقابل مشيت مقام ربوبى كه زمان معينى، روحى را در كالبدى براى تكامل بيشتر جاى داده است، نبايد كسى را جرئت وجسارت شكستن آن كالبد بوده باشد، به ويژه شكستن قفس روحى كه نتيجه اش فاسد و تباه كردن ارواح بسيارى ديگر از انسان هاست.۲۵
دوم آنكه: اگرچه بى ترديد زبان اين تفسير زبان دل است و عرفان در شناخت اين حادثه، نقش كليدى دارد و از اساسى ترين جنبه هاى حادثه عاشورا، جنبه پاك بازى حسين(عليه السلام) در راه معبود است، ولى بايد توجه داشت كه عرفانى قابل اعتنا و پذيرش است كه مبتنى بر كتاب خدا و سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) باشد، نه عرفان مسيحى، بودايى، هندى و... و عرفان به اصطلاح التقاطى. بنابراين با نگاه عارفانه و صوفيانه امثال مولوى، عمان سامانى و صفى على شاه نگريستن به حادثه عاشورا و غفلت از ابعاد ديگر اين حادثه سرنوشت ساز در تاريخ اسلام و به ويژه تأثير گذار در تاريخ رشد تشيع دوازده امامى، اين حادثه را تنها قابل استفاده براى اهل عرفان مى كند، در حالى كه نهضت امام حسين(عليه السلام)براى همگان درس آموز، عبرت آميز و مايه هدايت است.
بينش مسيحانه
يكى از اصول اعتقادى مسيحيت درباره حضرت عيسى(عليه السلام) آنست كه آن حضرت به صليب كشيده شد تا فدا شونده۲۶ و كفاره گناهان بشر باشد. بنابر چنين باورى: عيسى(عليه السلام)رنج ها و مرگ خود را با آزادى كامل پذيرفت، تا به نمايندگى از بشر، كفاره تمام گناهانى باشد كه مردم مرتكب شده و براثر آن، به خدا بى حرمتى كرده اند.۲۷
بسيارى از افراد قشرى و شايد مقدس، با تفسيرى شبيه اين اصل اعتقادى در مسيحيت، پنداشته اند امام حسين(عليه السلام)براى مبارزه با حكومت باطل قيام نكرد، بلكه براى كشته شدن نهضت كرد تا خود را فداى امتش كند ودوستان اهل بيت(عليهم السلام)را كه مرتكب گناهانى شده اند، درقيامت شفاعت كرده وگناهان آنان را تبديل به حسنات كند. اينان با تشبث و تمسك به رواياتى كه فضيلت گريستن بر سيد الشهدا(عليه السلام) را برشمرده و تشويق و ترغيب به عزادارى مى كند و پاداش آن را، آمرزش گناهان و ورود به بهشت مى داند،۲۸ بر اين باورند كه دوستان امام حسين(عليه السلام) هر گناهى كه انجام مى دهند، خيالشان از اين جهت راحت است . زيرا حضرت در عالم ذر، با خدا عهد كرده است كه خون او كفارة گناهان امتش باشد; چنانكه خود فرموده: انا قتيل العَبْرَة۲۹ من كشته اشك هستم.
تنها تفاوت اين نگرش با ديدگاه مسيحيت آنست كه طرفداران اين نظريه بر اين باورند كه بهانه اى لازم است تا شخص آمرزيده شود، اگرچه در تمام عمر خويش زشت ترين اعمال را مرتكب شده باشد و پرونده اعمال وى ازكارهاى نيك خالى باشد! با چنين نگرشى است كه برخى از شاعران و تعزيه خوانان در لابه لاى اشعار و متون تعزيه خوانى، به موضوع انگيزه قيام امام حسين(عليه السلام)پرداخته اند.
