گفت وگو با محمدعلی بهمنی
شعر امروز مسافر بی‌بلیت موسیقی معاصر است
 
تاريخ : سه شنبه ۱ تير ۱۳۸۹ ساعت ۱۴:۱۶
محمدعلی بهمنی بر این باور است که شعر سپید و آزاد نیز همچون غزل شکلی از شکل‌های شعر است که اگر با آن زیسته باشی و درکش کرده باشی، تو را به نوشتن دعوت می‌کند.

به گزارش هنر نیوز به نقل از خبر آنلاین، سن محمدعلی بهمنی تنها عددی در شناسنامه اوست، 68 سال. او شاعری است که در غزل‌هایش همواره جوانی می‌کند و غزل فکر می‌کند، چنان‌چه در کتاب آخرش نیز چنین است.

استقبال قابل توجه از آخرین کتاب شاعر که «من زنده‌ام هنوز و غزل فکر می‌کنم» در نمایشگاه کتاب تهران، شاید پیام‌های بسیاری برای ما داشته باشد از جمله اینکه: «هنوز غزل زنده و عاشقانه فکر می‌کند.» نقد کتاب در شنبه‌ای که گذشت بهانه‌ای شد تا سراغ این شاعر برویم، شاعری که «دل‌سپرده لحظه‌هاست» نه «سرسپرده» گذشته‌ها*.

او که دومین کتابش را در سال 51 با عنوان «بی‌وزنی» منتشر کرده، هنوز وقتی شعر می‌گوید، بی‌وزنی را مهمان ما می‌کند. «باغ لال» را در سال ۱۳۵۰ منتشر کرد؛ «عامیانه‌ها» (۱۳۵۵)، «گیسو، کلاه، کفتر» (۱۳۵۶)، «گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود» (۱۳۶۹)، «غزل» (۱۳۷۷)، «شاعر شنیدنی است» (۱۳۷۷)، «عشق است» (۱۳۷۸)، «نیستان» (۱۳۷۹)، «کاسه آب دیوژن، امانم بده» (۱۳۸۰) و «این خانه واژه‌های نسوزی دارد» (1382) از دیگر مجموعه‌های اوست. شاعری که بی‌تردید امروز حق بزرگی بر جریان شعر معاصر بویژه در بین شاعران خوش‌ذوق جوان دارد.

خود بهمنی راجع به کتاب اخیرش می‌گوید: «شعر‌گویی در قالب غزل دشوار‌تر است و من زمانی که غزل می‌گویم، احساس می‌کنم یک پهلوان قَدَر این فرصت را به من داده است تا مقابل او بایستم. من همیشه مقابل او شکست خورده‌ام؛ اما پرواز روح را احساس کرده‌ام و گاهی حس می‌کنم کارستانی کرده‌ام...»

زنده یاد حسین منزوی در سال‌های پایانی‌ عمر کوتاهش، قالب نیمایی و سپید را بسیار بیشتر مورد توجه قرار داد. شما نیز در این کتاب، هرچند که غزل نوشته‌اید، اما از نوشتاری بهره گرفته‌اید که از نظر ظاهری به شعرهای نیمایی پهلو می‌زند. شما نیز در قالب نیمایی کار کرده‌اید. چطور شد از این فرم نوشتن استفاده کرده‌اید؟

من در غزل‌هایی که در آنها ساختار گفتگویی وجود دارد، این فرم نوشتاری را به کار برده‌ام. این نوع نوشتن البته پیش از این توسط منوچهر نیستانی به کار رفته بود. من پیش از این کمتر ساختار گفتگویی را در غزل‌هایم مورد استفاده قرار می‌دادم، اما این‌بار کمی بیشتر به آن توجه کرده‌ام. به گمانم این شیوه نگارش به مخاطب کمک می‌کند تا شعر را راحت‌تر بخواند.

اما زنده یاد منزوی همیشه به شعرهای نیمایی و سپید توجه داشت، چنانچه بخشی از نخستین کتاب او که با عنوان «حنجره زخمی تغزل» منتشر شد، به آثار نیمایی‌اش اختصاص داشت. من نیز همواره به شعرهای نیمایی و سپید گرایش داشته‌ام. کتاب دوم من که با عنوان «در بی‌وزنی» در سال 1351 منتشر شد، چنانچه از نامش هم پیداست، دربرگیرنده اشعار آزاد من است. در حال حاضر نیز کتابی در دست انتشار دارم که در آن نیز اشعار آزادم، با عنوان «تنفس آزاد با محمدعلی بهمنی» منتشر می‌شوند.

