سيد قاسم ياحسيني
اگرچه تاكنون آمار دقيق و استنادپذيري در باب تعداد كتابهاي منتشرشده درباره تاريخ جنگ هشت ساله دفاع مقدس در دست نيست اما بر اساس آخرين برآوردها چيزي حدود هفت تا هشت هزار جلد كتاب در اين باره به زبان فارسي منتشر شده است. حجم عظيمي از اين كتابها دربرگيرنده خاطرات شفاهي و يا بهيادماندههاي مكتوب ميباشد. با وجود اين هنوز رويههاي تاريك بسياري وجود دارد كه كاويدهنشده و يا آن چنان كه درخور آن ميباشد به آن پرداخته نشده است. من در مصاحبههاي متعددي كه داشتهام بر فقر نگاه زنانه به جنگ تأكيد زيادي كردهام به باور من، هنوز هم نگاه غالب به جنگ تحميلي نگاهي «مذكر» و مردسالارانه ميباشد. حتي وقتي كه به سراغ خاطرات منتشرشده زنان و دختران سالهاي جنگ ميرويم به خوبي ميتوان گفتمان مردسالارانه حاكم بر جنگ را در آن آثار مشاهده كرد. روحيه، شخصيت، فيزيك، بيولوژي و در يك كلام جهانبيني زنانه در غالب اين متون غايب ميباشد، چيزي كه اگر وجود داشت ادبيات جنگ تحميلي را بسيار غنيتر، پُربارتر و انسانيتر ميكرد.
در قلمرو مردها نيز روايتهاي ناگفته و موضوعات ناديده بسيار است. مثلاً خاطرهنويسي شفاهي و مكتوبها به جز يكي دو مورد استثنايي درباره جانبازان تقريباً خاموش ميباشد.
سالهاست كه شعلههاي جنگ ايران و عراق خاموش شده و خاطرات آن سالها در خاكستر روزمرگي در حال فراموشي است اما تنها كساني كه نَه تنها هنوز جنگ برايشان به پايان نرسيده، بلكه از صبح تا شب با پوست و گوشتشان اين جنگ را تجربه و تكرار ميكنند جانبازان جنگ تحميلي ميباشند. من هر چقدر كه به ذهنم فشار ميآورم نميتوانم به تعداد انگشتان يك دست كتاب درباره رنجها، مشتقات، فرسودگيها و البته حماسههاي ستودني جانبازان به ياد بياورم و معرفي كنم.
پشت جبهه نيز به كل فراموش شده است. ما چنان همة توجه و دقتمان را صرف رزمندگان در جبهههاي جنگ كردهايم كه پشت جبهه را تقريباً به فراموشي سپردهايم. مثلاً شما خاطرات يك مكانيك را كه در واحد موتوري سپاه پاسداران با ارتش خدمت ميكرد را سراغ داريد؟ آيا كتابي ميشناسيد كه يك آشپز يا كمكآشپز خاطرات خود را از آشپزي براي جبههها و رزمندگان روايت كرده باشد؟ آيا كسي به سراغ غسال شهدا رفته؟ و يا خاطرات گوركن و مردهشور آبادان در دوران هشت سال دفاع مقدس را كار كرده است؟
آيا به ذهن ما رسيده كه به سراغ يك آشفروش و يا رفتهگر شهرداري در روزهاي اول جنگ در شهرهاي جنگزده برويم و خاطراتشان را براي امروز و تاريخ فردا ثبت و ضبط كنيم؟
آيا شما كتابي سراغ داريد كه محور اصلي آن جنگزدگي باشد؟ فقط كافي است در ذهنتان مجسم كنيد كه تا يك هفته قبل خانهاي داشتيد با پنج اتاق و همه امكانات رفاهي و زندگي، و اكنون در اتاق يكي از مدارس بروجرد يا برازجان يا پسرعمو و خانوادة پسرعمو و دخترخالة خود زندگي ميكنيد و صبحها براي رفتن به توالت دستِكم نيم ساعت بايد در صف در خود بپيچيد و انتظار بكشيد.
به همان اندازه كه در باب جنگ سخن گفته شده است. متأسفانه هيچ سخني درباره تجربة جنگزدهها گفته نشده است. به باور من خاطرات جنگزدهها كه مردمان عادي و غير نظامي بودند و دست تقدير ناگهان آنها را مثل دانههاي انار تركيدهاي در سرتاسر ايران پخش كرد يكي از مغفولترين سوژهها و روايتهاي ناگفتة جنگ هشت ساله ميباشد.
آيا در ميان خاطرات شفاهي موجود ما خاطره يك معلم يا دانشآموز راندهشده از شهر و ديارش و پرتابشده در يك ديار غربت را روايت كردهايم؟
نميخواهم رودهدرازي كنم و اگر بخواهم همه جهان ناگفتهها را رديف كنم مثنوي هفتادمَن كاغذ شود!
مورد ديگري كه تقريباً به كل ناديده گرفته شده اقليتهاي مذهبي و قومي ميباشد. به عنوان يك نفر كه دستي در تاريخ شفاهي جنگ دارد از خودم و ديگران ميپرسم كه تا امروز و پس از سي سال سپريشدن از انقلاب و بيست سال پايان جنگ چند كتاب از خاطرات ارامنه، آشوريها، يهوديها، و زرتشتيهاي درگير جنگ داشتهايم.
همچنين ميخواهم بپرسم كه آيا تا امروز موفق شدهايم كه خاطرات عربها، كردها، تركها، تركمنها، بلوچها و ديگر اقوام ايراني را كه زباني به جز فارسي دارند به زبان اصلي خودشان بخوانيم. ما چند ميليون عرب، ترك و كُرد در كشور پهناور ايران داريم. آيا شما حتي يك كتاب به اين زبانها در باب هشت سال دفاع مقدس سراغ داريد؟
به باور من، لهجة جنگ هشت ساله در حال حاضر به زبان فارسي و لهجة تهراني روايت شده است. حال آنكه بايد جنگ را به زبانها و لهجههاي ديگر اقوامي كه با خون پاكشان از اين گربه ملوس كه ايران باشد پاسداري كردهاند نيز داشته باشيم.
شرح اين هجران و اين خون جگر اين زمان بگذار تا وقت دگر