سروش اصفهانى از شاعرانى است كه در قالب زبان حال امام(عليه السلام)، با نگاه مسيحانه به نهضت كربلا نگريسته است، چنانكه مى گويد:
من سيرم از حيات وگرنه كنم روان *** درهر قدم به روى زمين چشمه حيات
بهر شفاعت گنه دوستان خويـش *** كرديم سينه را هدف تير حادثات۳۰
قاآنى شيرازى از ديگر شاعرانى است كه در اين باره سروده است:
در كربلا حسينِ على تا نشد شهيد *** كى مى شدى شفيع همه خلق سر بسر۳۱
و در جاى ديگر مى گويد:
خنجر بريد حنـجر او را نكـرد شـرم؟ *** كرد، از چه سر بريد؟ نپذرفت ازو قض
بهر چه ؟ بهر آنكه شود خلق را شفيع *** شرط شفاعتش چه بـود؟ نوحـه و بكا۳۲
ميرزا محمد اشراقى نيز در اين باره گفته است:
گفت من با اين گروه بد ستيز *** دادخـواهى دارم انـدر رستـخيـز
كربلا گرديده قربانگاه من *** هست هفتـاد و دو تـن همراه مـن
گربمانم من به جاى خويشتن *** پس كه مدفون گردد اندرقبر مـن؟
تا پناه خيل زُوّاران شـود *** شـافع جـرم گنـه كـاران شود۳۳
چنانكه اشاره شد، در متون تعزيه خوانى نيز چنين نگاهى به فلسفه قيام امام(عليه السلام) شده و در اين قالب، نسبت هاى نارواى فراوانى به حضرت، داده شده است:
(امام(عليه السلام) خطاب به حضرت زينب(عليها السلام))
اگر قربان نسازم جان به راه خالقِ رحمت
زسويش كَيْ نجات آيد به محشر بهر اين امـت۳۴
(امام(عليه السلام) خطاب به عمر سعد)
نمودم با خدا عهدى شفيع امّتان گـردم
عوض بدهد خـدا بر من كليد خُلد و رضوان را۳۵
(امام(عليه السلام) خطاب به حضرت زهرا((عليها السلام)))
توقع دارم اى غمديده مادر *** گذارم روى دامانت دمى سـر
چو من بر امت جدّم فدايم *** تو اى مادر ببندى چشمهايـم۳۶
نقد اين ديدگاه
بر اساس اين نگرش، به ناچار بايد صفحه سياه و تاريك اين حادثه خوانده شود و فقط موضوع رثا وعزادارى مورد توجه باشد.۳۷ هم چنان كه چنين باورى نسبت به نهضت عاشورا، منجر به مسخ كلى اهداف اين نهضت شده و قيام عاشورا به صورت سنگر گنهكاران و كفاره بد آنان جلوه مى كند، يعنى امام حسين(عليه السلام)كشته شد تا گنهكاران از عذاب الهى بيمه شوند.۳۸ به تعبير ديگر، اين ديدگاه، يك برداشت اباحه گرى است كه چكيده اش آن است كه نهضت حسينى قابل برداشت مكتبى نيست و نمى توان آن را الگو و اسوه قرار داد. گويا طرفداران اين نظريه با تحريف اين حادثه بزرگ و فلسفه پيدايش آن، مى خواهند عاشورا را در برابر اسلام ناب محمدى(صلى الله عليه وآله) قرار دهند و نشان دهند با يك گريه و برپايى ماتم براى سيدالشهدا(عليه السلام)، راه براى ارتكاب هر گناهى و خلافى باز است و با اين اباحه گرى مطلق و رها، مى توان از زير بار هر نوع وظيفه و مسئوليتى شانه خالى كرد. از اين رو چنين بينشى، سبب طعن و استهزا درباره عزادارى شده است. چنانكه شاعرى اصفهانى درباره مردى كه در قيامت او را ملائكه مأمور عذاب در پيشگاه عدل الهى حاضر مى كنند و به گناهانش شهادت مى دهند، به طنز و شوخى معتقد است كه گناهان آن مرد ناديده گرفته مى شود، چرا كه او قطره اشكى براى امام حسين(عليه السلام)پيشكش كرده است!:
اگر اين مرد اشكى هديـه كـرده *** ولش كن گريه كرده
عيان گر معصيت يا خفيه كـرده *** ولش كن گريـه كرده
نماز، اين بنـده عاصـى نكـرده *** مـه حق روزه خورده
ولى يك نالـه در تكيـه كرده *** ولش كن گريه كـرده
اگـر از كـودكـان شيرخواره *** شكـم كـرده پـاره
به دسته، گريه هاى نسيـه كـرده *** ولش كـن گريه كـرده
