ایران سرزمینی است که در تاریخ علم و فرهنگ و ادب؛ مفاخر ارزشمندی را به جهان عرضه داشته است. از جمله این بزرگان؛ زکریای رازی (کاشف الکل)، ابوالنصر فارابی (پزشک شهیر ایرانی)، ابن سینا(فیلسوف و پزشک بزرگ ایرانی)، فردوسی، حافظ، مولانا، سعدی و هزاران اندیشمند برجسته را می توان نام برد.
کشوری چون ایران با مفاخر ارزشمند علمی و ادبی باید فضایی همسان با اندیشه مفاخر خویش را داشته باشد. اما آن چه امروز می بینیم، چیزی متفاوت از فضای شهری مناسب است. ساخت تندیس های بی هویت به اصطلاح مدرن و نصب آنها در فضاهای شهری و مکان های پر رفت و آمد عمومی امروز عادت شهرداری های این کشور پر افتخار شده است.
گرچه در گوشه و کنار ایران گاه با تندیسهای مفاخر برخورد می کنیم. اما این برخورد نه تنها گاه به گاه است؛ بلکه چندان در شهر پراکنده نیست و به دانشگاه ها و مراکز علمی محدود می شود. البته مکان هایی هم چون میدان فردوسی تندیس فردوسی و پارک لاله تهران تندیسی از ابوریحان بیرونی را در دل خود جاب داده اند؛ اما موارد مشابه بسیار کم یابند. این در حالی است که تندیس مفاخر ایرانی در کشورهای دیگر بارها و بارها ساخته و نصب می شود. در تاجیکستان تندیس بسیاری از مفاخر ایرانی را که در حوزه جغرافیای کنونی این کشور زاده یا مدفون شده اند؛ به عنوان گوشه ای از افتخارات این کشور نصب شده است. تندیس اندیشمندان ایرانی حتی به محوطه سازمان ملل متحد راه می یابد اما در ایران اثری از بسیاری از مفاخر نمی بینیم.
آن چه امروز در مکان های عمومی می بینیم؛ هجمه ای از تصاویر و مجسمه های بی هویتی است که تنها ، مخاطب را آزرده می سازد و آرامش را از چشمان او می رباید. در چنین شرایطی تنها به یک موضوع می توان اندیشید و آن این است: چه راهکاری برای فرهنگسازی در این خصوص وجود دارد؟
پاسخ نه چندان پیچیده این پرسش تنها این است که؛ سازمان زیباسازی شهرداریها باید از کارشناسان هنری لایق بهره گیرند. این امر در کنار اتصال به شبکه های معتبر پژوهشی در سطح کشور و شناخت و درک درست از فرهنگ و سنت و اندیشه ایرانی، طراحی فضای شهری را بهبود می بخشد.
اما حکایت نصب تندیس های چینی و متفاوت از فرهنگ ایرانی، شاید کمی پر حاشیه تر از عدم استفاده از تندیس مفاخر و تصویر اسطوره های ادبی است. این که چه شخص یا اشخاصی از وارد کردن این تندیس ها سود می برند و یا چه قصه ای پشت وارد کردن تندیس هایی است که نه تنها زیبا نیستند بلکه با افکار و جغرافیای ایرانی تناقض دارند؛ نهفته است.
در رابطه با تندیس مفاخر ارزشمند ایرانی و مفاهیم ادبی و فرهنگی می توان نکاتی را ذکر کرد که دلیلی برای عقلانیت استفاده آنها باشد. اول این که نسل کودک و نوجوان و حتی در مواردی نسل جوان امروز؛ با بسیاری از مفاخر و اندیشمندان ایرانی آشنا نیستند. یا افتخارات و کشف های آن ها را نمی شناسند. به عنوان مثال، کمتر کسی از این موضوع آگاه است که ۵ قرن پیش از گالیله، این ابوریحان بیرونی بود که حرکت انتقالی زمین را اثبات کرده بود. به طبع دانستن این نکات و ذکر افتخارات فرهیختگان ایرانی در کتیبه تندیس آنها، یادآوری دوباره مفاخر ایرانی و ارزش های اندیشه و کشف های آنان است.
دیگر این که ادبیات ایران سرشار از داستان ها و افسانهها و اساطیر است. نمایش این اسطوره ها و افسانهها به شناخت نسل های پی در پی از فرهنگ، و اندیشه نیاکانی می انجامد و این موضوع از ارزش بسیاری برخوردار است.
آن چه روشن است این است که مفاخر ایرانی برای ساخت تندیس، از پنگوئن های چینی ارزشمند تر هستند.