یکی از وجوهی که همواره در سینمای ایران مورد نقد قرار میگیرد کاستی تنوع شخصیتهای نمایشی است. واقعیت این است که کاراکترهای محوری فیلمها همواره در هر دورهای بنا به موجی که به راه افتاده و در جذب مخاطب میتواند موفق باشد، با رویکردهای افراط و تفریطی مواجه شدهاند، بدون آنکه تلاش شود روند رایج بشکند.
به گزارش هنر نيوز به نقل از خبر آنلاين، یک دوره دختر و پسرهای جوان محور فیلمها میشوند که با کمترین شخصیتپردازی صرفاً دغدغههای عاطفی دارند و میتوان رد پای آنها را در همه فیلمها به طور مشابه و یکسان دید. یک دوره قهرمانان پیروزمند جنگ و دورهای نیز همین قهرمانان در سرخوردگی پس از بازگشت به اجتماع محور فیلمهای سینمائی قرار میگیرند.
در میان این تکرارها که به هر حال ریشه در یک تفکر خاص دارند یا متأثر از فضا و حال و هوای جامعه هستند، کمترین نقش و حضور را شخصیتهای فانتزی و ماورائی در سینمای ایران به نام خود ثبت کردهاند.
چند کاراکتر فانتزی ماندگار و جذاب در سینما میتوانیم مثال بزنیم که بدون داشتن مابهازاء عینی خلق شده و ریشه در ذهنیت و تخیل نویسنده یا باور و اعتقادات ما داشته باشند؟
شاید آدم فضائی فیلم «من زمین را دوست دارم» ساخته ابوالحسن داوودی از معدود شخصیتهای فانتزی باشد که نمونهای برجسته از خلق و پردازش یک کاراکتر بدون داشتن مابهازاء واقعی است. بقیه نمونهها یا آنقدر دور هستند که نسبت خود را حتی با قصه و شخصیتهای نمایشی پیدا نمی کنند یا اینکه کپی بیکم و کاستی از نمونههای خارجی هستند که قابلیت بحث ندارند و «سیزده گربه روی شیروانی» ساخته علی عبدالعلیزاده نمونه برجسته آن است.
اگر توقع زیادی از سینمای ایران نداشته باشیم و از شخصیتهای فانتزی بگذریم به رد پای کاراکترهای ماورائی در فیلمهای ایرانی میرسیم. کاراکترهائی که هر چند نمونه عینی و قابل مشاهده ندارند، اما به نوعی به واسطه اعتقادات و باورهای دینی و مذهبی، تصوری در ذهن ما ایجاد میکنند و میتوانند یک گام از شخصیتهای صرفاً تخیلی به ما نزدیکتر باشند.
روح، فرشته، شیطان و ... از جمله این شخصیتها هستند که رد پای آنها به تدریج در سینمای ایران و البته تلویزیون قابل بحث شده و میتوان نمودی از این حضور را از دریچه ذهن نویسندگان با شخصیتپردازیهای مختلف و با تصویری که کارگردانان از این کاراکترها ارائه دادهاند، مورد بررسی کوتاه قرار داد.
در فیلم سینمائی «دموکراسی تو روز روشن» ساخته علی عطشانی که یک کمدی فانتزی درباره جهان برزخ و ماوراء است، فرشته مرگ در کنار سایر کاراکترهای ماورائی برزخی، حضوری ملموس و پررنگ دارد. ملموس از این نظر که بازیگری جوان و مخاطب پسند چون محمدرضا گلزار آن را ایفا میکند که البته شمایل ظاهری او به قهرمانان فیلم خارجی «ماتریکس» پهلو میزند.
واقعیت این است که تجربه نشان داده گلزار هر وقت کمتر حرف بزند و تلاش نکند کار خاصی انجام دهد پذیرفتنیتر است و فیلم «بوتیک» حمید نعمتالله نمونه برجسته آن است. به همین دلیل است که میتوان این بازیگر را در نقش فرشته مرگ که به زعم نویسنده و کارگردان مردی خوشچهره است، پذیرفت و سردی ذاتی او را به حساب ماورائی بودنش گذاشت.
