تجلي عرفان در ادب فارسي
بررسي ورود اشعار عارفانه به ادبيات فارسي
 
تاريخ : جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۲۳
بررسي ورود اشعار عارفانه به ادبيات فارسي مورد توجه همه‌ي‌ تاريخ‌نگاران ادبيات فارسي بوده است. اما در ميان کتاب‌هاي نوشته شده با دو تعبير متفاوت رو‌به‌رو مي‌شويم. گروهي از اين بحث با عنوان «تجلي عرفان در ادبيات فارسي» ياد مي‌کنند و گروهي با عبارت «ورود شعر به ادبيات عرفاني». گرچه اين دو عنوان در نگاه نخست شبيه به يکديگرند. اما براي دقيق‌تر شدن بحث بايد تأمّل بيشتري صورت گيرد.


 ما در ادامه به «تجلي شعر عرفاني در ادبيات فارسي» مي‌پردازيم و به اشعار عاشقانه و غنايي که توسط شاعران غير عارف سروده مي‌شده و منظورشان عشق انسان به انسان بوده است و گاهي عرفا به منظور خاصي آن‌ها را زمزمه مي‌کردند توجهي نمي‌کنيم؛ گرچه شعراي صوفي به پشتوانه‌ي همين اشعار غنايي و عاشقانه توانستند شعر عارفانه بسرايند. چون اشعار صوفيانه‌ي فارسي که از قرن پنجم به بعد،‌ ابتدا در خراسان و سپس در مناطق ديگر،‌ به تدريج در زبان فارسي پديد آمد از لحاظ صورت يا قالب تفاوتي با اشعار قبلي اين زبان نداشت. (1)


پيدايش شعر صوفيانه در زبان فارسي بي‌شک يکي از مهم‌ترين حوادثي است که در تاريخ اين زبان رخ داده است که متأسفانه هيچ کس به طور جداگانه به آن نپرداخته است؛ حادثه‌اي که زبان عاميانه‌ مردم را به زباني عميق تبديل کرد. پيش از اين حادثه زبان علمي ايران زبان عربي بوده است و دانشمندان کوتاه‌ترين متن‌ها را هم به عربي مي‌نگاشتند. ابوريحان بيروني درباره‌ي زبان فارسي مي‌گويد: «جز به کار بازگفتن داستان‌هاي خسروان و قصه‌هاي شبانه نيايد»(2). اين اظهار نظر که قطعاً قبل از ورود اشعار عارفانه به ادبيات فارسي است نشان مي‌دهد که هيچ کدام از دانشمندان، زبان فارسي را زبان فاخر علمي به حساب نمي‌آوردند. ورود اشعار عارفانه به فارسي تقريباً از اوايل قرن پنجم آغاز گرديده و موجب دميدن روح تازه‌اي در کالبد شعر فارسي گشته و از برکت آن دامنه معنا در اين زبان به تدريج گسترش يافته است تا آن جا که زبان فارسي حامل معاني عميق عرفاني و ما بعد الطبيعي شد و از اين راه به يک زبان مقدس و عميق تبديل شد.(3)


بسياري معتقدند که تاريخ اين حادثه به طور قطع مشخص نيست. برخي ديگر بر اين باورند که ورود اشعار عارفانه به ادبيات فارسي همزمان صدور فهلويات است و چارگانه‌هاي باباطاهر را اولين اشعار عارفانه مي‌دانند. عده‌اي مي‌گويند: شروع شعر عارفانه مصادف با شروع سماع است. نظريه‌ي ديگري که حاميان بسيار دارد سنايي را بنيان‌گذار شعر عرفاني مي‌داند.


واضح است که در اين نوشته اشعار صوفيانه فارسي مورد نظر ماست و نه اشعار عربي نظير اشعار حلاج و...


 


باباطاهر



گرچه تاريخ حيات و مرگ باباطاهر مشخص نيست. اما به يقين باباطاهر بر ديگران مقدم بوده است. يان ريپکا او را يکي از گزينه‌هاي جدي، مبدع شعر عارفانه مي‌داند(4). چون رباعي را نخستين قالب شعري مي‌دانند که عرفا براي بيان انديشه‌ها و تجربه‌هاي‌شان به کار گرفته‌اند(5) و باباطاهر به عنوان يکي از نامدارترين رباعي‌سرايان ايران پيش‌قراول اين سبک شعر عرفاني بوده است اما چون از اشعار باباطاهر نسخه‌ي ‌موثق و معتبري در دست نيست. در اين باب نمي‌توان از روي يقين او را مبدع شعر عرفاني دانست. از طرف ديگر در کتب مهم صوفيه مانند تذکرة‌الاولياء و نفحات الانس ـ ذکري از باباطاهر در ميان نيست و او را به عنوان عارف نمي‌شناسند بلکه او را به عنوان درويشي شوريده حال معرفي مي‌کنند. نام باباهر بعد از عين‌القضات و به سبب تأثير او، در ادب شفاهي به تدريج منتشر شد(6) .


