قسمت اول؛
بحثی در باب هنر اسلامی
 
تاريخ : شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۲۳:۱۱
ما در پیاله‌ عكس‌ رخ‌ یار دیده‌ایم‌


مینیاتوری‌ با صحنه‌ی‌ حماسی‌، نبرد قهرمانان‌ ایرانی‌ را در شاهنامه‌ به‌ تصویر كشیده‌ است‌. وقتی‌ دقیق‌تر نگاه‌ می‌كنیم‌، جنبه‌های‌ دیگری‌ از تصویر برایمان‌ آشكار می‌شود. گویی‌ برای‌ این‌ حكایت‌ رزمی‌، تعبیری‌ عرفانی‌ پیدا می‌كنیم‌ و عالمی‌ مثالی‌ را ماورای‌ عالم‌ جسمانی‌ احساس‌ می‌كنیم‌. آن‌ سوی‌ صحنه‌های‌ نبرد حماسی‌، گویی‌ «اسرار صغیر» مخاطب‌ را برای‌ درك‌ «اسرار كبیر» آماده‌ می‌سازد.


بخش‌هایی‌ از قرآن‌ مجید با فرم‌ها و اشكال‌ گیاهی‌، استیلیزه‌ و یا اسلیمی‌ خوشنویسی‌ شده‌ است‌. اگر بیش‌تر دقت‌ كنیم‌، متوجه‌ می‌شویم‌ كلمات‌ و حروفی‌ كه‌ تجسم‌ آیات‌ قرآنی‌ را نشان‌ می‌دهند، خود بخشی‌ مستقل‌ و قدرتمند پیدا كرده‌اند و از طریق‌ شكل‌ و قالب‌ بصری‌ خویش‌، «كیفیت‌ الهی‌» را تجسم‌ بخشیده‌اند. گویی‌ حروف‌ الفبای‌ مقدس‌ با خصایص‌ و ویژگی‌های‌ پروردگار ارتباط‌ نزدیكی‌ دارد.


به‌ یكی‌ از مساجد اسلامی‌ وارد می‌شویم‌، نقوش‌ درونی‌ معبرهای‌ طاقدار مسجد تحت‌تأثیر بازتاب‌ نور، فضایی‌ قدسی‌ را متجلی‌ می‌كند. ظرافت‌ ستون‌ها و درخشش‌ سقف‌ها با كاشی‌كاری‌های‌ سبز و آبی‌رنگ‌، چشم‌ را خیره‌ می‌كند. گویی‌ در این‌ مكان‌ همه‌چیز به‌ نور بدل‌ می‌شود و نور به‌ نوبه‌ی‌ خود، به‌ بلور مبدل‌ می‌شود. فضای‌ مسجد به‌ گونه‌ای‌ طراحی‌ شده‌ است‌ كه‌ با ورود به‌ آن‌، به‌ نحوی‌ ملموس‌، حضور الهی‌ را احساس‌ می‌كنیم‌. گویی‌ پرتو نور حقیقت‌ بر همه‌ چیز متجلی‌ شده‌ است‌.


 


مفهوم‌ رمزی‌ جنبه‌های‌ مختلف‌ هنر اسلامی‌ با جنبه‌های‌ معنویت‌ اسلام‌ ارتباط‌ نزدیك‌ دارد و همین‌ معنویت‌ توحیدی‌ است‌ كه‌ خلق‌ معماری‌ قدسی‌ اسلامی‌ را كه‌ یكی‌ از اصلی‌ترین‌ هنرهای‌ اسلامی‌ است‌، ممكن‌ می‌سازد. خوشنویسی‌، معماری‌، نقاشی‌، مینیاتور، سفالگری‌ و تعزیه‌ همگی‌ شاخه‌های‌ مختلف‌ هنر اسلامی‌اند كه‌ به‌ شیوه‌ای‌ بی‌واسطه‌ از روحانیت‌ اسلامی‌ سرچشمه‌ می‌گیرند.


