"يقين" به تصديق جزمي ثابت و مطابق با واقع تعریف می شود. بنابراین تصورات زير مجموعه يقين نيست، زيرا تصورات در برابر تصديقات است. ظن و گمان نيز زير مجموعه يقين نيست، زيرا در گمان جزم وجود ندارد. به تقليد نيز يقين نمي گويند، زيرا ثابت نيست بلكه پيوسته متزلزل است جهل مركب نيز از محدوده يقين خارج است، زيرا مطابق با واقع نيست.
هر چيزي براي خود ثمرات خاصي دارد،چه اشياي مادي و چه امور غير مادي. يقين كه يكي از واقعيات خارجي است داراي ويژگي ها و آثاري است كه شك و ترديد، آن آثار را ندارد. مثلا اگر كسي يقين بداند به دريا رفتن همان و غرق شدن همان، حتما به دريا نمي رود و دل به دريا نمي زند، اما اگر شك و ترديد داشته باشد، ممكن است به دريا برود و حتي خود را به امواج بسپارد. اگر انسان يقين بداند كه در ميدان مسابقه اي بازنده مي شود، يقينا پاي پيش نمي گذارد و درآن مسابقه شركت نمي كند، اما اگر در اين خصوص ترديد داشته باشد، ممكن است بدان اقدام كند.
اگر كسي به معارف الهي يقين پيدا كند،ب رداشت و عملكرد وي با ساير مردم كه در حال ترديد هستند، متفاوت خواهد بود. مثلا اگر كسي يقين بداند كه خداوند بر اعمال ظاهر و باطنش ناظر و مراقب است و يقين بداند كه براي هر عملي پاداشي است، مسلما تمام كارهايش نيك خواهد بود و هرگز دست به كارهاي زشت نخواهد زد. اگر مي بينيم مردم دست به معصيت و گناه مي زنند، براي آن است كه هنوز به مقام يقين نرسيده اند و هنوز نسبت به پاداش اعمال در تريد هستند.
اگركسي يقين بداند و مانند روز برايش روشن باشد كه تمام نعمت هاي فردي و اجتماعي، ظاهري، باطني، جسماني و روحاني و .... از جانب مُنعْم حقيقي، يعني خداي تبارك و تعالي است و در اين باره ذره اي شك و ترديد نداشته باشد پيوسته در مقام انفعال و شرمندگي و تشكر و سپاسگزاري قرار خواهد گرفت.
اگر مي بينيم اكثر مردم به هنگام نزول بركات و مشاهده اين همه نعمت ها، شكر منعم را به جا نمي آورند از صاحب نعمت سپاسگزاري نمي كنند، براي آن است كه يا اصلا توجهي به مبدا و معاد ندارند و يا آن كه در وجود مبدا و اين كه اين نعمت ها از اوست، ترديد دارند.
اگر كسي يقين بداند كه خداوند براي مومنان و اهل عبادت بهشتي آفريده و انواع خوشي ها و نعمت ها كه هيچ چشمي نديده و هيچ گوشي نشنيده برايش آماده كرده است، به طور مسلم در مقام اميد و اشتياق به نعمت هاي اخروي قرارمي گيرد و براي نيل به آن نعمت ها اعمال نيك انجام مي دهد و موجبات و صول به آن را فراهم مي سازد.
اگر كسي يقين بداند كه خدايي هست و طبقات هفت گانه جهنم را براي گنهكار مقرر داشته و هر گروهي را در طبقه اي معذب خواهد نمود، يقينا مرتكب گناه نمي شود و شخصيت و زندگي خويش را به معصيت آلوده نمي كند و خود را از اين عذاب اليم نجات مي دهد.
اگر كسي يقين داشته باشد كه تمام امور و حوادث مستند به خداي بزرگ است و تماما از روي حكمت و مصلحت و عنايت ازلي و نظام احسن صادر مي شود،به طور حتم در برابر همه حوادث سر تسليم فرود مي آورد و همه را از خداوند تلقي مي كند و لباس رضا مي پوشد و نداي"الهي رضا بقضائك" سر مي دهد.
اگر كسي بر عظمت و جبروت خداوند يقين پيدا كند و يقين بداند كه او جبار و منتقم است، حتما نسبت به او خوف و خشيت پيدا خواهد كرد. چنانچه اگر يقين نمايد كه خداوند عين كمال است و عين رحمت و رافت و لطف و عنايت است، يقينا پيوسته آرزومند و مشتاق لقاي او خواهد بود.
اگر ما انسانها در مورد معارف الهي و اعمال و عكس العمل هاي خود آن چنان كه بيان شد نيستيم همه به علت آن است كه هنوز براي ما يقين حاصل نشده است يعني نه مبدا و نه به معاد، نه به بهشت و نه به جهنم به هيچ يك يقين حاصل نكرده ايم، بلكه در مراحل پايين تر از يقين قرار داريم اما كساني كه داراي مقام يقين هستند.مانند پيامبران الهي و اولياي خدا، آنان همان گونه هستند كه بيان شد. اگر انبيا و اوليا مرتكب گناه نمي شوند، بلكه داراي مقام عصمت را هستند تنها به سبب يقينشان بوده است.