محمد معتمدی از هنرمندانیست که تا کنون در فستیوالهای مختلف هنری دنیا به اجرای آواز ایرانی پرداخته و امسال موفق به کسب جایزه سال رادیو فرانسه شدهاست. به همین سبب درباره ویژگیهای آواز ایرانی به گفتگو نشستیم.
با توجه به آنکه هنرمندی خود آموخته هستید؛ مایلم از دشواریهای این سبک از یادگیری سخن بگیید. به یقین ورود به یک قالب جدید و برون رفت از یک قالب دشوار است. اما آنچه ارزشمند است؛ تفاوت سبک شما با سایر سبکهای دیگر است. چگونه این مسیر به خطا نرفت؟
یکی از سختترین قالب شکنیها، آن است که خود باید به یک چارچوب وفادار بماند. شکستن چارچوبها اگر پایبند به قاعدهای نباشد؛ بسیار آسان است. اما کمتر با تحول در هنرهایی که ذاتاً قالبمند هستند؛ روبرو میشویم. موسیقی اصیل ایرانی تعاریف و چارچوبهای خاص خود را دارد و اگر بخواهیم تمام آنها را نادیده بگیریم به قالبی دست مییابیم که هر چند ممکن است از نظر هنری ارزشمند باشد؛ دیگر موصیقی اصیل ایرانی نیست. آواز ایرانی ازین قاعده مستثنی نیست. یکی از سختترین کارها در آواز ایرانی داشتن سبکی خاص است؛ به نوعی این کار سهل و ممتنع است. این کار به ظاهر آسان و در عمل به غایت دشوار است. این خود حاصل گذر از شیوههای دیگر است. باید شیوه هنرمندان دیگر را مطالعه کرد؛ آموخت، و از آنها گذشت. همیشه در طول مسیر برای فراگیری ظرافتها شیوه اساتید مختلف را تجربه کردم؛ نه برای ماندن در آنها.
چه عاملی سبب شد بر خلاف بسیاری از خوانندگان به بیان شخصی در آواز برسید؟
یکی از دلایل داشتن بیان شخصی در آواز این است که مراحلی از آواز را خود بدون استاد تمرین کردم. آثار هنرمندان مختلف را مطالعه کردم و تنها از راه شنیدن به آن دست پیدا کردم. موسیقی ایرانی اصلاً هنری شنیداری ست و سینه به سینه انتقال می یابد. حتی یک موسیقی مکتوب را تنها با شنیدن میتوان مورد قضاوت قرار داد. پس موسیقی ذاتاً هنری شنیداریست. در این سالها شیوه هنرمندان مختلف را مورد بررسی قرار دادم و آنها را از صافی وجود خود عبور دادم. تلاش کردم تمامی این گونههای آوازی را در وجود خویش درونی سازم و در نهایت یک گونه تازه را ارائه دهم. البته این کار سادهای نیست. نیاز به زمان طولانی، حوصله بسیار و از همه مهمتر عشق دارد. بی عشق عبور از مشکلات یک هدف ممکن نیست. موسیقی نیز از این قاعده مستثنی نیست. آوازی که میخوانم حاصل تلاش و رنج بسیار است.
مسیر شما بر طبق یک روند مشخص شده شکل گرفت ؟
روزی که مسیر خود را آغاز کردم در نقطهای ایستاده بودم و امروز در نقطهای دیگر. بخش عمده آنچه بر من گذشته گاه خارج از اراده من بوده و تمام آن حاصل یک برنامه مدون نیست. شاید من تنها در یک مسیر به طور مشخص گام برداشتم و آن ارتقای کاری خویش است. اما بخش عمده رخدادهایی ازین دست؛ به سرنوشت آدمی و توان او باز میگردد. درهر فعالیت دیگر نیز به همین شکل است. از هزاران کودکی که هر سال در مدارس فوتبال تعلیم میبینند؛ تنها به تعداد انگشتان یک دست نابغه هایی ماندگار در این عرصه خواهند بود. شاید بخش عمده کاستی که امروز با آن روبرو هستیم؛ به متدهای آموزش هنر باز میگردد. عمده معضل این شیوهها آن است که خلاقیت را از آدمی میگیرد و سبب میشود تا نتواند جایگاه و زبان خود را در هنر بیابد.
از آنجا که خود هنرمندی خود آموختهاید؛ شاگردانتان را همچون خویش پرورش میدهید؛ یا آنکه آنها را کمک میکنید تا همچون شما مسیر شخصی خویش را در آواز بیابند؟
من تنها تا نیمه راه خود آموخته بودم. شیوههای اساتید بنام آواز معلم من بود. مدتها بود که تدریس را مدتها کنار گذاشه بودم. اما از چندی قبل که بخشی از زمان خود را به تدریس اختصاص دادم؛ شیوه تعلیم شاگردانم را به گونهای ترتیب دادم که پس از مدتی، هر یک شیوه خویش را بیابد. معتقدم اگر هنرجویان را با ساختمان و اسکلت شعر آشنا کنیم و زیباییشناسی شعر را بدانها بیاموزیم؛ و بدانها مجالی دهیم که خویش را در آواز بیابند؛ پس از مدتی با بیان شخصی خویش خواهند خواند. این شیوه را به تازگی آغاز کردم اما معتقدم آواز ایرانی در بخش آموزش نیازمند بازنگری و آسیبشناسی است. باید علت این مشکل را یافت که چرا با وجود تلاش بسیار شاگردان قادر نیستند به بیان شخصی برسند.
فکر نمیکنید این به آموزشهای دوران کودکی باز میگردد و میزان حفظ خلاقیت در ضمیر ناخودآگاه انسانی؟
بخشی به آموزش مرتبط است؛ اما بخش عمده آن به نبوغ آدمی وابسته است. نمیتوان از هر کس انتظار داشت شیوهای مخصوص به خود داشته باشد؛ یا آن که جریانساز باشد. یا حتی آثار خارقالعادهای از خود بر جای گذارد. بخشی مربوط به این امر است و بخشی مربوط به مشکلات آموزشیست. در این میانه میزان نبوغ و توان و استعداد ذاتی آدمی نیز به غایت اثرگذار است.