خوراك او همه مـال يتيم است *** گـناه او عظـيم اسـت
خطا در شهر و هم درقريه كرده *** ولش كـن گريـه كرده
اگـر بر ذمه او حق نـاس است *** خدا را ناشنـاس است
براى خود جهان را فديه كـرده *** ولش كن گريـه كـرده
به دست خود زده قداره برفـرق *** به خون خود شده غرق
تن خود زين ستم بى بنيه كـرده *** ولش كـن گـريه كـرده
نمى ارزد دو صد تضييع ناموس *** به يك سُبوح و قُدّوس
اگر اشكى روان بر لحيه كـرده *** ولش كـن گريه كـرده۳۹
به تعبير برخى: "اين نظريه ماهرانه ترين حيله اى است كه با حفظ عظمت وجلالت حسين(عليه السلام)، شهادت او را پوچ وخالى از معنا و محتوا مى كند و در هر صورت جلادان كشنده حسين(عليه السلام) را هم تبرئه مى كند، چون آنها هم، نه به اراده و انتخاب خود، كه به مشيت الهى، براى اين كار از همان روز الست انتخاب شده اند و آلت اجراى اراده خداوند بوده اند; و نيز همه جباران يزيدى و بيعت گيرهاى معاويه اى را براى هميشه از خطر عاشورا و خاطره حسين(عليه السلام)مصون مى سازد تا جهت شهادت را از مقابله با قدرت هاى جور و غصب، به سوى هيچ، بر ضد هيچ كس و هيچ چيز منحرف كنند."۴۰
غافل از آنكه قيام امام حسين(عليه السلام) (چنانكه خواهيم نوشت) براى برپايى نماز و روزه و زكات و امر به معروف و نهى از منكر بوده است. حضرت قيام كرد تا اسلامِ ساخته و پرداخته امويان را به مردم معرفى كرده و بدعت هاى آنان را براى مردم نمايان سازد و مردم با اين كشتى نجات بخش، به سوى سنت واقعى و سيره و روش پيامبر(صلى الله عليه وآله) حركت كنند، نه براى آنكه بدعتى نو دوباره ايجاد شود و شريعت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) منسوخ شده و به بوته فراموشى سپرده شود. حضرت قيام كرد تا دين زنده بماند و با عمل به احكام الهى، بساط گناه و منكرات از جامعه برچيده شده و روحيه تقوا ودين محورى در بين امت اسلامى زنده شود. او قيام كرد تا مردم از نافرمانى خدا بيشتر بترسند واز آثار گناه كه در دنيا وآخرت دامن گير گنهكاران مى شود، برحذر باشند. از اين رو گريه و عزادارى براى سالار شهيدان براى نگه داشتن اساس اسلام است تا مردم با تأسى به آن امام همام، به ياد خداوند باشند و به برپايى فرايض و حدود الهى، هر چه بيشتر اهتمام ورزند.
بنابراين نتيجه چنين نگرشى به واقعه عاشورا آنست كه گريستن ها وگرياندن ها در عزاى حسين(عليه السلام) خود هدف نهضت عاشورا قلمداد شده و هدف اصلى فراموش شود. و مردم براى آنكه بهتر و بيشتر گريه كنند و دامن خود را از هرگونه گناه و پليدى شستوشو دهند، در كنار روضه هاى صحيح، به روضه هاى دروغ و تحريف آميز و عزادارى هاى بى محتوا وگاه در تضاد با اهداف واقعى قيام امام حسين(عليه السلام) نيز روآورند و نگاه آنان به حادثه عاشورا، به عنوان يك جنايت ومصيبت باشد، كه بايد براى آن گريه و عزادارى كرد. بدون ترديد با اين نگاه به نهضت كربلا، ديگر امام(عليه السلام)، قهرمان جاويدان وبى بديل نيست، بلكه تنها مظلومى است كه بايد بر مظلوميتش گريست! ومرثيه سرايى كرد. به اين ترتيب شور وحركتى كه در اين حادثه وجود دارد، به خمودى وسكوت مى گرايد ونهضتى كه مى خواهد براى جباران تاريخ خطرساز باشد، عاملى براى تخدير جوامع شده و ستمگران يزيدى در طول تاريخ از خطر عاشورا وخاطره جان فشانى امام حسين(عليه السلام) مصون مى مانند. از اين رو، اين ديدگاه يكى از بدترين نوع تحريف ها در زمينه هدف نهضت عاشوراست.