ذات‌ فرافردی‌ هنر اسلامی‌ می‌تواند صرفاً بر اساس‌ شهود یا خلاقیت‌ فردی‌ تجلی‌ پیدا كند. این‌ ذات‌ به‌ نحوی‌ در تفكر و جهان‌بینی‌ اسلام‌ ریشه‌ دارد. هنرمند مسلمان‌ به‌ هر كجا كه‌ بنگرد، جلوه‌ای‌ از حقیقت‌ را می‌یابد. گویی‌ شیوه‌ی‌ زیستن‌ او مصداق‌ همان‌ آیه‌ی‌ معروف‌ است‌ كه‌ می‌گوید: «پس‌ به‌ هر طرف‌ رو كنید، به‌ سوی‌ خدا روآورده‌اید.» (بقره‌، 115)


از مهم‌ترین‌ ویژگی‌های‌ هنر اسلامی‌، «حكمتی‌» است‌ كه‌ در ورای‌ آن‌ نهفته‌ است‌. این‌ حكمت‌ سرشت‌ الهی‌ انسان‌ را جلوه‌گر می‌سازد، نه‌ این‌ كه‌ پنهانش‌ كند. شاید اگر بخواهیم‌ چند ویژگی‌ مشخص‌ را برای‌ هنر اسلامی‌ برشماریم‌، با نگاهی‌ به‌ انواع‌ هنرهای‌ اسلامی‌، به‌ ویژگی‌های‌ مشترك‌ زیر برسیم‌:


1ـ هنر اسلامی‌ از اصل‌ وحدت‌ و انسجام‌ ریشه‌ می‌گیرد و بینشی‌ كامل‌ و مجموعه‌نگر بر آن‌ حاكم‌ است‌ و تمام‌ انواع‌ آن‌، پیوند نزدیكی‌ با اعمال‌ مذهبی‌ و راز آشنایی‌ دارد و از جنبه‌های‌ رمزی‌ و روحانی‌ برخوردار است‌.


2ـ هنر اسلامی‌، در هر شكل‌ خود، جنبه‌ای‌ از دین‌ است‌ كه‌ ذهن‌ انسان‌ را به‌ جست‌وجو و پرسش‌ وامی‌دارد؛ اما خود، پاسخ‌ نهایی‌ را به‌ او ارائه‌ نمی‌كند. گویی‌ قصد ایجاد انگیزه‌ و حركت‌ در مخاطب‌ را دارد، اما خود از ارائه‌ی‌ كامل‌ترین‌ پاسخ‌ پرهیز می‌كند، چرا كه‌ مخاطب‌، خود باید كامل‌ترین‌ پاسخ‌ را بیابد. هنر اسلامی‌ تنها به‌ مخاطب‌ خود یاری‌ می‌رساند تا حقایق‌ الهی‌ را در ساحت‌ مادی‌ تجربه‌ كند و سوار بر بال‌های‌ زیبایی‌، به‌ سوی‌ جایگاه‌ اصلی‌ خود كه‌ همانا «قرب‌ الهی‌» است‌، حركت‌ كند.


3ـ هنر اسلامی‌، مانند همه‌ی‌ انواع‌ هنرهای‌ مقدس‌، به‌نوعی‌ واجد سادگی‌ و خصوصیت‌ «تهی‌بودن‌» است‌ كه‌ عرفا از آن‌ با نام‌ «فقر معنوی‌» یاد می‌كنند. این‌ فقر معنوی‌ به‌ نحوی‌ با مفهوم‌ ازلی‌ و ابدی‌ پیوند دارد و حاصل‌ آن‌ خلق‌ هنر بی‌زمان‌ یا فرازمان‌ است‌. شاید به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ كه‌ هنوز پس‌ از گذشت‌ سال‌ها، آثار عارفان‌ بزرگ‌ اسلام‌ چون‌ مولانا، عطار و خواجه‌ عبدالله‌ انصاری‌ به‌ نیازهای‌ روحی‌ مخاطبان‌ خود پاسخ‌ می‌دهد، زیرا این‌ آثار در عین‌ سادگی‌، پیوند ریشه‌داری‌ با نیازهای‌ معنوی‌ انسان‌ دارد.


4ـ هنر اسلامی‌ از «بطن‌ وحی‌» برخاسته‌ است‌. اگر هنر مقدس‌ باشد، لازمه‌ی‌ آن‌ وحی‌ است‌. اما هنرمند اسلامی‌ برای‌ این‌كه‌ اثر هنری‌ بیافریند، باید واجد حالتی‌ از صدق‌ و اخلاص‌ باشد تا بتواند با روح‌ وحی‌ ارتباط‌ داشته‌ باشد. هنرمند اسلامی‌ برای‌ این‌كه‌ كمالی‌ را تجسم‌ بخشد و یك‌ اثر هنری‌ بیافریند، نخست‌ باید خود در راه‌ كمال‌ قدم‌ بردارد وگرنه‌ نمی‌تواند هنر مقدس‌ بیافریند؛ هنری‌ كه‌ در آن‌، حضور و قرب‌ حق‌ باشد و دیدنش‌ انسان‌ را به‌ یاد خدابیندازد.