در واقع ویژگی ذاتی بازیگر به کمک این نقش آمده تا هم فاصله خود را با زندگان دنیای واقعی حفظ کند و هم اینکه تماشای گلزار در نقش یک کاراکتر جدید، علاقهمندان این بازیگر را به سینما بکشاند که به نظر انتخابی هوشمندانه است.
نکته دیگر درباره این فرشته مرگ ویژگی است که برای او انتخاب شده و به جهت شخصیتپردازی حد و مرزی برای عملکردش تعریف شده که هوشمندانه است. چون تنها کسانی که نزدیک به مقطع مرگ باشند قادر به دیدن او هستند و این کلید به مخاطب کمک میکند تا بتواند مرز بین دنیاها و موقعیت شخصیتها را درک کند و در انتها وقتی خانم کارگردان قادر به دیدن این مرد سیاهپوش میشود، مرگ قریبالوقوع او را پیشبینی کند.
از آنجا که محمدرضا گلزار اولین و آخرین فرشته مرگی نیست که به پرده سینماها راه یافته، دنبال کردن خط سیر این شخصیت نمایشی در فیلمهای ایرانی میتواند اهمیت خاص خود را داشته باشد بخصوص از وجه جنسیت.
فیلم «روز فرشته» ساخته بهروز افخمی شاید یکی از اولین فیلمهائی باشد که فرشته مرگ در آن حضوری تصویری دارد و مینا لاکانی نقش او را بازی میکند. بازیگری که آن زمان هم چهره و مخاطبپسند نبود، اما گرما و جذابیتهای اولیه زنانگی را در خود داشت.
اما نکته مهمتر درباره این حضور بازمیگردد به نوع حضور فرشته مرگ در ذهنیت شخصیتی که به مرگ نزدیک شده یعنی پیرمردی پا به سن گذاشته و غرق در حرص و طمع (عزتالله انتظامی) که مواجه میشود با زنی زیبارو که میخواهد هشدار نزدیک شدن به زمان مرگش را بدهد.
نکته جالب در این فیلم این است که حضور فرشته مرگ فقط در این نقش خلاصه نمیشود و در انتهای فیلم لاکانی را در نقش زنی معمولی میبینیم که انتظامی او را میشناسد، اما زن اظهار ناآشنائی می کند. این تمهید بعدتر در برخی فیلمها تکرار شد که فرشته مرگ با ظاهری مشابه بین زندگان حضور پیدا میکند و قرینهپردازی جذابی را رقم میزند ولی البته در «دموکراسی ...» به این شکل نیست.
فیلم «آدم» ساخته عبدالرضا کاهانی هم فرشته مرگ را در قالب زنی زیبارو به تصویر میکشد که نقش او را مهتاب کرامتی ایفا میکند. بازیگری خوشچهره که اتفاقاً در مورد او هم سردی ذاتی بازیگر کمک میکند تا فاصله خود را با مردم عادی روستا حفظ کند که البته میتواند به وجهه او به عنوان زنی شهری که با نگاهی از بیرون به یک روستای کوچک آمده هم تعبیر شود.
البته در این فیلم از ابتدا زاویه دید به شکلی انتخاب شده که مخاطب فرشته مرگ را به عنوان یک فرد زنده و واقعی میبیند که به روستای کوچک وارد شده و فاصلهگذاری بین حضور واقعی و ماورائی شخصیت وجود ندارد.
در واقع تمهید نقاشی کشیدن از چهره کسی که فرشته مرگ مأموریت بردن او را دارد به کمک میآید تا مرزی بین دو وجهه واقعی و ماورائی کاراکتر ایجاد شده و در انتها وقتی مأموریتش را انجام داده و همراه با مرد روستا را ترک میکند، مخاطب درمییابد از ابتدا به دلیل نوع روایت با پیشزمینه ماورائی بودن، کاراکتر را همراهی نکرده که پرداختی جدید و جذاب است.