شما چه زمانی شعری را مناسب غزل می‌بینید و چه زمانی آن را متناسب برای یک شعر سپید یا نیمایی؟

این نکته هرگز از پیش اندیشیده نمی‌شود. من در یکی از غزل‌هایم هم این نکته را گفته‌ام: «تا خود چه کند شعرم، این را که معمایی است...» این سوال،‌ واقعا معمایی است که دست کم من پاسخی برای آن ندارم. مهم این نیست که شما به چه قالبی شعر می‌گویی، که اهمیت ماجرا در این است که شاعر با فرم‌های شاعرانه زیسته باشد.

به گمان من شاعری همچون منزوی عزیزم، اگر چه از همان روزهای نخستین شاعرانه‌اش با شعر نیمایی محشور بود، اما از آنجا که با شعر معاصر و قالب‌های آن زیسته بود، در روزهای آخر عمرش بیشتر با این شعرها همراه شد. او با جوان‌ها، با همین‌ جوان‌هایی که کارهای آزاد ارایه می‌دهند زیسته بود و گاهی از کارشان لذت هم می‌برد.

من هم همین‌گونه‌ام و همین‌گونه زیست می‌کنم. من بر این باورم که شعر سپید و آزاد نیز همچون غزل، شکلی از شکل‌های شعر است که اگر با آن زیسته باشی و درکش کرده باشی، تو را به نوشتن دعوت می‌کند. حتی گاه می‌توان تنها با تغییر ظاهری شکل شعرها، آنها را به هم نزدیک کرد. شاید شکلی را که من در کتاب آخرم برگزیده‌ام،‌ جاده است که من را به کتاب آینده‌ام می‌رساند؛ کتابی که شاید همراه با شعرهای آزاد باشد.

عنوان‌های شما همواره با نوعی استعاره همراهند، چنانچه کتاب دومتان را «در بی‌وزنی» نام گذاشتید و آخری را «من زنده‌ام هنوز و غزل فکر می‌کنم». در این کتاب آخر، بیش از آن که فرم غزل مهم باشد، تفکر تغزلی مطرح است. چه عاملی سبب می‌شود شما همچنان بتوانید عاشقانه بنویسید و جوانمرگ شعری نشوید؟

من امیدوارم اینگونه باشد که شما می‌گویید. همه عزیزانی که با من آشنایند می‌دانند که من روحیه جوانی‌پذیری دارم. یعنی با آنکه نسل‌های خودم را در پیرامونم دارم و سعی می‌کنم از آنها دور نشوم چرا که جایگاهی با حرمت و احترام دارند، اما دوست دارم بیشتر وقتم را با جوان‌ها بگذرانم. مهمترین دلیلم این است که من نسل شعری جوان‌ها را باور دارم. من اگر بتوانم از سوی نسلم حرف بزنم، می‌توانم بگویم که نسل جوان شعری امروز، نسل من را حسود کرده است. نسل جوان شعری کارهای درخوری را این‌روزها منتشر می‌کند. این بچه‌ها زوایایی را در شعر می‌بینند که دست کم کمتر در شعر دیده‌ شده است.

در بخش تغزل نیز چنین است. شاید شعر جوان امروز، دیگر آن حالاتی را که در شعر گذشته وجود داشت، نداشته باشد، اما چشم‌های کاشف آن زوایایی را می‌بیند که سبب می‌شود بیشتر روی آن مکث کنیم. این نگاه کاشفانه سبب می‌شود تا تغزل امروز، جنبه‌های تفسیری بسیاری داشته باشد. همه این‌ها سبب می‌شود تا آن اشاراتی که شما در مورد شعر من داشتید، رخ دهد. شعر من با شعر جوان امروزی نفس‌اش را تازه می‌کند.