5 ـ هنر اسلامی‌، مانند همه‌ی‌ هنرها، با عنصر «زیبایی‌» آمیخته‌ است‌. بزرگی‌ گفته‌ است‌ زیبایی‌ آمیخته‌ای‌ از حقیقت‌ و شادی‌ است‌؛ زیبایی‌ مظهر حقیقت‌ مطلق‌ است‌ و حقیقت‌ خداست‌؛ خداوند عین‌ سرور و ابتهاج‌ است‌. پس‌ هر زیبایی‌ لازمه‌اش‌ یك‌ نوع‌ بهجت‌ و سرور روحی‌ است‌ و اوج‌ زیبایی‌ در هنر اسلامی‌ رسیدن‌ به‌ احساسی‌ از قرب‌ الهی‌ است‌ كه‌ بالاترین‌ و متعالی‌ترین‌ وجه‌ سرور و جذبه‌ را برای‌ انسان‌ به‌ ارمغان‌ می‌آورد.


6ـ از دیگر ویژگی‌های‌ هنر اسلامی‌ نمادگرایی‌ (سمبولیسم‌) یا رمز و تمثیل‌ است‌. رمز و نماد همچون‌ آینه‌ی‌ شفافی‌ است‌ كه‌ حقایق‌ عالم‌ ملكوت‌ را جلوه‌گر می‌سازد. قرآن‌ مجید نیز بر رمز و نماد و تمثیل‌ استوار است‌. خداوند در قرآن‌ نخست‌ برای‌ ما مثالی‌ می‌زند و سپس‌ با آن‌ مثال‌، یك‌ قاعده‌ یا اصل‌ وجودی‌ را برایمان‌ تبیین‌ می‌كند. خواننده‌ از معنای‌ ظاهری‌ مثل‌ها، به‌ معنای‌ حقیقی‌ آن‌ها رسوخ‌ می‌كند. نمادگرایی‌ اساس‌ هنر مقدس‌ است‌ چرا كه‌ در هنر مقدس‌، هر رمز نشانه‌ی‌ یك‌ حقیقت‌ برتر است‌. این‌ رمزها و نمادها وضعی‌ و قراردادی‌ نیست‌، بلكه‌ یك‌ امر حقیقی‌ و وجودی‌ است‌. نمادهای‌ دینی‌ در عین‌ این‌كه‌ در یك‌ صورت‌ ظاهر شده‌ است‌، راه‌ به‌ بی‌نهایت‌ دارد.


هرچند بسیاری‌ از صاحب‌نظران‌ درباره‌ی‌ ویژگی‌های‌ مشترك‌ هنرهای‌ اسلامی‌ هم‌عقیده‌اند، ولی‌ نباید از یاد برد كه‌ هنر محصول‌ تقابل‌ انسان‌ با هستی‌ است‌. به‌ همین‌ دلیل‌ از بدو تشكیل‌ جوامع‌ اولیه‌، هنر در انجام‌ مراسم‌ و مناسك‌، نیایش‌ها و آیین‌ها به‌تدریج‌ جای‌ خود را باز كرد و به‌این‌ترتیب‌، جزء جدایی‌ناپذیر زندگی‌ انسان‌ شد. بنابراین‌، هنر در همه‌ی‌ ادیان‌ به‌ شكلی‌ خاص‌ نمود یافته‌ است‌. هنر ادیان‌ مختلف‌، جلوه‌های‌ تبلور اندیشه‌های‌ متفاوت‌ اما دینی‌ محسوب‌ می‌شوند.


در این‌ میان‌، هنر اسلامی‌ واجد یك‌ ویژگی‌ منحصربه‌فرد است‌ و آن‌ ویژگی‌ توحیدی‌ آن‌ است‌. در همه‌ی‌ جلوه‌های‌ هنر اسلامی‌، حركت‌ درونی‌ اشیا به‌ سوی‌ بالا و حقیقتی‌ ورای‌ این‌ جهان‌ است‌ و تمام‌ مراتب‌ وجود در عالم‌ هستی‌ به‌ نحوی‌ به‌ پروردگار یكتا مربوط‌ می‌شوند. كاربرد فضای‌ خالی‌ در هنر اسلامی‌، یكی‌ از مهم‌ترین‌ ثمرات‌ مستقیم‌ اصل‌ متافیزیكی‌ توحید است‌. توحید، به‌ گونه‌ای‌ صریح‌ و موجز، در كلمه‌ی‌ شهادت‌ یعنی‌ «لااله‌الاالله‌» متجلی‌ است‌. این‌ اصل‌ یكی‌ از عمیق‌ترین‌ رموز متافیزیك‌ و واجد جنبه‌ها و سطوح‌ معنایی‌ متفاوت‌ است‌. اولین‌ آن‌ها تأكید بر سرشت‌ گذرا و غیراصیل‌ «هرچه‌ به‌ جز خدا» یا «ماسوی‌الله‌» یا همان‌ كلّ نظام‌ خلقت‌ است‌ كه‌ در این‌ میان‌، عالم‌ ماده‌ از سایر عوالم‌ ناپایدارتر است‌.


