فیلم سینمایی «آفتاب، مهتاب، زمین» ساخته «علی قوی تن» را باید در ادامه و در راستای دغدغههای ذهنی او و فاصله گرفتناش از سینمای تجاری دانست. این فیلم در سیویکمین جشنواره بین المللی فیلم فجر در بخش مسابقه سینمای ایران حضور داشت. وی تاکنون فیلمهای چون: پرواز بادبادکها، سنجاقکهای برکه سبز، بلندیهای شهر، نسکافه داغ داغ، سرود تولد، آدمکها، تنها، توطئه، ضربه طوفان و عشق من شهر من را ساخته است و یازدهمین اثر «علی قویتن» و دومین فیلم وی پس از «پرواز بادبادکها» است که در فضای روستایی میگذرد. فیلم داستان روحانیای است که به قصد سکونت به روستایی میرود و قصد دارد تصمیمی را که بهخاطرش به آنجا سفر کرده، عملی کند. اما در مسیر عملی کردن تصمیمش با مشکلاتی زیادی روبهرو میشود. ایده این فیلم که پیش از این در فیلمهای مختلف تکرار شده و در این فیلم قوی تن تلاش کرده که بتواند نگاه متفاوتی وجذابی به این داستان کلیشهای داشته باشد اما باید گفت در پرداخت نهایی نتوانسته از پس آن برآید وفیلم بدون هیچ گونه کشش لازم برای جذب مخاطب از ابتدا تا به انتها پیش میرود و نمیتواند مخاطب را با خودهمراه کند. این درحالی است که در طول این سالها همیشه سینمای ایران از مشکل فیلمنامه مناسب و جذاب برای جذب مخاطب رنج برده و این فیلم هم بدون اینکه بهدرستی پرداخت سینمایی شود وتبدلی به اثری با ایده جذاب و تأثیرگذار شود، به دلیل نبود پرداخت مناسب و گرفتار شدن در دام کلیشهها جذابیت و تأثیرگذاری خود را از دست میدهد ونمی تواند تا به انتها با استفاده از ریتم مناسب مخاطب را جذب کند. چرا که اصولا در فیلمهایی مانند فیلم سینمایی «آفتاب، مهتاب، زمین» فیلمنامه نویس وکارگردان اثر باید در ساخت اثر خود با استفاده از یک سری اتفاقات و غافل گیریهایی که در فیلمنامه وداستان فیلم تعبیه میکنند مخاطب را تا به انتهای اثر با خود نگه دارند واگر جز این باشد و فیلم با یک ریتم کند، خسته کننده وبدون تزریق هیجان به مخاطب باشد، مخاطب تاب و توان دیدن فیلم ر ا نمیتواند تحمل کند وبه راحتی فیلم را پس میزند. نکته مهمی که در خصوص این فییلم اتفاق میافتد این است که مخاطب فیلم تا پایان سرگردان است و تکلیف فیلمساز را نمیداند و نمیتواند با شخصیتهای ضعفهای فیلم و فیلمنامه که به درستی پرداخت سینمایی نشدهاند ارتباط برقرار و آنها را در درجه اول باورپذیر و قبول کند. در درجه دو به نظر میرسد که فیلم داستان مشخص و تاثیرگذاری ندارد و فیلمساز نمیتواند گرههای داستانی مشخصی را برای جذب مخاطب در فیلم خود داشته باشد. از دیگر نقاط ضعف فیلم میتوان به این نکته مهم اشاره کرد که که شخصیتپردازی، گریم و آرایش موهای سر و صورت درای فیلم در ذهن مخاطب سهراب سپهری را تداعی میکند. گویی مخاطب سهراب سپهری را میبیند که با همان اندیشه وتفکر لباسی روحانی بر تن کرده و به دامن طبیعت رفته است وتا شعرهای خود را بسراید و به نظر میرسد نوع دیالوگها و گریم قویتن ادای دینی وی به سهراب سپهری شاعر بزرگ کشورمان باشد. هر چند به غیر از پرداخت ناقص شخصیتهای اصلی فیلم که در حد تیپ باقی ماندهاند همان گونه که گفته شد، فیلمنامه این اثردر شرایط کنونی برای مخاطب تازه، جذاب و عمیق نبوده در پارهای از موارد منطق روایی و کشش و جذابیت لازم را برای درگیر کردن مخاطب ندارد. همچنین تعلیقها درستی در فیلم به وجود نمیآید، تا اشتیاق مخاطب را برای ادامه داستان برانگیزد. پایانبندی روایی فیلم و نتیجه آن غیرمنتظره و بر خلاف منطق داستانی فیلم است باعث سردرگمی مخاطب میشود.
به هرحال باید گفت شرایط امروز سینما نسبت به سالهای گذشته بسیار متفاوت شده و اگر قبول که امروزه سینما به عنوان یک صنعت سرگرمی ساز در سطح جهانی مورد قبول قرار گرفته و فیلمی موفق است که بتواند مخاطب را جذب کرده و علاوه بر بازگشت سرمایه اولیه ساخت خود، سودی را نیز نصیب تهیه کنندگان خود کند موفق خواهد بود. چرا که فیلم سینمایی برای مخاطب ساخته میشود وقرار نیست که فقط برای بایگانی شدن وهدر دادن سرمایه ساخته شود. به هیمن دلیل باید گفت فیلمهایی مانند «آفتاب، مهتاب، زمین» در سینما به هیچ عنوان نمیتوانند برای مخاطب سرگرم کننده و جذاب باشند وختی قادر به بازگشت سرمایه اولیه خود از زریق گیشه نیز نیستند. بنابراین باید در ساخت این گونه فیلمها با پرداخت درست و همچنین استفاده از یک سری ایدها وجذابتهای لازم مخاطب را جذب کرد. اگر جز این باشد فیلم در گیشه شکست سختی را تجربه خواهد کرد.