گفتگوی زیر در مورد عملکرد او در فیلم، چیزهایی که در مورد شخصیت دوست دارد، رابطهاش با «دوایت هنری» که نقش پدرش را بازی کرد، فیلم جدیدی که کار کرده و موارد دیگری است. والیس کمی سر به هوا و بازیگوش به سوالات جواب داده که خواندنشان خالی از لطف نیست.
وقتی ۵ سال داشتی در این فیلم بازی کردی، یادت هست اولین بار چه چیزی تو را به بازیگری علاقهمند کرد؟ جالب است من واقعا نمیدانم. میدانستم بازیگری چیست چون تلویزیون تماشا میکردم، البته فقط دنبالش میکردم. یک روز که مشغول ورجه وورجه روی تختم بودم مادرم که با دوستش صحبت میکرد من را صدا زد.همه چیز اینطور اتفاق افتاد (حرف مادر) چیزی شبیه این بود «آنها تو را برای یک نقش ۹-۶ ساله میخواهند» و حس من چیزی مثل «حتما، چرا که نه؟» چیزی بود که میخواستم امتحانش کنم، پس دنبالش کردم.
وقتی برای بازی رفتی فکر میکردی در آن خوب خواهی بود یا به خودت نامطمئن بودی؟ سوال خوبی است. من آنجا رفتم و عصبی شدم اما سعی کردم خودم را کنترل کنم. مثل این بود: «سلام چه کار میکنید؟» من کم سن وسال بودم، برای بازی در نقش باید ۶ ساله میبودی و من فقط ۵ سالم بود اما انجامش دادم.
زمان زیادی از ساخت فیلم میگذرد، چیزی در مورد تجربه بازی در فیلم به یاد داری؟ تمام سکانسهایی که در آنها غذای دریایی بود. آنها واقعا مجبور بودند به من یاد بدهند که چطور هم چیز (خرچنگها، لابسترها و...) را باز کنم. وقتی به آن صحنه میرسیدیم همه چیز را روی میز ریختند. کاری که میخواستند را انجام دادیم و بعد به خوردن ادامه دادیم. کارگردان گفت: «کات» اما ما از خوردن دست نکشیدیم و ادامه دادیم. او گفت: «من گفتم کات» و ما مثل این بودیم «میدانیم».
چیزی در مورد ساختن فیلم بود که ترسناک باشد؟ لمس خوک سیاه رنگ. وقتی که با هیولاها دماغ به دماغ شدم، گروه کاری سه بعدی انجام داد. وقتی صدایم را بلند کردم (هاشپاپی در سکانسی سر هیولاها فریاد میزند) گیرههای کوچکی دیدم که احساس گرفتند و هیولاهای سبز رنگ روی صحنه میدویدند. آنها مجبور بودند (برای این صحنه) کارهای اضافی انجام دهند. دیدن کاری که آنها میکردند خیلی جالب بود.
«بن زیتلین» کارگردان فیلم در اجراهایت چگونه بیشترین کمک را به تو میکرد؟ او به من چیزهای کمی میگفت، برایم قصه میگفت یا چیزی که به من ایدهای برای بازی بدهد و من با این کنار آمدم، به این روش کار کردم.
بیشتر چه چیزی را در مورد هاشپاپی دوست داشتی؟ پدر باحالی داشت. من او را دوست داشتم، شخص خوبی بود. هاشپاپی این خصوصیت را داشت که احساساتش را با صورت و بدنش و گاهی با یکی دو کلمه نشان بدهد. واقعا لازم نبود چیزی بگویم. هاشپاپی را اینطور دوست داشتم.
اهل تظاهر کردن هستی، آیا تا به حال تظاهر کردی که هاشپاپی هستی؟ دوست دارم هاشپاپی باشم. معمولا با دوستانم «مدرسه بازی» میکنیم.آنها چون از همه کوچکترم همیشه من را دانش آموز جا میزنند. اما حالا به آنها میگویم «من دیگر نمیخواهم دانش آموز باشم، من میخواهم معلم باشم، چون چیزهایی برای گفتن دارم» این لذت بخش است. بعضی وقتها به اتاقم میروم و لباسهای هاشپاپی را در کمدم میبینم، آنها یادآور خاطرات من هستند.
«دوایت هنری» که نقش پدرت را در فیلم بازی کرد، سرآشپزی است و جایی پایین شهر در نیواورلئان کار میکند، رابطهتان با هم چطور بود؟ یک روز چیزهای زیادی پختیم، ماکارونی و پنیر، کلوچههای شکلاتی، چیزهایی شبیه به این و همه آنها را با هم خوردیم.
اینکه میتوانی«۱۲ سال بردگی (فیلمی به کارگردانی استیو مک کوئین)» را بازی کنی چه حسی دارد؟ لذت بخش است، کاری بود که دوست داشتم بارها و بارها انجام دهم. همهاش تفریح بود، چیزی جز تفریح نبود و من هنوز میخواهمش.
در حال حاضر خیلیها تو را میشناسند و یک نامزدی اسکار داری، کاری هست که واقعا دوست داشته باشی انجام دهی؟ فیلم یا انیمیشنی که بتوانم در آن نقش یک جانور را بازی کنم.
از اینکه بتوانی در فیلمی موزیکال کار کنی هیجان زده میشوی؟ البته
تجربه درگیر بودن با کل مراسم اسکار چطور بود، سرگرم کننده بود یا جو آن تو را گرفته بود؟همهاش تفریح بود، اما بعضی وقتها کمی از کوره در می رفتم، با این وجود مجبور بودم ادامه بدهم.
از وقتی تمام این چیزهای با حال اتفاق افتاده، باحالترین شخصی که ملاقات کردی که بوده؟ راستش آنها با گفتن اینکه ما میخواهیم به جلساتی برویم به من کلک میزدند. ما فقط عکس می گرفتیم. وقتی سر صحنه سریال«A.N.T.farm» رفتیم، کاراکترها آنجا بودند و دیدنشان خیلی جالب بود.
ترجمه: یاسین پورعزیزی