دومین‌ سطح‌ معنایی‌ شهادتین‌ بر غیریت‌ و متفاوت‌بودن‌ حقیقت‌ مطلق‌ تأكید می‌كند، یعنی‌ این‌كه‌ خداوند كاملاً ورای‌ تمام‌ چیزهایی‌ قرار دارد كه‌ ذهن‌ و حواس‌ معمولی‌، به‌ مفهوم‌ رایج‌ كلمه‌، آن‌ها را «واقعیت‌» می‌شناسد. اگر اشیا را به‌ مفهوم‌ متداول‌ تلقی‌ كنیم‌، آن‌گاه‌ خلأ، یعنی‌ آن‌چه‌ از اشیا تهی‌ است‌، به‌ صورت‌ پژواك‌ حضور خداوند در نظام‌ هستی‌ جلوه‌گر می‌شود. زیرا از طریق‌ نفی‌ «اشیاء»، درواقع‌ به‌ آن‌چه‌ ورای‌ همه‌ی‌ چیزهاست‌، اشاره‌ دارد. بنابراین‌، فضای‌ خالی‌ مظهر تعالی‌ پروردگار و حضور او در تمام‌ اشیا است‌. این‌ اصل‌ اساسی‌ متافیزیك‌ كه‌ بر پایه‌ی‌ توحید و شهادت‌ استوار است‌، عمیقاً بر نقش‌ مهمی‌ دلالت‌ می‌كند كه‌ فضای‌ خالی‌ در هنر اسلامی‌ ایفا می‌كند و اهمیت‌ معنوی‌ آن‌ در هنر و معماری‌ قابل‌ بررسی‌ است‌. فضای‌ خالی‌، اثر محدودكننده‌ی‌ فضای‌ كیهانی‌ بر انسان‌ را حذف‌ می‌كند و از آن‌جا كه‌ حجاب‌ جسم‌ برداشته‌ می‌شود، نور الهی‌ به‌ درون‌ می‌تابد. پس‌ فضای‌ خالی‌ باعث‌ می‌شود كه‌ موجود پذیرای‌ نور الهی‌ شود.


هنر اسلامی‌ به‌نوعی‌ همه‌ی‌ هستی‌، شعر، وزن‌، تناسب‌، قدرت‌ و افسون‌ خود را از اندیشه‌ی‌ توحیدی‌ می‌گیرد. اما موضوع‌ آن‌ چیست‌؟ آیا هنر اسلامی‌ صرفاً به‌ موضوع‌های‌ مطرح‌شده‌ در دین‌ اسلام‌ محدود می‌شود؟ آیا هنر را می‌توان‌ صرفاً از آن‌ جهت‌ كه‌ موضوعی‌ اسلامی‌ را انتخاب‌ كرده‌ است‌، هنر اسلامی‌ خواند؟ پاسخ‌، منفی‌ است‌. تنها موضوع‌ هنر نیست‌ كه‌ اسلامی‌ بودن‌ آن‌ را مشخص‌ می‌كند، بلكه‌ ساختار، شیوه‌ی‌ بیان‌ و صورت‌ آن‌ نیز باید با دین‌ اسلام‌ هماهنگی‌ داشته‌ باشد؛ یعنی‌ تجلی‌ وحدت‌ را در ساحت‌ كثرت‌ به‌ نمایش‌ بگذارد. شاید بسیاری‌ از شاعران‌ مسلمان‌ و عارف‌مسلك‌ ایرانی‌، همچون‌ مولوی‌ و عطار، به‌ بهترین‌ وجه‌ تجلی‌ وحدت‌ را در ساحت‌ كثرت‌ به‌ نمایش‌ گذاشته‌ باشند. برای‌ مثال‌، شعر مولانا ثمره‌ی‌ شهود روحانی‌ اوست‌؛ نوعی‌ برانگیختگی‌ و بیداری‌ كه‌ با تحولی‌ در روح‌ آغاز می‌شود و «به‌ تحول‌ كیمیاگرانه‌» می‌انجامد. شعر مولانا وسیله‌ای‌ برای‌ بیان‌ حقیقت‌ است‌ و از این‌ جهت‌ به‌ منطق‌ (لوگوس‌) شباهت‌ دارد. در جای‌جای‌ مثنوی‌ معنوی‌، مولانا براین‌ حقیقت‌ پای‌ می‌فشارد كه‌ شاعر نیست‌ و سرودن‌ شعر امری‌ اختیاری‌ و دست‌ او نیست‌.


