گفتوگو با "چیستا یثربی" به خاطر مشغلههایش به دقایقی پیش از یکی از شبهای اجرا موکول شد.به گزارش هنر نیوز به نقل از ایران تئاتر ، یثربی که نمایشنامهنویس شناخته شدهای است، تعلقات پراکندهای دارد که گفتوگو را سخت میکند؛ اما همین تعلقات پراکنده باعث تنوع در کارنامه او شده است.کارنامهای که به قول خودش از طنز کمدی، اجتماعی و درام روانشناسانه تا نمایشهای مذهبی و آیینی را در بر میگیرد.
در کار شما از یک طرف با تاریخ و از سوی دیگر با قوانین به عنوان دستمایه نمایش روبهرو هستیم. روند دراماتیک کردن چنین مسائلی آن هم تنها با یک بازیگر چگونه بود؟
واقعیت این است که این نمایش سال86 برای دو نفر نوشته شد: یک زن و یک مرد. اما کم کم به این نتیجه رسیدم که تمام دیالوگهای مرد صدای ذهنی زن درام است، مثل اینکه یک نفر خواب یا آرزوهایش را برای کسی تعریف کند. این زن در جایی صدای یک فرستاده را میشنود و بعد عاشق کلمات آن میشود. در جایی از نمایش قسم به "او" داده میشود و زن به دنبال شناخت آن "او" میرود. البته این مسائل مصادف شد با سفر من به کره. در آنجا من با نمایشی آشنا شدم به نام پانسوری ((pansori که شبیه به کابوکی بود؛ اما با این تفاوت که در کابوکی بازیگران زیادی وجود دارند؛ اما پانسوری نمایش یک نفره زنانه است، یعنی تنها یک زن آن را اجرا میکند. در این نمایش یک زن در جلوی یک پاراوان داستانی را هم نقل میکند و همبازی بسیار شبیه به نقالی است؛ اما با این فرق که زن در پانسوری بازی هم میکند و شخصیتهای مختلفی را میسازد. این گونه نمایشی با اینکه من زبان کرهای بلد نبودم، برایم بسیار تأثیرگذار بود. وقتی به ایران برگشتم در سال 88 این متن را به بخش چشمانداز جشنواره فجر ارائه دادم که پذیرفته شد. در زمان تمرین متوجه شدم که متن میتواند کاملاً به صورت تک نفره هم اجرا شود و بسیار نزدیک به پانسوری است و وقتی یک نفره اجرا میشود، تندتر و با ریتمی بهتر اجرا میشود، بنابراین همه دیالوگها را در شخصیت زن گنجاندم. خوب متنهایی شبیه به این را من زیاد کار کرده بودم، مثل "شعبده و طلسم"، "زنان مهتابی مردان مریخی" یا "سرخ سوزان" ولی اجراهایی شبیه به این نداشتم. فرم اجرا روی متن بسیار اثرگذاشت. این اثر در ابتدا دارای زبانی آرکائیک بود؛ اما سپس به دلیل شکل اجرایی زبان آن تبدیل به زبانی امروزی شد. در نهایت در این کار مجموعهای از شیوههای شرقی وجود دارد یعنی نقالی، شبیه خوانی و پانسوری و البته درام غربی؛ چرا که در کار به طور کامل دیالوگ وجود دارد.
اما این کار ممکن است با یک انتقاد روبهرو شود و آن اینکه نمایش از مرز تئاتر به معنای غربیاش فاصله دارد چون روایت در آن به جای تضادهای دراماتیک نشسته...
برای من اینها مهم نیست. ما در حال زندگی در جهانی هستیم که تئاتر به شکلهای مختلفی خودش را نشان میدهد. شکلی از تئاتر مستند در جهان وجود دارد که شخص میآید و در سالن تئاتر، حوادث شب پیش زندگی واقعیاش را تعریف میکند و تماشاگر با آن ارتباط برقرار میکند. برای من لذت و برقراری ارتباط تماشاگر با اثر مهم است و اینکه آن چیزی که اجرا میکنم شو(show) نباشد، بلکه تئاتر باشد.
دقیقاً این تفاوت چیست؟
ببینید همین الآن نمایشهایی در سالنی بزرگ با دکوری مفصل و ستارههای سینما اجرا میشود اما یک شو بیشتر نیستند و فاقد تأثیرند و تنها هیجان ایجاد میکنند. هیجانی زودگذر و بیخاصیت ولی در یک تئاتر، تماشاگر با فکر از سالن خارج میشود و به لحاظ ذهنی با کار و دغدغه مؤلف آن درگیر میشود.
در این کار با تاریخ روبروییم.تاریخی که توسط یک زن روایت می شود.آیا شما به تاریخ زنانه و مردانه اعتقاد دارید؟
تاریخ به واسطه هر فردی که آن را مینویسد دچار تغییر میشود. تاریخی که من در چهارم دبستان خواندم با تاریخی که دخترم میخواند متفاوت است. من برای تاریخ زنانه اعتبار قائلم و به این تفاوتی که گفتید، اعتقاد دارم. خیلیها به من میگویند تو فمینیست- اسلامی هستی. اما من نه فمینیستم نه فمینیست اسلامی. من یک زن مسلمانم و معتقدم بخشهای مهمی از تاریخ اسلام در ارتباط با نظرات و دیدگاههای حضرت رسول نسبت به زنان در پردهای از ابهام مانده است. من سعی کردم بسیاری از این ناگفتهها را برای این کار با تحقیق پیدا کنم. جریانهای زیادی وجود دارد که در این کار هم استفاده شده و در نهایت تمام نگاه و عشق این زن او را در شب مرگش که مصادف با معراج پیامبر است به فرهیختگی و کلمه میرساند. کلمه دقیقاً آن چیزی است که در اسلام برای من بسیار دوست داشتنی است. ببینید اینطور بگویم که این کار مانیفست من در میانسالی است. من هرگاه خواستم نوشتن برای تئاتر را کنار بگذارم آیهای از سوره ابراهیم به ذهنم آمده که میگوید: «کلمه پاک مثل درختی است که ریشه در زمین دارد و هر زمان به امر خدا میوه میدهد و کلمه ناپاک مثل درختی است که ریشه در هیچ جا ندارد و باد آن را میبرد.» من احساس کردم که وظیفه دارم از کاری که پیامبر اسلام برای زن در برابر جهل کرد دفاع کنم، چرا که نسل جدید درباره دین دچار سوءتفاهم است. من پیامبر را دوست دارم چون دست زن را از زیر خاک گرفت و او را بیرون آورد، برای او که حقی نداشت حق ارث بردن قائل شد، قضاوت درباره انسانی دیگر را سخت کرد و فرمود تا با چشم خود ندیدید قضاوت نکنید....