اگر هدف از عزادارى ومرثيه خوانى اين باشد ـ كه به يقين اين نيست ـ هيچ كس با آن مخالف نخواهد بود و حتى ممكن است افراد آلوده، بيشتر به آن رغبت نشان دهند و ستمكاران نيز جزو عزاداران و بانيان عزا باشند! از اين رو وقتى به تاريخ پانصد ساله اخير ايران مراجعه مى كنيم، مى بينيم كه برخى از سلاطين صفوى وقاجار كه در ستمگرى وقساوت قلب دست كمى از كشندگان اباعبدالله(عليه السلام) نداشتند، خود در تكاياى شاهانه خويش به عزدارى مى پرداختند۴۱ و حتى اشعار جان سوزى نيز در اين باره مى سرودند.۴۲ چنانكه افرادى نيز در هر عصر هستند كه هيچ گونه شناخت و سنخيتى با امام(عليه السلام) ونهضت وى ندارند ولى در مراسم عزادارى چنان خود را عزادار نشان مى دهند كه گويى تنها به آنان بايد عزادار واقعى گفت!
ترديدى نيست كه، مرثيه سرايى و ذكر مصيبت وعزادارى در مظلوميت اباعبدالله(عليه السلام) و متناسب با اهداف بزرگ حركت حضرت اجر و فضيلت فراوان دارد. چنانكه روايات زيادى كه درباره ثواب گريه وعزادارى بر امام حسين(عليه السلام) از معصومان(عليهم السلام)رسيده است،۴۳ بيانگر اين معناست; اما بايد توجه داشت كه مثلا شاعرى كه مى خواهد در رثاى سيدالشهدا شعر بسرايد، بايد نخست به درستى، امام و هدف او را از قيام بر ضد نظام اموى، بشناسد و سپس اشعارى مناسب مقام وشأن امام(عليه السلام)واهدافش بسرايد. دراين صورت است كه شعرش هدف دار، حماسى، عزت بخش وحركت آفرين خواهد بود.
همانند: كُمَيْت اسدى و دِعْبِل خُزاعى از شاعران مرثيه خوان در عصر ائمه(عليهم السلام) كه در حضور ائمه(عليهم السلام) مرثيه سرايى مى كردند واز سوى آنان مورد تشويق ومشمول دعاى خيرشان مى شدند. بدون شك اگر اشعار امثال كميت و دعبل با اشعار برخى از شاعران قرون متأخر مقايسه شود، به روشنى تفاوت ديدگاه ها نمايان مى شود. انديشمند معاصر استاد شهيد مطهرى در اين باره مى گويد:
"دلم مى خواهد شما اشعار كميت اسدى، اشعار دعبل خزاعى، اشعار ابن رومى وابوفراس حمدانى را (كه به عربى است) با همين اشعار محتشم (كه هزار خواب برايش تعريف مى كنند) مقايسه كنيد و ببينيد آنها كجا واينها كجا; آنها دارند مكتب حسين را نشان مى دهند، كميت اسدى با همان اشعارش، از يك سپاه بيشتر براى بنى اميه ضرر داشت، اين مرد، كى بود؟ يك روضه خوانى بود; اما چه روضه خوانى؟ ... شعر مى گفت كه تكان مى داد دنيا را، تكان مى داد دستگاه خلافت وقت را ... اين مرد بخاطر همين اشعار و همين نوع مرثيه خوانى چه سختى ها كشيد وچه روزگارها ديد وبه چه وضع اورا كشتند ...اينها درزير چتر مرثيه سالار شهيدان امام حسين(عليه السلام) چه انتقادهاى داغ وگزنده اى از بنى اميه و از بنى عباس كردند و چه ها بر سر آنها آوردند؟"۴۴
اين دسته از شاعران چنان با بصيرت و آگاهى از حماسه عاشورا سخن مى گفتند كه هركس به شعر آنان گوش فرا مى داد، بى اختيار تحت تأثير قرار گرفته وصحنه كربلا در ذهنش تداعى مى شد و نسبت به حقيقت ماجرا بصيرت مى يافت. چنانكه كميت اسدى درباره علت وقوع حادثه عاشورا مى گويد:
يصيب به الرامون فى قوس غيرهم *** فيا آخرا اسدى له الغى اول۴۵
«تير اندازان از كمان ديگران بر او تير مى انداختند وچه بسا شخص آخرى كه نفر اولى زمينه گمراهى را براى او فراهم ساخت».
كميت در اين بيت ، به ريشه يابى جريان عاشورا پرداخته وبراين باور است كه زمينه چنين ستمى را خلفاى پيشين به وجود آوردند و يزيد آن را عملى ساخت.