قافیه‌ اندیشم‌ و دلدار من‌ گویدم‌ مندیش‌ جز دیدار من‌


حرف‌ چه‌ بود تا تو اندیشی‌ از آن‌ حرف‌ چه‌ بود خار دیوار رزان‌


حرف‌ و صوت‌ و گفت‌ را برهم‌ زنم‌ تا كه‌ بی‌ این‌ هر سه‌ از تو دم‌ زنم‌


سرودن‌ این‌گونه‌ شعر، به‌ نوعی‌ بیان‌ حقیقت‌ است‌ كه‌ معرفت‌ حاصل‌ از آن‌ باعث‌ دگرگونی‌ هستی‌ آدمی‌ می‌شود. این‌ همان‌ عرفان‌ یا متافیزیك‌ سنتی‌ است‌ كه‌ در آن‌ منطق‌ و شعر به‌ هم‌ می‌رسند و یا به‌ قول‌ لئوتولستوی‌، نویسنده‌ی‌ روسی‌، نوعی‌ «اشراق‌ ادبی‌» است‌ كه‌ در آن‌ «احساس‌ عشق‌ به‌ خداوند» تجلی‌ یافته‌ است‌. همین‌ اتفاق‌ در نمایش‌های‌ مذهبی‌ـ آیینی‌ نیز رخ‌ می‌دهد. اگرچه‌ همواره‌ میان‌ تئاتر و دیانت‌ ارتباط‌ تنگاتنگی‌ وجود داشته‌ و از نگاه‌ بسیاری‌ از نظریه‌پردازان‌، تئاتر منشعب‌ از مراسم‌ دینی‌ و آیین‌واره‌های‌ نیایشی‌ است‌، اما در نمایش‌های‌ مذهبی‌ـ آیینی‌ كه‌ اوج‌ آن‌ در تعزیه‌ نمود دارد، انسان‌ با نیروهای‌ غیبی‌، جهان‌ ملكوت‌ و ناخودآگاه‌ و دنیای‌ رمزوراز و به‌ عبارت‌ بهتر، با عالم‌ قُدسی‌ سروكار دارد. عنصر اصلی‌ نمایش‌ آیینی‌ اسلامی‌، جوهره‌ی‌ روحانیت‌ است‌، چرا كه‌ این‌ نوع‌ نمایش‌ به‌ دنبال‌ تزكیه‌ی‌ تماشاگر، تعالی‌ روح‌ او و نشان‌دادن‌ حقایق‌ بزرگ‌ و ازلی‌ است‌. این‌ نوع‌ نمایش‌ بیش‌ از آن‌كه‌ سرگرمی‌ و تفریح‌ باشد، نوعی‌ عبادت‌ و وظیفه‌ محسوب‌ می‌شود. «زیستن‌ حیاتی‌ است‌ مشترك‌ برای‌ وحدت‌ بیش‌تر جمع‌ بر اساس‌ ایده‌ای‌ مقدس‌».


