نصرالله قادري در رمان «نالههاي عشق» كه به تازگي به چاپ رسيده، درصدد است تا از ابتدای زندگی سلمان فارسي تا لحظه مرگ وي را در شمايلي شاعرانه و با استفاده از زباني آركاييك بيان كند. تصويري بودن توصيفات را ميتوان ازويژگيهاي نثر قادري در اين كتاب دانست.
به گزارش هنرنیوز به نقل از ايبنا، «نالههاي عشق» مشتمل بر هفت بخش است و با فصل «سبزترين كودك دنيا» آغاز شده است.
اين رمان از نگاه و زبان خود سلمان و درباره زندگي و عقايد و احساسات اوست كه با لحني شاعرانه نوشته شده.
نويسنده در اين كتاب سعي داشته تا در برخي موقعيتهاي داستاني تلاطمات احساسي و روحي سلمان را نشان دهد و در قسمتهايي ترديدها و واكنشهاي او را در مواجهه با عقايد و رسوم اديان ايراني به گونهاي رمزگونه بيان كرده است.
ازديگر ويژگيهاي زباني اين داستان، استفاده نويسنده از واژگان و اسامي زبان باستاني ايراني و جزئياتي است كه در ارتباط با قهرمان اصلي داستان به آن توجه داشته است.
قادري كه اين داستان را براساس مستندات تاریخی و نسخ متعدد خطي نوشته است، قبل از انتشار آن در گفتوگويي به ابينا گفت: بر مبناي تفكر ديني ما، انسان داراي نفس اماره، لوامه و مطمئنه است و وقايع اين كتاب نيز براساس اين سه وجه از شخصيت سلمان روايت شده است. برای نوشتن این کتاب 120 منبع فارسي و عربي داشتم. بخشي از كتابها مشخصا درباره زندگي سلمان نبوده و درباره زندگي او، داراي بخشها و احاديثي بوده است. نسخههاي خطي را نيز از كتابخانه مجلس شوراي اسلامي و كتابخانه ملي به دست آوردم؛ ضمن آنكه منابعي را نيز نزد متخصصان و اساتيد جستوجو كردم.
وي در پاسخ به اين سوال كه «آيا به نكاتي ناگفته از زندگي و شخصيت سلمان فارسي در اين سري از تحقيقات برخوردهايد يا اشاراتي در اين داستان وجود دارد؟»، گفت: در اين كتاب نكات جذابي درباره زندگي و روحيات سلمان فارسي بيان شده است. از جمله دوران كودكي او و اينكه او كودكي از يک خانواده متمول و دهقان ايراني بود و همچنين ازدواجش كه در آثاري كه درباره او به چاپ رسيده، به آن پرداخته نشده است. سلمان در زمان حمله اعراب به مدائن نقش مهمي در مجاب كردن ايرانيان مبني بر خراج دادن داشته. يكي از جذابترين كارهاي سلمان، ساختن منجنيق بوده كه اعراب نميشناختند.
اين كارگردان سينما و تئاتر همچنين با اشاره به ماجراي اسير شدن سلمان نيز گفت: اسير شدن سلمان فارسي نيز داستان شنيدني دارد. اينكه چگونه به بردگي گرفته شده و چگونه فروخته ميشود يا با چه رمزي حضرت محمد (ص) و حضرت علي (ع) به او كمك ميكنند. همچنين درباره ارتباطش با اصحاب صفه و مهاجران مسلماني مانند بلال و اينكه او نخستين بار قرآن را به فارسي ترجمه كرده است، نيز مطالبي در اين كتاب وجود دارد. همچنين سلمان در لحظه مرگش ميگويد كه فقط عليابنابيطالب(ع) بايد مرا غسل دهد، در حالي كه او در مدائن و حضرت علي (ع) در كوفه بود. طبق گفته نزديكترين شاهدان حضرت علي (ع) به ايران ميآيد و با آبي كه شور است، ولي به معجزهاي شيرين ميشود، او را غسل ميدهد و بازميگردد.
«نالههاي عشق»، نوشته نصرالله قادري، زمستان امسال (89) به شمارگان 2200 نسخه از سوي انتشارات «كتاب نيستان» راهي بازار كتاب شد. اين كتاب 368 صفحه و قيمت آن هشت هزار تومان است.
نصرالله قادری متولد 1339 و فارغالتحصیل رشته كارگردانی سينما از دانشگاه تربیت مدرس و مدرس دانشگاه است. وي كه عضو هيات موسس و هياتمديره كانون ملي منتقدان تئاتر ايران و انجمن قلم است، آثار متعددي را در زمينه تئوری تئاتر نوشته و نيز بيش از 25 نمایشنامه وي تاكنون اجرا شده است.
«وقت پيچاپيچ»، «محرمانه»، «گاهي براي هيوا»، «افسانه ليليث»، «اسفنكس»، «به من دروغ بگو» و «زخمه بر زخم»، از جمله كتابهاي او هستند.
قادري همچنين كارگرداني نمايشهایی چون «اسم شب»، «قابيل»، «آخرين نوار كراپ»، «اسفنكس»، «افسانه»، «ليليپ»، «بازي تابلوي آخر» و «شاپركها» را عهدهدار بوده است.
توصيف لحظه تولد سلمان و احساسات پدر و مادر وي از بخشهاي اين كتاب به شمار ميرود که به این شکل نوشته شده است: «و پوروچيستا مادرم بسيار بيشتر از بسيار زني شاد بود. زني مرا شست. نافم كرده زد. خون بود. تمام تنم خون بود كه او مي شست و قدح سرخ ميشد و من سپيد ميشدم و مادرم پوروچيستا منتظر بود، ملتهب بود. زن به نرمي مرا در پارچهاي پيچيد، ماردم تند مرا گرفت. سخت در جانش فشرد. طبلها ميكوبيدند. آتش در آتشدانها شعله ميكشيد ... نرينه است به سپيدي برف. هديه مزدا اهورا مبارك باد قدمش! ... پوروچيستا خواست كه برخيزد، به اشاره شويش ماند. خشبوران پايين پاي زن زانو زد. قدحي آب آنجا بود. آن را پيش آورد. پاهاي پوروچيستا را شست و شو داد. زن آرام شد. او برخاست. آب را در چهارگوشه خانه پاشيد.»
و بخشي از فصل «كرديد و نكرديد» سبزترين كلام سبز اينگونه نوشته شده است: «اين من گفتم كه بر سر آسمان ايستاده بودم. او حكايت را تمام نگفت. چون طاقت ديدن نداشت. من ديدم كه علت سكوت پيامبر اين بود كه جبرئيل بر پيامبر نازل شده بود و او را فرمود كساني كه ايمان آوردند و كساني كه آيين يهوديان و ترسايان و صائبان را برگزيدند، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشند و كاري شايسته كنند، خدا به آنها پاداش نيك ميدهد و نه بيمناك ميشوند و نه محزون»
سبزترين وصلت سبز، «سبزتر از سبز بهار»، «خندق، سبز انديشه سلمان، سلمان منا اهل بيت»، و «مرگ، مرگي از آن دست عاشقانه و زيبا كه سبز بود»، نام برخي از بخشهاي اين كتابند.