هم چنين وى در اشعارش حاكمان اموى را مسئول شهادت امام حسين(عليه السلام) وجنايات ديگر دانسته وخطاب به آنان گفته است:
فَتِلْكَ مُلُوكُ السُوءِ قَدْ طالَ مُلْكُهُمْ *** فَحَتى مَ حَتى مَ العناء المطول
وما ضُرِبَ الامثالُ فِى الجورِ قَبْلَنا *** ِلاَجْوَرَ مِنْ حُكّامِنا المُتَمِثلِ۴۶
[اينها خليفه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نيستند بلكه] آنان شاهان ستمگرى هستند كه مدت حكومتشان به درازا كشيده است. پس تا كى و تا كجا اين رنج طولانى ادامه خواهد داشت؟
ستمگرانى كه قبل از ما، در ستم ضرب المثل بودند، هيچ وقت از حاكمان عصرما ستمكارتر نبودند. [اما اين بنى اميه روى همه آنان را سفيد كردند.]
ولى در مقابل، شاعرانى هستند كه حادثه كربلا را فقط از جنبه عاطفى، احساسى ورثايى نگريسته و(به جاى حكومت ستمگر اموى) چرخ فلك را علت ومسئول شهادت امام حسين(عليه السلام)دانسته اند، چنانكه محتشم در بند يازدهم از تركيب بند دوازده گانه معروف خويش مى گويد:
تا چرخ سُفله بود خطايى چنين نكرد *** بر هيچ آفريده جفايى چنين نكرد.۴۷
و در بند دوازدهم مى گويد:
اى چرخ غافلى كه چه بيداد كرده اى *** وزكين چها درين ستم آباد كرده اى
بر طعنت اين بس است كه عترت رسول *** بيداد كرده خصم وتو امداد كرده اى۴۸
و در متون تعزيه خوانى از قول امام(عليه السلام) نقل شده است:
امان زچرخ كه يك عهد استوار ندارد *** كه بى وفا بود و هيچ اعتبار ندارد
حسين كه غاشيه دارى اش جبرئيل نمودى *** كنون به وقت سوارى ركاب دار ندارد۴۹
و يا:
اى چرخ بر حسين ستم بى شماره كن *** اى بى وفا، جفاى پياپى نظاره كن
اى آسمان زنانِ پسر كشته مـرا *** وارد به شهر شام بساز و نقاره كن۵۰
بدون ترديد چنين اشعارى كه با نگاه مسيحانه و يا با مضامينى احساسى و جبرگرايانه تنظيم و سروده شده است، نه تنها در ترسيم چهره اى ظلم ستيز از حماسه جاويدان عاشورا و الگو دهنده به نسل هاى آينده، توفيقى ندارد، بلكه سيماى قهرمان اين نهضت را، سيمايى منفعل، مجبور و بى اراده، غير تأثير گذار و بى هدف جلوه گر مى سازد كه به سادگى تن به چنين سرنوشت و فرجامى داده است!
پي نوشت:
۱۸. عباس ايزدپناه، تحريف شناسى عاشورا در پرتو انسان شناسى، كيهان فرهنگى، ش۱۲۶، ص ۴۴.
۱۹. جلال الدين محمد بلخى، مثنوى معنوى، تصحيح: رينولد نيكلسون، تهران، ققنوس، چ اول، ۱۳۷۶ش، دفتر ششم، ص ۹۵۹ ـ ۹۶۰.
۲۰. عمان سامانى، گنجينة الاسرار، به اهتمام: محمد على مجاهدى (پروانه)، قم، اسوه، چ اول، [بى ت]، ص۷۳.
۲۱. همان، ص ۷۴ ـ ۷۵.
۲۲. مولوى، همان، دفتر سوم، ص ۵۴۸.
۲۳. عمان سامانى، همان، ص ۷۵.
۲۴. ميرزا حسن صفى على شاه، زبدة الاسرار، چ اول، تهران، انتشارات صفى على شاه، ۱۳۷۹ش، ص ۵۶.
۲۵. محمد تقى جعفرى، تفسير و نقد و تحليل مثنوى، تهران، انتشارات اسلامى، چ يازدهم، ۱۳۷۷ش، ج۱۳، ص ۳۱۶.
۲۶. الفادى" لقب السيد المسيح الذى فدى البشر بدمه الكريم (لويس معلوف ، المنجد، تهران، افست اسماعيليان، چ سوم، ۱۳۶۴ش).
۲۷. توماس ميشل، كلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان ومذاهب، چ اول، ۱۳۷۷ش، ص ۸۹.