به‌ همین‌ دلیل‌، در نمایش‌های‌ آیینی‌ نیز مانند اشعار مولانا یا معماری‌ اسلامی‌، هنرمند خود را خالق‌ نمی‌داند، بلكه‌ تنها خود را واسطه‌ی‌ فیض‌ می‌داند و خالق‌ اصلی‌ را خدایی‌ می‌داند كه‌ همه‌ چیز از آنِ اوست‌. هدف‌ غایی‌ همه‌ی‌ نمایش‌های‌ آیینی‌ تزكیه‌ و تخلیه‌ی‌ روانی‌ و درنتیجه‌ رسیدن‌ به‌ یك‌ آگاهی‌ برتر است‌. این‌ اتفاق‌ در بهترین‌ شكل‌ خود در مراسم‌ نمایشی‌ تعزیه‌ رخ‌ می‌دهد. در تعزیه‌، مقصود تماشاگر صرفاً تماشا كردن‌ نیست‌، بلكه‌ شركت‌كردن‌ در یك‌ مراسم‌ عبادی‌ـ آیینی‌ است‌. تماشاگر تعزیه‌ از بیرون‌ به‌ آن‌ نمی‌نگرد، از درون‌ با آن‌ یكی‌ می‌شود. تماشاگر به‌راستی‌ می‌داند كه‌ در دل‌ خلاقیتی‌ حاضر است‌ كه‌ بر مبنای‌ ارزش‌های‌ اخلاقی‌ـ ایمانی‌ یك‌ جامعه‌ی‌ یك‌دست‌ و دارای‌ وحدت‌ و یگانگی‌ شكل‌ گرفته‌ است‌. او می‌داند كه‌ قرار نیست‌ پیامی‌ را بگیرد و یا انتقال‌ دهد، بلكه‌ هدف‌ این‌ است‌ تا با شركت‌ در یك‌ واقعه‌، زنگار از آینه‌ی‌ روحش‌ بزداید، اشك‌ بریزد و آرام‌ شود. تماشاگر در این‌ نمایش‌واره‌، به‌ سكوت‌ و تمركز نیازمند است‌ نه‌ به‌ هشیاری‌ عقل‌ یا واكنش‌ حسی‌. این‌ احساسی‌ است‌ كه‌ انسان‌ در زمان‌ انجام‌ نیایش‌ دارد. این‌گونه‌ نمایش‌ها، تماشاگر را به‌ نوعی‌ «امنیت‌ روانی‌» می‌رساند و به‌ او آرامش‌ فكر و جلای‌ روح‌ می‌بخشد. در این‌ نوع‌ آثار نمایشی‌، تلاش‌ انسان‌ برای‌ دستیابی‌ به‌ اسطوره‌ها نیز مشاهده‌ می‌شود، گویی‌ همه‌چیز در زمان‌ اسطوره‌ و در زمان‌ بدایت‌ هر چیز رخ‌ می‌دهد.


این‌ نوع‌ هنر به‌ نحوی‌ به‌ تصوف‌ شباهت‌ دارد. تصوف‌ راهی‌ است‌ برای‌ دسترسی‌ به‌ آن‌ سكوت‌ و آرامشی‌ كه‌ در مركز هستی‌ انسان‌ نهفته‌ است‌؛ سكوتی‌ كه‌ زیباترین‌ موسیقی‌هاست‌ و تنها توسط‌ حكیم‌ یا صوفی‌ شنیده‌ می‌شود و آرامشی‌ كه‌ منشأ هرگونه‌ فعالیت‌ و تحرك‌ معنی‌دار است‌ و سرچشمه‌ی‌ حیات‌ و مبدأ هستی‌ انسان‌ است‌. همان‌گونه‌ كه‌ تصوف‌ برای‌ بیان‌ حقیقت‌ خود می‌تواند از هر وسیله‌ی‌ مشروع‌ سود جوید، هنر اسلامی‌ نیز برای‌ رسیدن‌ به‌ این‌ آرامش‌ و سكون‌ الهی‌، می‌تواند از محمل‌های‌ مختلف‌ بهره‌ گیرد. این‌جاست‌ كه‌ هنر اسلامی‌ به‌ صورت‌ روی‌ می‌آورد.


صورت‌، حجاب‌ عالم‌ معناست‌ ولی‌ درعین‌حال‌ نماد عالم‌ قدسی‌ و وسیله‌ای‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ است‌. هنر بدون‌ حمایت‌ ماده‌ و صورت‌، نمی‌تواند به‌ عالم‌ قدسی‌ راه‌ یابد. اما این‌ صورت‌ و حجاب‌ باید آن‌چنان‌ زیبا و صیقل‌یافته‌ بیان‌ شود كه‌ چون‌ آیینه‌ای‌ زیبایی‌های‌ عالم‌ معنا و ملكوت‌ را بازتاب‌ دهد. این‌ صورت‌ می‌تواند یك‌ حركت‌ در آیین‌ نمایشی‌، یك‌ شكل‌ هندسی‌ در معماری‌، طرحی‌ یا اسلیمی‌ در نقاشی‌ و خطاطی‌ و یا نوایی‌ در موسیقی‌ باشد. هر چه‌ باشد، هنر نیز چون‌ تصوف‌ می‌تواند از همه‌ی‌ امكانات‌ صورت‌ استفاده‌ كند و تأثیر عمیق‌ خود را بر روح‌ انسانی‌ برجا گذارد. به‌همین‌ دلیل‌، هنر اسلامی‌ از اسرار الهی‌ است‌. روح‌ آدمی‌ از عالم‌ قدسی‌ سرچشمه‌ می‌گیرد و توسط‌ طلسم‌ و افسون‌ هنر دوباره‌ با این‌ عالم‌ معنا پیوند می‌یابد. تمام‌ كوشش‌های‌ هنرمندان‌ اسلامی‌ برای‌ نیل‌ به‌ كمال‌ و رسیدن‌ به‌ این‌ لحظه‌ی‌ عظیم‌ كشف‌ و پیوند میان‌ صورت‌ و معناست‌... هنر اسلامی‌ مَركبی‌ برای‌ انسان‌ است‌ تا با آن‌ به‌ اوج‌ عالم‌ پهناور وجد و شادی‌ الهی‌ پرواز كند. آغاز آن‌ هنر است‌؛ اما پایانش‌، احساس‌ عروج‌ معنوی‌ است‌ كه‌ به‌راستی‌ پایانی‌ برای‌ آن‌ نمی‌توان‌ قائل‌ شد.