در واقع شما معتقد هستید در روایتهایی که از تاریخ اسلام میشود قسمت مربوط به زنان درست نقل نشده است؟
بله و این که فکر میکنم در خارج از قلمروهای اسلامی این موضوع کاملاً نادیده گرفته شده. آنگونه که برخی تصور میکنند اسلام اصلاً درباره زنان بحثی ندارد.
مسئله حق و حقوق در معنای مدرنش در جامعه ما محل مناقشه زیادی است و در این میان بحث حقوق زنان ممتازتر است. میخواهم بدانم که چقدر به این بحث در اسلام نظر داشتید؟ اشارههایی کردید ولی گویا در کار شما این دیدگاه بسیار مهم است.
پیامبر با زنان به مشاوره مینشست و آنها را در تصمیمگیری درباره امور زندگی، شریک میکرد. گویا در کشور ما قانون شده که زن نمیتواند رئیس مرکز هنرهای نمایشی شود! و دلیلش را هیچ وقت من نمیفهمم. اما از طرفی هم خیلی از انجمنهای فعال که ادعای دفاع از حقوق زنان را دارند میشناسم، آنها الآن کجا هستند؟ من خوشحالم که اثرم به طور اتفاقی در زمانی اجرا میشود که بحث زنان داغ است؛ اما ناراحتم که کسانی که باید این کار را ببینند به دیدن آن نمیآیند و با وجود اینکه از اجرای این کار آگاهند آن را نادیده میگیرند. بخش زیادی از خانمها به اعتقاد من مخاطبان این اثرند. خانمهایی که اتفاقاً تصمیم گیرنده هستند و فعال اجتماعی. همچنین من اینجا باید بگویم که فرهیختگی در اسلام به اعتقاد من هم وظیفه زن است، هم وظیفه مرد و تفاوتی در این مسئله بین آنها نیست.
خوب با همه اینها اثر شما به لحاظ کارکرد حسی دارای نوعی شاعرانگی است و گاهی شبیه به یک عاشقانه میشود؟
بله. این کار اصلاً درباره یک عشق محال است. اینکه زنی از قبیلهای کافر که در بچگی مجبور میشده به طرف پیامبر سنگ اندازی کند، عاشق کلمات پیامبر میشود و این کلمات او را یک عمر میکشاند تا از کسوت یک زن صحرانشین به یک زن فرهیخته تبدیل شود. من این نمایش را برای این نوشتم تا بگویم که عشق میتواند از کلمه شروع شود و به سرمد و ماورا برسد. این نمایش درباره اسلام، زن و ادبیات یعنی کلمه است.
اگر موافقید برگردیم به اجرا،چرا از دکور اجتناب کردید و کار را با حداقل ابزار اجرا کردید؟
در پانسوری هم که این کار از آن متأثر است، تنها یک پاراوان است و یک نور تخت. البته ما نورپردازی داریم. در کار شرقی اصولاً این بازیگر است که دکور و فضا میآفریند. در این کار من هر چه صحنه را شلوغتر میکردم کار را از هدفش دورتر کرده بودم. حتی اگر روابط به وجود آمده بین گروه موسیقی و بازیگر نبود، ترجیح میدادم گروه موسیقی هم روی صحنه دیده نمیشد.
نقش بازیگرتان-سیما تیرانداز- در شکلگیری متن تا چه اندازه بود،این سؤال را از این جهت می پرسم که گویا روی این متن وقت زیادی گذاشتید؟
برای من مهمترین بخش متن است. همانطور که گفتم این متن سال 86 شکل گرفت اما تا رسیدن به این اجرا تغییرات زیادی کرد. اما نظر بازیگر برای من خیلی مهم بود. اصلاً پیشنهاد مدرن کردن برخی قسمتهای کار توسط خود خانم تیرانداز داده شد. وقتی طرف من یک بازیگر است و با آن سابقه کار دارم، قطعاً نظرات او مؤثر است.
در چنین حالتی وقتی بازیگر دارای نظر و تأثیر در شکلگیری کلیت کار است، دقایق زبانی را چگونه حفظ میکنید؟
این قسمتی است که سعی میکنم در بازنویسیها حفظ کنم و در گفتارها و بداهههای بازیگر که کنترلاش میکنم.
این اثر در مجموعه آثار شما کجا قرار میگیرد؟
علاقمندم یک کارگردان خلاق باشم که کار فعلیاش با کار قبلی او متفاوت است. نمیخواهم کارم با پیش داوری دیده شود و همه بخواهند من را در کلیشهای که در ذهنشان دارند ببینند. دوست دارم که "پریخوانی عشق و سنگ" نه در مجموعه کارهایم. بلکه به طور مستقل و بدون قضاوت پیشین دیده و فهمیده شود.
گزارش از علیرضا نراقی