تاريخ : پنجشنبه ۵ فروردين ۱۳۸۹ ساعت ۰۹:۲۲
پرویز شهبازی با ساخت اثر تحسین برانگیز «نفس عمیق» نشان داد که از او باید بیش از ساخت یک فیلمی معمولی و حتی استاندارد توقع داشت.
از این رو شاید اگر «عیار 14» را کارگردان معمولی تری ساخته بود به مراتب جای تحسین و تشویق داشت ؛ اما نفس عمیق به عنوان نمونه ای بسیار درخشان از سینمای هنری ایران این توقع را از کارگردان خوش ذوقش ایجاد می کند که فیلم بعدیاش نیز از آن جنس باشد (و البته این به معنای تکرار نیست).
شهبازی در این فیلم به لحاظ ظاهری نیز دست از عادات همیشگی فیلمسازی اش برداشته و به جای استفاده از نابازیگران به سراغ ستارهها رفته تا این اثر از این لحاظ نیز متمایز از اثر تحسین شده قبلی اش باشد.
"نفس عمیق" با وجود اندک ضعفهای ساختاریاش فیلمی شجاعانه بود اما "عیار 14" فیلمی محتاطانه، فاقد پرخاشگری و جسارتی است که از هر سکانس نفس عمیق می تراوید. اما با این همه حسن بزرگ "عیار 14 "که آن را تا حدودی نجات داده تعلیق موجود در اثر است. تعلیق فیلم در پنهان نگاه داشتن نیت منصور زندانی سابق (کامبیز دیرباز) از ورودش به شهر و به تصویر کشیدن حس وحشت و بی قراری به زرگر (فرید با بازی محمدرضا فروتن) بسیار خوب از کار درآمده است.
نشان دادن انگیزه های بالقوه زندانی از انتقام جویی و سرانجام دیدار غیرمنتظره آنها در نمایی هولناک از پشت شیشه های مغازه زرگر، نمایش زندگی از هم گسیخته فرید و همسر بی قید و شرطش و رابطه پنهانی اش با دختر جوان (مینا) ظرایفی است که از فیلم کشف می شود.
قصه فیلم کیفیت و محتوایی اندرزگونه دارد: زندگی هولناک زرگر از کشته شدن به دست دزدی که چند سال پیش با خبرچینی او بازداشت شده و حالا پس از آزادی به همان شهر بازگشته و به هر دری می زند اما از مرگ و تقدیر را گریزی نیست حتی اگر به شکلی دیگرباشد. روایت سرراست و تک خطی فیلم با تاکید بر روی مفهوم تقدیر و بخت پیش می رود. اینکه هر کسی در نهایت باید تاوان و حساب کارهایش را پس دهد. با این وجود شهبازی با تیزهوشی به جغرافیا یا قوم و زمان مشخصی محدود نمی شود و موقعیت های انتزاعی را انتخاب می کند تا بتواند تفسیرهای متفاوتی از آن داشت و آن را یک وضعیت نه صرفا ایرانی که جهانی و انسانی نگریست. از این رو او از همان ابتدا محیط نامشخصی را برای اثرش انتخاب کرده و شهر سردی را به تصویر می کشد که مردمانش بی لهجه سخن می گویند و برفی که همه چیز را پوشانده و در خود جای داده است.
او همچنین با چیدمان عناصر و نشانه های مختلف مدام در حال تعدیل مفاهیم ظاهرا قطعی فیلم و رسیدن به نسبی گرایی است.وقتی در ابتدای فیلم تابوت فرید را می بینیم و همچنین حضور منصور در شهر و جستجویش برای یافتن فرید و کینه ای که از زرگر دارد حتم داریم که فرید به دست منصور کشته شده است اما از سوی دیگر پیچیدگی زندگی و چند وجهی بودن آن احتمال رد فرضیه هایمان را نشان می دهد.یا در صحنه ای دیگر پیرزن روستایی بسته ای را برای فروش به فرید می دهد. بسته ای چند لایه که فرید به سختی آن را باز می کند و هربار کوچک تر می شود تا در آخر دندان طلای کوچکی در آن یافت شود. این سکانس نمادین اشاره ای دقیق به پیچیدگی و تودرتو بودن زندگی است. نماهای ورود منصور به شهر و رفتارهای مرموز او که یادآور فیلم های جنایی است این باور را در ما تقویت می کند که او موجودی مخوف و هراس انگیز بوده و تنها به فکر انتقام . غافل از آنکه منصور اهل روستای جنت آباد بوده و همین نام بهشتی نیز نشان دهنده بی آزاری اوست.
اما قهرمان قصه بیش از هر چیز تنهاست. ترس فرید فقط از منصور نیست بلکه او از تنهایی می گریزد. تنهایی که حتی مینای جوان نیز نمی تواند آن را گرمایی بخشد. نشانه های این تنهایی در دوری و جدایی روحی او از همسرش، تابلوهای مغازهاش و همچنین سکانس مسجد و به خواب رفتن او هنگام تلاوت آیات قرآن (که خود نشانه ای از بیداری و آگاهی انسانهاست) به چشم می خورد.
فرید نه فقط از منصور که از از شهری می گریزد که در آن تنها مانده است. او این تصمیم را بارها گرفته ولی اجرا نکرده و اکنون حضور عاملی دیگر مزید بر علت شده است تا از ترس مرگ خود با سرعت به آغوش آن برود. فیلم با وانت نیسان آبی رنگی که تابوت شخصیت فرید را با قاب عکسی از او با دو همراه، حمل می کند، شروع و با وانت نیسان قرمز رنگی که منصور را به سمت ده «جنت آباد» و شاید به سمت دخترش می برد به پایان می رسد. همه چیز در بین حرکت این دو وانت و در کشمکش (یا ظاهرا کشمکشی) که بین فرید و منصور حکمفرماست، اتفاق میافتد.
وانت آبی رنگی که جسد را حمل می کند به نوعی نشانه آرامش و پایان است و این یعنی سرنوشت قهرمان اول فیلم به پایان رسیده و احتمالا نتیجه اعمال خود را کامل دیده و حالا به آرامش ابدی دست یافته است. و وانت قرمز رنگ نشانه شور و حیات است و این یعنی اینکه منصور برای شروعی تازه و پرشور و رستگارانه گام اول را برداشته است.
عرفان جلالی