 


ابوسعيد ابوالخير

ابوسعيد ابوالخير يکي از عارفان برزگ نيمه‌اول قرن پنجم است که کلمه «سماع» همنشين نام اوست. بدون شک مجالسي سماعي که در محضر ابوسعيد ابوالخير برگزار مي‌شده است بدون شعر معنايي نداشته و شعر عرفاني از لوازم ضروري مجالس صوفيه بوده است. تاريخ ورود شعر عارفانه را بايد با تاريخ آغاز سماع يکي دانست(7) .






بسياري معتقدند که تاريخ اين حادثه به طور قطع مشخص نيست. برخي ديگر بر اين باورند که ورود اشعار عارفانه به ادبيات فارسي همزمان صدور فهلويات است و چارگانه‌هاي باباطاهر را اولين اشعار عارفانه مي‌دانند. عده‌اي مي‌گويند: شروع شعر عارفانه مصادف با شروع سماع است. نظريه‌ي ديگري که حاميان بسيار دارد سنايي را بنيان‌گذار شعر عرفاني مي‌داند.






 احتياج به شعر عارفانه، ابوسعيد را مجبور به سرودن رباعياتي کرده است که شروع شعر عارفانه است. ريپکا معتقد است: «نخستين شعر‌هاي صوفيانه‌ فارسي با نام ابوسعيد ابوالخير مهيمني آغاز مي‌شود... وي مبلغ دکترين عرفان به شمار مي‌رود». سرودن ده‌ها رباعي با مضمون‌هاي عرفاني را به نسبت مي‌دهند(8) . هرمان اته از مستشرقين آلماني سده نوزده که براي نخستين بار رباعيات پراکنده ابوسعيد را از جُنگ‌هاي فارسي بيرون کشيد و جمع‌آوري کرده بود عقيده داشت طيف کاملي از درون‌مايه‌ها و نمادهاي شعر صوفيانه را مي‌توان در اين شعرها يافت. او مي‌گويد: ابوسعيد بنيان‌گذار واقعي اين سنت [رباعي‌سرايي] بود(9) . شبع نعماني در شعرالعجم آثار روح قلندري و رندي و شور و اشتياق را بيش از هر کسي در شيخ ابوسعيد ابوالخير، ‌مي‌داند. او مي‌گويد: «‌وي اول کسي بود که افکار و خيالات تصوف را در شعر بيان نمود»(10) .


استدلال‌هايي که گذشت دو نکته اساسي داشت. نخست اين که مجلس سماع نياز به شعر داشت و اين نياز ابوسعيد را وادار به سرودن شعر عرفاني کرد. دوم اين که مجموعه رباعياتي در دست است که نشان مي‌دهد ابوسعيد نخستين شاعر عارف است.




اما به راحتي مي‌توان از کنار اين دو استدلال گذشت زيرا گرچه در مجالس سماع شعر عارفانه خوانده مي‌شد اما شايد اين شعرها توسط شاعراني سروده شده باشد که مرادشان عشق انسان به انسان بوده و عارف در مجلس سماع برداشت ديگري از آن شعر پيدا مي‌کرده، آيا اين شعرها الزاماً بايد مؤلفه‌هاي شعرهاي عارفانه‌اي را که مورد نظر ماست داشته باشد. پورجوادي معتقد است اشعاري که در مراسم سماع خوانده مي‌شده غالباً اشعاري بوده است که توسط شعراي غير صوفي سروده شده بود و منظور عشق در نزد شاعر عشق انسان به انسان بود و معاني غير عرفاني داشته است(11). ترديدي نيست که تصوف از شعر به عنوان وسيله بسياري مناسب در مجلس سماع براي تأثيرگذاري بر روحيه‌ي مخاطبان استفاده مي‌کرده و آموزه‌هاي فراواني را به وسيله‌ي شعر براي مخاطبان عرفان بيان کرده باشد. اما سخن در اين است که آيا در آن زمان شعر عرفاني فارسي وجود داشته است که بتواند مانند غزل عربي به راحتي مفهومي را عرضه کند. چون منظور ما شعر صوفيانه نابي است که از اصطلاحات عرفاني بهره برده وعرفان اسلامي را تبيين مي‌ساخته، منظور هر شعر عاشقانه‌اي نيست و از طرف ديگر منظور هر شعر مذهبي و ديني هم نيست چون فرق است بين شعر اخلاقي و ديني و شعر عرفاني.


