عناصر غالب بر هنر مدرن در ایران نوعی اکسپرسیون ایرانیزه شدهاند که میتوان آن را به راحتی در آثار نقاشی تشخیص داد. این آثار نه تنها مجموعهای از احوال هنرمند در روزگار معاصرند؛ بلکه پیامدهای اتفاقاتی هستند که در طول قرن حاضر بر جامعه و شهروندان گذشته است. هنر ازین رو که میتوان تک تک رخدادها را در آن دید، بازتابی از تاریخ صد ساله اخیرند. تاریخی که حالا با پندارهای هنرمند و باورهایش ترکیب شدهاند و هر روز با شکل و شمایلی تازه رخ نمایی میکنند. نمایشگاههای هنری سندی از روح حاکم بر دوران هستند. ازین رهگذر میتوان به استناد فرمها و طرحها در آثار یک دوره زمانی پی به احساس حاکم بر یک اجتماع انسانی برد.
نمونهای از این آثار نمایشگاهی بود که اوایل تابستان میهمان گالری ماه شد. در آثار این نمایشگاه به سادگی وحشت و اضطراب شخصیتهای تصویر شده را میشود تشخیص داد. مردمی که از رخدادی نگراناند و معلوم نیست در لابه لای منظره روبروشان چشم به راه کدام اتفاقاند. شخصیتها در این مجموعه از نقاشیها چشم به مخاطب دوختهاند و با نگرانی حرکات او را زیر نظر گرفتهاند.
این موضوع سابقهای طولانی را ر بیان احساسات هنرمند یادآور میشود. سومریان نزدیک به 3600 قبل از میلاد تندیسهایی میساختند که دارای چشمانی بزرگ بودند. این مردم معتقد بودند که چشم دریچه روح و منشأ وجود و شعور است و از همین منظر معتقد به نمایش اغراق شده چشمان بودند. از سوی دیگر فرم چشمها نمایانگر هویت یک قوم نیز بود. مردمان آکدی چشمان پیکرههاشان را نیم باز طراحی میکردند. آکدیان مردمی دور اندیش و فاتح بودند و خصوصیت بارزشان در چشمان پیکرههاشان به وضوح گویا مینماید.
چشم در همه فرهنگها موید نوع نگرش صاحبان آن هنر است. در سراسر سده میانه چشمان نقاشیهای ساخته شده از موزائیک بر دیوار کلیساها بسیار قانونمند و مقرراتیاند. این حالت گویای شرایط اروپا در سدههای میانه است. بعدها با پایان این دوران همراه با ظهور رنسانس چشمان پیکرهها مهربان و آرامتر به نمایش در می آیند. چشمانی که پیشرفت و شکوفایی هنر و اقتصاد و اعتدال را در جامعه به نمایش گذاشته است.
اما آثاری که در سده بیست و یکم شاهد آن هستیم از نوعی ترس بی پایان حکایت دارند. در حالی که انسان معاصر در معرض انواع آلودگیهای صوتی و بصری و اشعههای نگران کننده رادیو اکتیویویته و امواج مخابراتی هستند و هر لحظه خطرات ناشی از زندگی در جهان صنعتی آن ها را بطن نگرانی و واهمه از تهدید مرگ مجبور به ادامه حیات میکند؛ آثار هنری از نوعی نزاع و ترس همیشگی حکایت دارند. انسان معاصر همیشه در حال تهدیدشده به سر میبرد. آشوبهای اجتماعی، بهران های سیاسی، فجایع انسانی، همه و همه از روح انسان معاصر انسانی مبتلا به مالیخولیا ساخته که تنها راه نجات خود را در تنازع برای بقا میبیند.
گرچه این ترس تنها در چشمان آثار نیست و میتوان سایه آن را در رنگآمیزی شتابزده و رد قلممو که با خشونت بر بوم کشیده شده جستجو کرد. گویی هنرمند هر لحظه از بیم آنکه نتواند اثرش را به اتمام برساند با سرعت و هراس قلممو را بر بوم کشیده تا اثرش را هر چه زودتر خلق کند. جای تعجب نیست که در روزگار معاصر کمتر هنرمندی همچون کمالالملک ساعتها و روزها قلم مو را به نرمی بر سطح کوچکی می نشاند تا احساس طبیعتگرایی اش را بر بوم بنشاند و حوصله و صبرش را به مخاطب عرضه کند. البته باید گفت که مخاطبان آثار هنری در روزگار معاصر نیز آنقدر کم حوصله شدهاند که با آثار هنرمندان عجول معاصر که تنها به دنبال ثبت احساسات لحظهای و زودگذر خویش اند ارتباط برقرار میکنند و دیگر حوصله ساعت ها ایستادن در مقابل یک تابلو واقع گرا را ندارند.