از این‌ جهت‌، رابطه‌ی‌ هنر اسلامی‌ و تصوف‌ رابطه‌ای‌ حقیقی‌ است‌. سالك‌ و هنرمند هر دو برای‌ رسیدن‌ به‌ حق‌، مراحل‌ وصول‌ مختلفی‌ را طی‌ می‌كنند: 1) مرحله‌ی‌ فیض‌، كه‌ در آن‌ باید جنبه‌ای‌ خاص‌ از نفس‌ انسان‌ ببرد؛ 2) مرحله‌ی‌ بسط‌، كه‌ در آن‌ وجهی‌ از نفس‌ انسان‌ انبساط‌ می‌یابد و وجود انسان‌ از حدود خود گذشته‌، همه‌ی‌ عالم‌ را در برمی‌گیرد؛ 3) مرحله‌ی‌ آخر وجد و سرور و شوق‌ الهی‌ است‌ كه‌ از آن‌ با عنوان‌ «ابتهاج‌» یاد می‌كنیم‌. در این‌ مرحله‌، هنرمند یا سالك‌ به‌ مقام‌ فنا و بقا نائل‌ می‌شود و از تمام‌ احوال‌ و مقامات‌ دیگر می‌گذرد و به‌ مشاهده‌ی‌ چهره‌ی‌ یار راستین‌ توفیق‌ می‌یابد و از تماشای‌ این‌ چهره‌، چنان‌ درگیر وجد می‌شود كه‌ گویی‌ تمام‌ مراسم‌ سیر و سلوك‌ را به‌ شبی‌ پیموده‌ است‌. این‌ همان‌ احساسی‌ است‌ كه‌ مولانا و عطار در كنار صوفیان‌ مسلمان‌، به‌خوبی‌ آن‌ را تجربه‌ كرده‌اند. این‌ شهود و وجد راز ماندگاری‌ هنری‌ اسلامی‌ است‌. در این‌جاست‌ كه‌ دیگر كلام‌، صوت‌، خطوط‌ و آوا جنبه‌هایی‌ از واقعیت‌ جهان‌ مادی‌ نیستند، بلكه‌ چون‌ سلسله‌مراتب‌ هستی‌، به‌ واقعیتی‌ ماورایی‌ دلالت‌ دارند. آن‌ها به‌ این‌ عالم‌ مثالی‌ تعلق‌ دارند، اما اشاره‌ی‌ آن‌ها به‌ معنای‌ دیگر است‌.