 


اما اشعار و ابياتي که به ابوسعيد نسبت مي‌دهند قابل توجه نيست. چون چند سال بعد از ابوسعيد نبيره‌اش ابوطاهر ابن سعيد، صحت اين انتساب را زير سوال مي‌برد(12) اما اگر انتساب اين اشعار به ابوسعيد ابوالخير مشکل نبود، مي‌توانستيم از او به عنوان يکي از گزينه‌هاي جدي مبدع شعر عارفاني ياد کنيم.


در اين بحث نام عرفاي بزرگ ديگري هم به عنوان آفريننده‌ي سبک شعر عارفاني به ميان مي‌آيد. عرفايي چون خواجه عبدا... انصاري(13) و غزالي که گروهي معتقدند با کتاب سواغ العشاق خود مکتب صوفيانه عرفاني «تصوف شعر فارسي» را بنا نهاده است(14). حتي برخي نظامي را صوفي دانسته‌اند و تفاوت ميان حکيم و صوفي را ناديده گرفته‌اند و او را به عنوان مبدع شعر عرفاني معرفي کرده‌اند.


ادامه دارد ...












 





پي نوشت ها :


1- پورجوادي،‌ نصراله ، مجله‌ي‌ نشر دانش،‌ شماره مهر و آبان 70، باده‌عشق.


2- همان.


3- پورجوادي، نصراله ، مجله‌ي نشر دانش،‌ شماره‌ي مهر و آبان 1370. باده‌عشق 1.


4- يان ريپکا و همکاران، ‌تاريخ ادبيات ايران،‌ 1370، ص 353.


5- يوهانس، دوبرين، شعر صوفيانه، ‌مجدالدين کيواني، نشر مرکز،‌ ص 25.


6- زرين‌کوب، عبدالحسين، جستجو در تصوف ايران،‌ اميرکبير، 1369، ص 187.


7- برتلس، تصوف و ادبيات تصوف،‌ ترجمه‌ي سيروس ايزدي،‌ اميرکبير،‌ 1376، ص74.


8- يان‌ريپکا و همکاران،‌ تاريخ ادبيات ايران، 1370،‌ ص 353.


9- براون، ادوارد، تاريخ ادبيات ايران، ‌ج2،‌ ص 396.


10- نعماني، شبلي شعرالعجم ج 5، ص 11.


11- پورجوادي،‌ نصرالهر، مجله‌ي‌ نشر دانش،‌ شماره آذر و دي 70، باده‌عشق 2 پيدايش معناي مجازي باده در شعر فارسي.


12- يوهانس، دوبرين، ‌شعر صوفيانه، مجدالدين کيواني، نشر مرکز، ص 25.


13- يان ريپکا و همکاران، ‌تاريخ ادبيات ايران،‌ 1370، ص 353. برخي سنايي را شاگرد خواجه عبدالها انصاري مي‌دانند. برتلس مي‌گويد،‌ تفاوت ميان منازل نامعلوم انصاري و حديقةالحقيقه سنايي تنها در شکل و قافيه است و قسمت‌بندي هر دو اثر کاملاً يکسان و پيوندي بسيار سست ميان بخش‌هاي جداگانه مشاهده مي‌کنيم و در هر دو اثر اندرزهاي اخلاقي و توضيح اصطلاحات تصوف و داستان‌هايي که کارکرد آن‌ها نمايش مواد نظري است که يکي پس از ديگري مي‌آيند. در نتيجه تلاش براي قطع در خود انصاري انجام گرفت و معاصر کوچک‌تر او سنايي تنها ادامه منطقي او را پديد آورد. براي اطلاعات بيشتر ن.ک برتلس، تصوف و ادبيات تصوف، اميرکبير، تهران 1379.


14- ن.ک پورجوادي، نصرالهم،‌ مجله‌ي نشر دانش،‌ بهمن و اسفند 66، حکمت ديني و تقدس زبان فارسي
کد خبر: 8397
Share/Save/Bookmark