۲۸. مجلسى، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۸ ـ ۲۹۶، باب ثواب البكاء على مصيبته.
۲۹. ابن قولويه قمى، كامل الزيارات، ص ۲۱۵ ـ ۲۱۶; مجلسى، همان، ج۴۴، ص ۲۷۹ ـ ۲۸۰ و ۲۸۴. البته اين كه در روايات زيادى سفارش فراوان به گريه و برپايى مجالس عزادارى براى امام حسين(عليه السلام) شده است تا آنجا كه اين اعمال موجب آمرزش گناهان عزاداران شمرده شده و آمده است كه حضرت در قيامت شافع عزاداران گنه كار امتش خواهد بود با اين كه گفته شود امام حسين(عليه السلام) مانند حضرت مسيح(عليه السلام) براى اين كشته شد كه فداى گناهان امت جدش شود، تفاوت زيادى دارد و نبايد بين اين دو مطلب با هم خلط و اشتباه شود.
۳۰. حسن گل محمدى، عاشورا و شعر فارسى، تهران، انتشارات اطلس، ۱۳۶۶ش، ص ۱۵۱.
۳۱. قاآنى شيرازى، ديوان حكيم قاآنى شيرازى، با مقدمه و تصحيح محمد جعفر محجوب، تهران، امير كبير، ۱۳۳۶ش، ص ۲۰۷.
۳۲. همان، ص ۹۴۸.
۳۳. ميرزا محمد اشراقى(معروف به ارباب)، الاربعين الحسينية، چ دوم، تهران، اسوه، ۱۳۷۹ش، ص ۳۹; شيخ عباس قمى، منتهى الامال، تحقيق: ناصر باقر بيدهندى، قم، دليل، چ اول، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص ۷۰۷.
۳۴. مجالس تعزيه، به كوشش حسن صالحى راد دربندسرى، چ اول، تهران، سروش، ۱۳۸۰ش، ج۱، ص ۳۶۹.
۳۵. همان، ص ۲۷۲.
۳۶. همان، ص ۳۹۳.
۳۷. مرتضى مطهرى، حماسه حسينى، چ اول، قم، صدرا، ۱۳۶۵ش، همان، ج۱، ص ۱۲۷.
۳۸. همان، ج۳، ص ۲۵۶.
۳۹. همان، ج ۳، ۲۵۸ ـ ۲۵۹; به نقل از ديوان مكرم، ص ۱۳۳.
۴۰. على شريعتى، حسين وارث آدم، چ نهم، تهران، شركت انتشارات قلم، ۱۳۸۰ش، ص ۱۷۴.
۴۱. در اين باره رجوع كنيد: نصرالله فلسفى، زندگانى شاه عباس، چ سوم، تهران، انتشارات دانشگاه، تهران، ۱۳۵۳ش، ج۳، ص ۶ ـ ۱۰.
۴۲. براى نمونه ر.ك: ديوان كامل اشعار فتحعلى شاه، تحقيق: حسن گل محمدى، چ اول، تهران، اطلس، ۱۳۷۰ش، ص ۳۹۱ ـ ۴۱۷; و نيز: ديوان كامل اشعارناصر الدين شاه قاجار، تدوين و تصحيح: على راهجيرى، چ سوم، تهران، كتابفروشى قائم مقام، [بى ت]، بخش مراثى ، ص ۶۷ ـ ۷۴.
۴۳. نمونه هايى از اين روايات، در بخش اول اين كتاب آورده شد.
۴۴. مرتضى مطهرى، ده گفتار، قم، صدرا، [بى ت]، ص ۲۱۶ ـ ۲۱۴.
۴۵. كميت بن زيد اسدى، الروضة المختاره (القصائد الهاشميات)، بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، جبى تا ج، ص ۶۶ابوالفرج اصفهانى، كتاب الاغانى، تحقيق: على محمد بجاوى، بيروت، داراحياء التراث العربى، [بى ت]، ج۱۷، ص ۲۴ و ۳۱.
۴۶. همان، ص ۶۴.
۴۷. محتشم كاشانى، ديوان محتشم كاشانى، جبى جاج، بنگاه مطبوعاتى برادران محتشم، [بى ت]، ص۳۲.
۴۸. همان، ص ۳۳.
۴۹. مجالس تعزيه، ص ۳۷۵.
۵۰. همان، ص ۳۹۷.