فیلم «یک بوس کوچولو» ساخته بهمن فرمانآرا با تعبیری جدید از مرگ به عنوان بوسهای از فرشته مرگ شکل گرفته است. فرشته مرگی که نقش او را هدیه تهرانی ایفا میکند و همان زمان هم به عنوان چهرهای مخاطبپسند با ویژگیهائی خاص بود. در واقع مرموز بودنی که از نوعی سردی میآید و در عین حال حسی از عمیق بودن به کاراکتر میدهد ویژگیهای خاص این فرشته مرگ هستند که برخی از این ویژگیها ذاتی بازیگر هستند.
فیلم «گاهی به آسمان نگاه کن» ساخته کمال تبریزی نگاه فانتزیتری به فرشته مرگ دارد که میتواند متأثر از اقتباس از رمان «مرشد و مارگریتا» نوشته میخائیل بولگاکف باشد. فرشته مرگ در این فیلم مردی طناز و حاضرجواب با ظاهری متفاوت است که نقش او را رضا کیانیان بازی میکند و فقط کسانی میتوانند او را ببیند که به مرگ نزدیک شده باشند.
این ویژگی محدودهای به عملکرد فرشته مرگ میدهد و میتواند موقعیت افراد دیگر را در ارتباط با او تعریف کند که در کنار شوخ طبعی و گرمای ذاتی کیانیان، تصویری جدید و متفاوت را از فرشته مرگ ثبت می کند.
فیلم «جعبه موسیقی» ساخته فرزاد مؤتمن هم با چنین تفکری فرشته مرگ را در لباس مردی جوان و شوخطبع به تصویر کشیده که نقش او را رامبد جوان ایفا میکند. در این فیلم هم افراد نزدیک به مرگ میتوانند فرشته را ببیند و این ویژگی شخصیتپردازانه برای فرشته مرگ با تکرار در قالبی تکرارشونده تبدیل به کلیشهای میشود که نوع رابطه زندگان را با او معنی میکند.
البته با توجه به جنس بازی و نوع حضور این بازیگر تلاش شده طنازی را با رنگ و لعابی جدید ارائه کند که تلخی مأموریتش را تعدیل کند. بخصوص وقتی قرار است مأموریتش را در رابطه با مرگ پسری کوچک انجام دهد.
فیلم «پوست موز» ساخته اول عطشانی هم حضوری مردانه از فرشته مرگ ثبت میکند که نقش او را بهزاد فراهانی ایفا میکند. فرشته مرگی که موئی سپید کرده، اما ویژگی شیرین سخنی و گرم بودن را همچنان به عنوان کلیدی تمهیدی برای جذابیت و ارتباط برقرار کردن با ارباب رجوع مد نظر دارد.
چه بسا حضور فرشتگان مرگ محدود به این چند مورد نباشد، اما شاید نخستین و برجستهترین نمونهها را بتوان در این فهرست جا داد که بقیه به نوعی وامدار آنها هستند چه از وجه شخصیتپردازی چه از جهت نوع حضور بازیگر.
اما فیلمهای بسیاری هم هستند که نه صرفاً فرشته مرگ بلکه در گوشه و کنار قصه آنها تصویری از فرشته آرزو ثبت شده است. فرشتهای که مأموریت دارد آرزوی آدمها را برآورده کند یا به آنها تلنگری بزند برای بازگشت به اصل ذاتی خود و مسیر درست زندگی.
هومن سیدی در «تکه ای از آسمان» ساخته علی وزیریان، فتانه ملک محمدی در «سوپراستار» ساخته تهمینه میلانی، افسانه بایگان در «مریم و میتیل» ساخته فتحعلی اویسی و ... برخی از این فرشتگان عامتر هستند.
نويسنده:سحر عصر آزاد