این‌ همان‌ اتفاقی‌ است‌ كه‌ در مینیاتور اسلامی‌ و به‌ویژه‌ مینیاتور ایرانی‌ رخ‌ می‌دهد. حتی‌ قالی‌ ایرانی‌ به‌ منزله‌ی‌ تذكاری‌ است‌ از واقعیتی‌ كه‌ ماورای‌ محیط‌ دنیوی‌ و مادی‌ حیات‌ روزانه‌ی‌ بشری‌ قرار دارد. بنابراین‌، اگر هنر در مفهوم‌ عامش‌ قصد دارد كه‌ انسان‌ را به‌ درك‌ عمیق‌تری‌ از واقعیت‌های‌ ملموس‌ زندگی‌ برساند و او را با شادی‌ها و لذت‌های‌ زیستن‌ آشنا كند، هنر اسلامی‌ تا آن‌جا برای‌ او وجد و سرور و زیبایی‌ به‌ ارمغان‌ می‌آورد كه‌ خود، پرنده‌وار و بال‌زنان‌ به‌ سوی‌ اصل‌ این‌ مثال‌ها و سایه‌ها و به‌ سوی‌ خورشید حقیقت‌ به‌ پرواز درآید. این‌جا دیگر هنرمند نیست‌ كه‌ مخاطب‌ خود را هدایت‌ می‌كند، بلكه‌ غریزه‌ی‌ خداجویی‌، كمال‌طلبی‌ و احساس‌ و نیاز مذهبی‌ مخاطب‌ است‌ كه‌ او را به‌ جلو می‌برد. در این‌جا، دیگر روح‌ طالب‌ زیبایی‌ مطلق‌ و عشق‌ حقیقی‌ است‌ و از آن‌جا كه‌ هنر اسلامی‌ هرگز ادعای‌ كمال‌ ندارد و تنها شمه‌ای‌ از زیبایی‌ و حقیقت‌ را به‌ او نشان‌ داده‌ است‌، روح‌ تشنه‌ بال‌زنان‌ به‌ سوی‌ مبدأ و اصل‌ این‌ زیبایی‌ پرواز می‌كند. شاید راز و رمز داستان‌ سیمرغ‌ عطار در منطق‌الطیر بیان‌ همین‌ حقیقت‌ باشد كه‌ سیمرغ‌ حقیقی‌، گوهر وجود انسانی‌ است‌ كه‌ به‌ سوی‌ قرب‌ الهی‌ در حركت‌ و پرواز است‌.


به‌ همین‌ دلیل‌، هنر اسلامی‌ نمی‌خواهد مخاطب‌ خود را به‌ نهایت‌ كمال‌ و زیبایی‌ برساند، زیرا قصد گسترش‌ احساس‌ پرواز او را دارد. كمال‌ و غایت‌ نهایی‌ در جای‌ دیگر است‌، جایی‌ كه‌ این‌ هنر و صورت‌، تنها اشارتی‌ مختصر به‌ آن‌ است‌. وجد نهایی‌ نه‌ از این‌ هنر، كه‌ از شوق‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ سوی‌ این‌ صورت‌ (صوت‌، نقاشی‌، معماری‌، نمایش‌ و...) ناشی‌ می‌شود. هنر اسلامی‌ قصد پنهان‌ كردن‌ چیزی‌ را ندارد، بلكه‌ قصد فاش‌ كردن‌ ذات‌ الهی‌ انسان‌ را دارد. به‌ همین‌ دلیل‌، مخاطب‌ هنر اسلامی‌ از سادگی‌ و طهارت‌ این‌ هنر ناگهان‌ به‌ خود می‌آید و امتداد این‌ هنر را در وجود خود می‌یابد. گویی‌ با نگاه‌ خود، خالق‌ این‌ هنر است‌ و گویی‌ اثر هنری‌ با تمام‌ «خالی‌بودن‌ و سادگی‌»، او را وامی‌دارد كه‌ به‌ لحظه‌ی‌ شوق‌، لحظه‌ای‌ ماورای‌ صورت‌، كلمات‌ و آواها دست‌ یابد. این‌جاست‌ كه‌ هنر اسلامی‌ حتی‌ از عبادت‌ تأثیرگذارتر می‌شود، زیرا با بهره‌گیری‌ از نیاز زیبایی‌شناسی‌ انسان‌، او را به‌ سرچشمه‌ و مبدأ همه‌ی‌ زیبایی‌ها می‌رساند و به‌ قول‌ خواجه‌ حافظ‌:


ما در پیاله‌ عكس‌ رخ‌ یار دیده‌ایم‌ ای‌ بی‌خبر ز لذت‌ شرب‌ مدام‌ ما


هرگز نمیرد آن‌ كه‌ دلش‌ زنده‌ شد به‌ عشق‌ ثبت‌ است‌ در جریده‌ی‌ عالم‌ دوام‌ ما


 


منابع:


اعوانی‌، غلامرضا، حكمت‌ و هنر معنوی‌ (تهران‌: نشر گروس‌، 1375).


ستاری‌، جلال‌، نماد و نمایش‌ (تهران‌: توس‌، 1374).


فصلنامه‌ی‌ هنر ، (پاییز 73)، ش‌26.


نصر، سیدحسین‌، هنر و معنویت‌ اسلامی‌ ، ترجمه‌ی‌ رحیم‌ قاسمیان‌ (تهران‌: دفتر مطالعات‌ دینی‌ هنر، 1375).


 


چیستا یثربی


 
کد خبر: 7460
Share/Save/Bookmark