سعادت شیرین را به خاطر بدهی برادرش گروگان گرفته است. آنها سه روز را در ویلا سپری میکنند. قرار است این سه اگر برادر شیرین بدهی خود را تسویه کرد با دستمزدی که از سعادت میگیرند دنبال اهداف خود بروند. برادر شیرین پول سعادت را نمیدهد. کسری به شهاب و شهرام میگوید که قرار است شیرین را آزاد کنند ولی...
آفریقا جایی است که غذای زیادی برای خوردن یافت نمیشود و باید به اندک پیتزایی که از دیشب مانده تخم مرغ زد. آفریقا جایی است که مردمانش فقیرند و با اینکه پول شام خود را ندارند باید جلوی غریبه آبروداری کنند. آفریقا جایی است که برای زنده ماندن ضعیف کشی میکنند و جایی است که گاهی اوقات برف هم میبارد.
دوست داران آفریقا این فیلم را حتی در ژانر نوار طبقه بندی کردهاند. داستان یک آدم ربایی در بستری از سکوت با موطیفهای پر حرفی و خشونت. فیلم از رنگهای گرم استفاده نمیکند تا آن سرمایی که بر نوع رابطه بازیگرهای فیلم و فضای داستان حاکم است یکدست باشد. حسی که نوع روایت و اتمسفر آن بیشباهت به فیلم «زمستان است» ساخته «رفیع پیتز» نیست منتها آفریقا فیلمی مدرنتر است.
فیلم ساده است، آدمهای اجیر شدهای که هر کدام برای رسیدن به آنچه میخواهند غلام حلقه به گوش شدهاند. تماشاگر بیشتر شخصیتها را دنبال میکند تا داستان را. در حقیقت فیلم، فیلم شخصیت است.
شخصیت سعادت که در فیلم حضور ندارد با دیالوگهایی که شهرام میگوید ترسیم میشود، اینکه سعادت اسلحه خانه دارد یا توزیع کننده عمده مواد است. یا شکل تنبیه ۳ نفر به دست یکدیگر و میزان پایبندی آنها به خواستههای سعادت سایهای که از این شخصیت روی فیلم افتاده را پررنگ میکند. حتی شهابی که کسی جلودارش نیست تا اواخر فیلم از او حرف شنوی دارد.
تا دقایق زیادی از فیلم فقط کسری و شهرام درباره شهاب حرف میزنند و شخصیت او را شکل میدهند. اینکه آدمخوار بوده و یا موجب معلولیت برادر کسری شده است. شهاب سکوت اختیار کرده ولی ذره ذره خود را نشان میدهد، درگیر شدن او با کسری، خرد کردن آینه با مشت، گرفتن اسلحه از کسری و قایم کردن آن، سیلی زدن به شیرین بعد از توهین به مادرش، حتی در لحظات پایانی فیلم که به جستجوی شیرین چاقو خورده میرود. کارگردان با انتخاب شهاب حسینی در این نقش و سکوت آزار دهندهای که برای او تعریف کرده، تماشاگر را تا انتهای فیلم به دنبال خود میکشد. «شهاب چه خواهد کرد؟» شهاب به ظاهر با ثباتتر از دو نفر دیگر است و در پایان فیلم قدم در راهی میگذارد که انگار دلش میخواست ولی مجالش را نمییافت، «آزادی شیرین» هرچند زخم خورده.
شهرام شخصیتی است حراف، به ظاهر مهربانتر از دو نفر دیگر، رفاقتش با شهاب بیشتر از کسری است و از کسری میترسد، مانند بچهها رفتار میکند تا جایی که باعث خندیدن شیرین دست و پا بسته میشود در موقعیتی که انگار نباید. هنگامی که هر سه برای کشتن شیرین میروند این شهرام است که رفتارش تغییر و سکوت میکند. کسری دیالوگهای خودش را دارد و شهاب هم که از اول تکلیفش معلوم بوده و نیز اینکه شهرام است که در پایان تماشاگر را غافلگیر میکند. او ترس از سعادت را هنوز پشت سر خود دارد.
کسری خلافکار واقعی گروه است، لااقل خود را اینگونه نشان میدهد از همه وظیفهشناستر، خشنتر و حرفهایتر است. اوست که تعقیب جوان بسکتبالیست را تا جایی که میتواند ادامه میدهد. کسری کسی است که سعادت بشتر از بقیه به او اعتماد دارد و اسلحه را به دست او میرساند، اوست که برای گشاد کردن معدهاش بادکنهای نمک شده را میبلعد. ولی همین کسری درست در جایی که باید کارش را تمام کند، نمیتواند. یکی از بادکنهای درون معدهاش پاره شده و کسری به قدری کنترل خود را از دست میدهد که خود را خیس میکند و غرورش را خرد شده مییابد و آواره بیابان میشود.
میماند شیرین. شیرین که بیگناه در این مخمصه افتاده مدام در حال ناله و زاری است. آرام و نزدیک شدن او به آدم رباها برای ساختن راه فرار است. او شهرام را یاد «گلی» میاندازد و شاید شهاب را یاد مادرش. شیرین از بین سه نفر شهاب را بر میگزیند تا جایی که وقتی که دست خونین او را میبیند از روسری خود برای بستن زخم استفاده میکند و همین شهاب است که در آخر به دنبال نجات اوست. شیرین در ابتدا برای همه و بیشتر کسری وسیلهای برای رسیدن به هدف است. و جالب اینجاست که در انتها کسری فردی میشود که همه چیزش را از دست داده.
آفریقا پر است از نکات ریز و درشت، شخصیتپردازی دقیق و تصویر برداری خوب این فیلم را که بسیار ساده ساخت به نظر میرسد در سطح فیلمهای درجه یک سینمای ایران قرار میدهد. آن هم بین این همه اثر ضعیف که صرفا برای گیشه ساخته شده است. اولین ساخته «هومن سیدی» اتفاق خوبی در سینمای ایران محسوب میشود. امید است ساخت فیلمهایی از این دست ادامه پیدا کند.
ی.پ