شما در این مجموعه به مسایل اجتماعی توجهی ویژه دارید، یعنی عشق و حماسه در مجموعه شما به هم گره می‌خورد. این فضا چگونه شکل گرفت؟ از فضایی عمومی‌تر،‌ شما چه زمانی یک مجموعه را آماده چاپ می‌بینید؟

این کتاب در میان دیگر آثارم یک استثناست، چرا که در آن تلفیقی از مقولات اجتماعی یا درکی که ما از آن داریم در کنار تغزل آمده است. ولی من این کتاب را نه به دلیل تغزلش، که به دلیل نگاهی که کمی اجتماعی‌تر است، منتشر کردم. فکر می‌کردم هرچند تعداد غزل‌های این کتاب هرچند برای یک مجموعه کافی نیست، اما زودتر منتشر شود، چرا که فکر می‌کنم زمانی می‌توانم نگاهی دیگرگونه به شعر خودم داشته باشم و راهی تازه را شروع کنم که از آنچه نوشته‌ام رها شوم. و این کار تنها با انتشار اشعار حاصل می‌شود.

بعد از انتشار این شعرها، راه‌های مختلفی را پیش روی خودم می‌بینم که هر کدام که مرا صدا می‌کنند، به همان راه بروم. یکی از دلایل انتشار این مجموعه، همین نکته بوده است. یعنی حسم بر این بود که تجربه‌هایی را از سرگذرانده‌ام که می‌خواهم از آنها بگذرم و پا به فضایی تازه بگذارم. از همین روست که تعداد صفحات کتاب و تعداد غزل‌ها، نقشی دست دومی برای من بازی می‌کنند.

شما در هر دو شکل غزل و آزاد کار کرده‌اید و موفق بوده‌اید. به نظر شما چرا تنها به غزل در موسیقی معاصر ما توجه می‌شود؟ آیا این نکته به آن دلیل نیست که شعر سپید نمی‌تواند در قالب ترانه خود را عرضه کند؟

در این سؤال شما دو نکته مستتر است. نکته اول این است که آیا شعر نمی‌تواند خود را با موسیقی همراه کند و نکته دوم اینکه، موسیقی و موسیقی‌دان‌ها خود را با شعر سپید همراه نمی‌کند. من مورد دوم را مهم‌تر می‌دانم. شعر معاصر نشان داد که در عرصه موسیقی، ظرفیت‌های قابل توجهی دارد. مثلا «پر کن پیاله» فریدون مشیری، «زمستان» اخوان و یا کارهایی که فرهاد از شاملو می‌خواند نشان می‌دهد که شعر امروز می‌تواند مسافر موسیقی ما باشد.

شعر امروز می‌تواند مسافر بی‌بلیت موسیقی امروز باشد، اگر آستین‌های همت را بالا بزنیم. شعر آزاد، قابلیت ملودی‌پذیری را دارد، اما روی آن به درستی کار نمی‌شود. این گله‌ای است که من از عزیزان آهنگساز دارم، گله‌ای که به گمانم شما آن را به گونه‌ای دیگر مطرح می‌کنید. من فکر می‌کنم که ما باید این شوق را برای آهنگسازها فراهم کنیم تا به طور جدی‌تری روی شعر سپید کار کنند. به گمان من، چه غزل‌های معاصر و چه کارهای سپید و نیمایی، قابلیت دارند که وارد فضای موسیقی شوند.

البته همه شعرهای سپید و نیمایی قابلیت ملودی پذیری ندارند، چنانچه همه شعرهای کلاسیک گذشته ما چنین حالتی ندارند. من فکر می‌کنم بحث در این مورد را باید در رسانه‌ها بیشتر دامن بزنیم تا عزیزان آهنگساز من به این نکته بیشتر توجه کنند. احتمال دارد ایشان هم پاسخ‌هایی بر این ادعا داشته باشند. طرح این مسایل دست کم به این نکته خواهد انجامید که آنها به این موارد خواهند اندیشید.

گفتید جاده شعر شما را گاهی صدا می‌کند. در مجموعه «تنفس آزاد ...»، که کتاب در دست چاپ شماست، چه چیزی شما را صدا کرده است؟

در این کتاب هم به مسایل اجتماعی و البته تغزلی توجه‌داشته‌ام، البته در فرم شعری آزاد. انگار می‌خواهم با فرمی آزاد غزل‌سرایی کنم. انگار می‌خواهم حوادثی را که در این 68 سال بر من رفته، شکل شاعرانه ببخشم. اینکه در این فضا موفق بوده‌ام یا نه، بر عهده دوستانی است که قرار است کتاب را بخوانند. آنچه برای من اهمیت دارد آن است که بتوانم با فضای شعر معاصر زیست کنم، چه در شکل غزل و چه در شکل آزاد.

گفت وگو از سجاد صاحبان زند

کد خبر: 11853
Share/Save/Bookmark