به بیانی روشن، حرکت اجتماعی اگر با تدبیر هدایت و مدیریت شود به فرصت بدل میشود و اگر با رفتارهای احساسی و زود گذر توأم شود، موجب تهدید است. ارائه مثالهایی مشهور در این میان، ذهن را به درک بهتر موضوع، رهنمون میسازد.
رفتار مردم ژاپن بعد از زلزله دو سال پیش در این کشور از یک فاجعه طبیعی، بیتردید فرصتی برای بروز رفتارهایی از مردم ژاپن در ذهن جهانیان ایجاد کرد که کمتر انتظار آن میرفت؛ چنین رفتاری در برههای از زمان که جامعه با سرگردانی و تحیر ناشی از یک بلای طبیعی دست به گریبان است و احساس حرمان شاید تک تک افراد جامعه را دربرگرفته، تحملپذیری مردم و عدم مقصر جلوه دادن دولت، عدم هجوم به فروشگاهها و رفتارهای دیگر نشان از بلوغ و هنرمندی جامعهای کاملاً فرهنگی و مدنی دارد. اصولاً در بسیاری از موارد، تجلیات فرهنگ، زمانی فرصت بروز مییابد که جامعه در بحران فرو میرود. رابطه فرهنگ با انسان یک رابطه معرفتی است و نمیتوان به صورت مکانیکی مشکلات فرهنگی را برطرف کرد. چرا که باید قوانین فرهنگی با نیازهای فرهنگی منطبق و نیازهای ما با ذائقهمان سازگار باشد.
در این میان و بنا بر یک نگاه مقایسهای، پرداختن به جامعه ایرانی و ظرفیتهای جامعه شناختی مکنون در آن خالی از فایده نیست. درباره جامعه ایرانی و ارتباط آن با مباحث فرهنگی سخن بسیار است و مستحدثات آن بینظیر یا کم نظیر؛ چرا که در این جامعه سرعت تحولات شتاب زیادی دارد و همین موضوع موجب سختتر شدن پیشبینی در چنین جامعهای میشود. در حقیقت الیاف مشترکی که میتواند تحلیلهای گوناگون جامعه ایرانی را به هم پیوند دهد، برونداد ظاهری آن است ولی یک نگاه موشکافانه برخی از مسائل تأثیرگذار و زیرپوستی را نیز نمایان میسازد. در تبیین این مسأله، بیان یک مثال خالی از فایده نیست:
در پی فوت مرحوم مرتضی پاشایی، در تهران و سایر شهرهای ایران مراسم سوگواری برگزار شد و تنها در تهران بیش از سی هزار نفر در مراسم تشییع وی شرکت کردند. پدیدهای که جامعهشناسان ما نتوانستند این موضوع را تحلیل کنند. این مسأله بیانگر گسستی جدی در تحلیل جامعه شناختی و حقایق جامعه ماست و البته نشان دهنده نبودن طرحی مدون و تسلسلی منطقی در شناخت جامعه ایرانی. حضور پر رنگ مردم در مراسم مرتضی پاشایی نشان داد که جامعه ما نیازمند حرکتهای جمعی و تخلیه احساسات است، بیحرف. در خوشبینانهترین حالت، ورزش و تا حدی هنر و برخی مناسک دینی نقش تخلیه احساسات مردم را ایفا میکنند ولی نباید فراموش کرد که فراهم آوردن بسترهای لازم برای تخلیه احساسات در جامعه ضرورتی انکارناپذیر است.
اینکه بخواهیم برای یک فراخوان نیمه رسمی ابرو در هم کشیم و برای بروز هیجان جوانان شأنیت و اهمیتی قائل نشویم، نه تنها گرهی از کلاف تناقضات جامعه ما نمیگشاید، بلکه موجد دردسرهای تازه هم میشود. خوشبختانه در مراسم مذکور به هیچ وجه شاهد رفتار خشونتآمیز نبودیم و نیروهای امنیتی و انتظامی نیز با حرکت مردم پس از فوت پاشایی هوشمندانه رفتار کردند از این باب، عملکرد نیروی انتظامی قابل تقدیر است.
حضور پرشور مردم در مراسم سوگواری مرحوم مرتضی پاشایی پیام مهمی را به ما منتقل کرد: جامعه ما دوئالیسم فرهنگی را همراه خود دارد و گرچه جامعه رسمی فرهنگی از این حرکت و شکوه آن متعجب شد، اما این حرکت برای جامعه غیررسمی فرهنگی تعجبآور نبود. باید تاکنون دریافته باشیم که ذائقه فرهنگی در جامعه ما تغییر کرده است. اکنون دیگر جامعهشناسان ما باید دریافته باشند که نیازمند شناسایی پدیدههای غیررسمی فرهنگی و تحلیل آنها هستیم. روانشناسان اجتماعی، جامعهشناسان و متخصصان علوم ارتباطات نیز باید دریافته باشند که قدرت نوظهور شبکههای اجتماعی باید مجدداً مورد سنجش و تحلیل قرار گیرند. یکی از مظاهر این قدرت نوظهور رسانهای را در تشییع مرحوم پاشایی شاهد بودیم.
در عین حال شبکههای اجتماعی را باید به رسمیت شناخت و البته آنها را هدایت کرد. مهمترین کارکرد شبکههای اجتماعی این است که جامعهای اتمیزه را به جامعهای جمعی تبدیل میکند، چرا که این شبکهها زمان و مکان نمیشناسند.
واقعیت این است که توجه جامعه ایرانی از حوزههای سیاسی به حوزههای اجتماعی متمایل شده و از همین رو بود که در این مراسم باشکوه شاهد شعار تند و عکسالعملهای اعتراضی نبودیم؛ بلکه همه به دنبال ایجاد فضایی برای تحقق این واقعیت بودند که «میخواهم زندگی کنم».
هیچ دلیلی وجود ندارد که این اجتماع را اعتراضی بدانیم، این حرکت صرفاً برای انتقال یک پیام بود؛ «پیام زندگی.»
سؤال اینجاست که چرا قبل و بعد از پدیده مرحوم پاشایی، چنین اتفاقی نیفتاده بود؟ بعد از فوت مرحوم پاشایی شاهد فوت یکی از چهرههای سرشناس ورزشی بودیم و نیز یکی دیگر از چهرههای عرصه هنر، اما شاهد این اتفاق نبودیم. این دقیقاً به همان پیشبینی ناپذیربودن جامعه ایرانی باز میگردد. شاید در تحلیلی بتوان گفت یکی از دلایل شکلگیری این اجتماع بزرگ، جوانمرگ شدن مرحوم پاشایی بود؛ چرا که جامعه ایران نسبت به مرگ جوان، حساسیت خاصی نشان میدهد. علاوه بر آن، ذائقه اجتماعی ایرانی با تیتراژ برنامه ماه عسل که مرحوم پاشایی در آن با لحنی خاص آواز میخواند، گره خورده بود. اما به هر حال این مسأله به عنوان مثالی برای نشان دادن تحول اجتماعی در جامعه ایران، قابل تبیین و دارای ارزش بررسی بیشتر است.
خوشبختانه حاکمیت در مواجهه با این پدیده نشان داد که رشد و بلوغ کافی را برای مدیریت پدیدههای اجتماعی پیدا کرده و این پدیده عظیم را به یک فرصت تبدیل کرد و این نشان میدهد که مدیریت اجتماعی در نظام جمهوری اسلامی ایران به ظرفیتی رسیده که توان مواجهه مناسب با چنین حرکتهایی را دارد.
در پدیده مرحوم پاشایی دو عنصر، بسیار به چشم میآید که میتواند به عنوان نتیجه این مقال نیز مورد توجه قرار گیرد:
۱. رفتار انسانی و اخلاقی جامعه؛
عزاداری و اظهار غم و اندوه مردم به صورت همزمان در شهرهای مختلف نوعی همنوایی مردم در غم ملی تلقی میشود که این نوع رفتارها گویای یک تحول در جامعه ایران است ضمن اینکه هیچگونه رفتار خشونتآمیز مشاهده نشد؛
۲. رفتار هوشمندانه نیروهای انتظامی و امنیتی: یک عکسالعمل منطقی؛
به این معنا که نیروهای امنیتی و انتظامی در مدیریت این پدیده نوعی تحول در رفتارشناسی خود به وجود آوردند. تحولی که بدون شک جای تقدیر دارد. مدیریت این پدیده آنچنان هوشمندانه بود که بدون کمترین هزینهای برای نظام فرصتساز شد. بر این باورم که باید همراه با قدرشناسی از جامعه، از تحول نگرش در حوزههای مدیریت اجتماعی استقبال کرد، خلاصه سخن اینکه میتوان بسیاری از پدیدههای اجتماعی را که درظاهر تهدید لحاظ میشوند، به فرصت تبدیل کرد.
با این امید که از این پس شاهد تداوم رشد بلوغ اجتماعی و مدیریت عقلانی در جامعه ایرانی باشیم.
سیدرضا صالحی امیری (رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی)