نويسنده:حبيب كاوش
آوردهاند كه تنها اقوامي توانستهاند هويت قومي و تاريخي خود را به جهان امروز منتقل كنند كه تاريخ مكتوب داشتهاند، تمدنهايي با تاريخنگاران دانا و تاريخي مستند مصريها، چينيها، روميها، يونانيان و ايرانيان نيز اين گونه بودهاند.
اما تاريخ معاصر چطور ؟ آيا تاريخنگاران امروزي هم چون – گذشتگان كه در كنار شمع و دود چراغ مينشستند- گيرم در پرتو نور الكتريسته به ثبت رويدادهاي تاريخي ميپردازند؟ مثلاً جنگ اول و دوم چگونه نوشته شده و يا بهتر بگوييم به تصوير كشيده شده است؟ اين هزاران فيلمي كه درباره جنگ جهاني دوم ساخته شده يا ميشود چه نقشي در نگارش و تفهيم تاريخ داشتهاند؟
همه ديدهايم و ميدانيم كه ساختمان تمامي فيلمهاي مزبور از يك مرجع محتوم و ناگزير به وجود آمده است :
الف- جاني بودن هيتلر و نازيها
ب- قهرمان و منجي بودن آمريكاييها
ج – درجه دوم بودن انسانهاي جهان سوم – با تحميل نقشهايي چون سرايدار، خبر چين، بلمچي، باربر و
د – و سرانجام مظلوم بودن كليميها
... حتي فيلمهاي روسي هم از قائده بالا مستثني نيستند.
و يا در جنگ ويتنام، پيروز حقيقي، كشور ويتنام بود. ولي تاريخ پيروزي را مغلوب جنگ يعني آمريكا مينويسد و بالطبع بدانگونه كه خود ميخواهد.
چرا كه امروز تاريخ جهان را سينما و بدبختانه آن هم سينماي صد در صد سياسي آمريكا مينويسد، نه تاريخ نگاران سنتي!
اما استضعاف فرهنگي در كشور ما به دلايلي كه آورده ميشود متاسفانه مضاعف است، چرا كه مثلاً در آثار خود فيلمسازان ويتنامي شما ديگر شاهد نمايش عبث و بيهوده بودن مثلاً دفاع سربازان ويتنامي در مقابل ارتش فرانسه و آمريكا نيستيد و يا انقلاب و دفاع مردم و سربازان ويتنامي به عنوان خشونت طلبي طرد و نفي نميشود، اما در كشور اسلامي ما سينماگران به اصطلاح مدرنيست به راحتي رزمندگان مظلوم را خشونت طلب و حتي ريشۀ اين خشونت را هم به قيام سيدالشهدا (ع) نسبت ميدهند!!!
و شگفتا كه آثاري از اين دست سخت مورد توجه مسئولان سينمايي كشور نيز قرار ميگيرد. بسياري از اين آثار كه در ظاهر تحت عناوين موجه ديني و آرماني و با بودجههاي كلان دولتي ساخته شدهاند در عمل جز تخريب هويت و سياه نشان دادن چهره سياسي و اجتماعي تاريخ پرافتخار انقلاب و دفاع مقدس كاري نميكنند. ولي همين آثار، با شعارهاي روشنفكرانهاي كه به ظاهر رنگ و لعاب متعهدانه خوردهاند، مورد حمايت تمام و كمال قرار ميگيرند و مسئولان فرهنگي و سينمايي كشور نيز با ارسال آنها به جشنوارههاي مختلف با سرافرازي بر كردهي خود افتخار ميكنند!!!
همه ميدانيم امروز سينما – به ويژه در شكل آمريكايي آن- فقط رسانهاي فرهنگي براي سرگرمي تودههاي جوامع مدرن نيست. بلكه ابزاري استراتژيك براي اعمال قدرت و سيطره سلطه است. ابزاري براي نوشتن و گاه جعل تاريخ بدان گونه كه قدرتها ميخواهند، جهت دادن به افكار عمومي جهان و مرگ و تولد اسطورههاست. شيوهاي براي نفوذ به قلب تودههاي مردم، همراه كردن آن با آراء و ايدههاي صاحبان قدرت، تحت فشار قرار دادن غير مستقيم كشورهاي مستقل و گاه سقوط دولتهاي مردمي و انقلابي است. داشتن يا نداشتن سينما براي كشورهاي مستقل، يك گزينۀ فرهنگي نيست بلكه مسألهاي بر سر بقا يا نابودي است. و از همين روي است كه به قدرتهاي سلطهگر با انواع روشهاي خزنده و نامرئي به خشكاندن ريشههاي سينمايي ملي و مردمي در تمامي كشورهاي مستقل پرداختهاند و اين ابزار و سلاح قدرتمند و استراتژيك را چنان در اختيار خود گرفتهاند كه حتي اروپاييان به عنوان مخترعان سينما، خود را در برابر آن عريان و بيسلاح ميبينند. رواج انواع ايسمها و امواج مدرنيستي كه سينما را از رسانهاي پر شور و محرك به تصاوير سرد و رخوتبار تبديل ميكند، به راه انداختن سلسله جشنوارههايي براي جهتدهي و كنترل سينماي جهان و تراشيدن بتها و سمبلهاي بيخاصيت كه موج جوانان علاقمند را به شورهزارهاي بيحاصل پوچي ميكشاند تنها بخشي از روشهاي پنهان نظام سلطه جهاني براي مرگ سينماي مردمي، ملي و مستقل است. فرهنگ و سينماي ايران نيز، به عنوان انقلابيترين كشور خاورميانه، قلب تپندهي جهان اسلام و دشمن قدرتمند استعمار نوين گرفتار همين آفت مرگبار شده است.
شما به عينيه ميبينيد كه در جمهوري اسلامي ايران و با بودجه اين كشور اسلامي در دانشگاههاي هنرياش چه واحدهايي تدريس ميشود و چگونه فقط دانشجويان، كارشناسان و منتقدان به اصطلاح طرفدار همان هنر مدرن و عاشقان حضور در جشنوارهها تربيت ميشوند. دريغ از يك واحد سينما و واحدهاي مردمي و بومي، يك واحد سينما تئاتر مثلاً دفاع مقدسي، يك واحد سينما و تئاتر گذشته خودمان، حتي يك واحد سينماي انقلاب در ايران و يا جهان، هر چه ميخوانند در مورد تعداد پلههاي اودساي پوتمكين آيزنشتاين، آيينههاي همشهري كين، تاركوفسكي، پاراجانف، تئاتر ابزرور، پوچي، برشت، بكت، يونسكو، پيتر هانتيكه و ... ( همان شبيخون فرهنگي كه سالهاست آمريكائيان تلاش كردهاند به انواع حيل در قلب كشورهاي مختلف به خصوص در كشورهاي جهان سوم به عنوان هنر مدرن جا بيندازند كه ميبينيم متأسفانه موفق هم شدهاند. )
زمينة چنين اتفاقي را شايد نه در اغراض شخصي بلكه بايد در زير ساختهاي فرهنگي جستجو كرد. ساختارهايي كه ريشههاي آن به پيش از انقلاب باز ميگردند. زماني كه تمامي جلوههاي هنر مردمي و متعهد ايران، همچون ديگر كشورهاي در حال توسعه زير امواج حسابشدهاي از مدرنيسم و هنر آوانگارد نابود شد و هر كسي كه گامي به سوي هنر متعالي و مؤثر برميداشت، با انواع انگهاي ارتجاعي و بيسوادي لجنمال ميشد. « در كتاب فريب بزرگ به طور مفصل اين موضوع و چرايي آن تشريح شده است .» بازتاب اين جريان را در سينماي امروز ايران و حتي در انديشهي مسئولان و مديران گوناگون فرهنگي كشور ميبينيم چنين است كه امروز سينماگران ما ميان دو قطب ابتذال و روشنفكري خارجي پسند، راهي نمييابند و اگر گاه رنگ و لعابي از تعهد و ايمان نيز به كار خود ميزنند حاصل آن چند برابر بدتر از كار در ميآيد. دفاع ناشيانه و غلطي كه بدتر از حمله است و بيش از آثاري كه دشمنان ايران و آرمانهاي انقلابياش ميسازند، به زيرساختهاي ايماني و فرهنگي جامعه آسيب ميزند.
بستر اين رويكرد تخريبي را در بسياري از رويدادهاي تاريخي معاصر، چرا دور، حتي در همين چند سال اخير هم ميتوان مشاهده كرد. خاطرتان هست دوران انتخابات رياست جمهوري و آن اتهامات سنگين ضديت با هنر، مخالفت با آزادي بيان و ... و ... كه به اصطلاح توسط مدرنيستهاي هنرمند از طريق رسانههاي داخلي و خارجي به كانديداي مقابل زده ميشد – كه متأسفانه ما حصل آن تهاجمها و ... ثابت ماندن وضعيت فرهنگياي شده است كه نه تنها خنثي و بياثر است كه خودزن و ميرابآسياهاي دشمن نيز از آب درآمده است- شما ببينيد حد غربت و مظلوميت را كه مقدار حملهاي كه به ماجراي طرح هولوكاست در رسانههاي داخل شده است و ميشود بيشتر از رسانههاي خارجي است!
و يا ماجراي انتشار حاصل تحقيق و تفحص از وزارت محترم ارشاد خاطرتان هست؟ خاطرتان هست كه دوستان با كمك رسانههاي فرهنگ دوست خارجي و داخلي! چه قشقرقي به راه انداختند و با آن موج از تهديدها و جوسازيها كاري كردند كه اعضاء و رئيس كميسيون فرهنگي پس از چند مصاحبه انفعالي كمكم دست از هر گونه دفاع از تحقيق و تفحص ( آنهم مربوط به مجلس ششم ) برداشتند و ديگر نه تنها بحثي از آن به ميان نياوردند كه ديگر صلاح هم ندانستند در اين موارد جز به نفع آن ياران! مطلبي هم نگويند. جالب است كه بسياري از كساني كه پيشاپيش منتقدان خارجي در برابر اين حركت بزرگ و عدالت خواهانه ايستادند، همان دولتيسازاني بودند كه سالها از جيب دولت و مردم براي پروژههاي چند صد ميليوني و ساخت فيلمهاي سياه جنگي آنچناني ! هزينه ميكردند.
و يا مصاحبه مستدل و ريشهاي خودتان در مورد نهادهاي كهنه، ناكارآمد و نخنما شدهي بيست و چند سال پيش كه به حق معتقد بوديد اين نهادها به ضرورت آن زمان به وجود آمدهاند و امروز ديگر پاسخگوي زمانهي خود نيستند و بايد باز تعريف شوند.
خاطرتان هست كه باز همان گروه و به تغيير خودتان شاهنشينان ژانرهاي مختلف فريادشان بلند شد، اتهام پشت اتهام تا جايي كه بعد از آن رودررويي به ظاهر بينتيجه فعلاً به نفع همان گروه آتشبس اعلام شده است.
و يا ... ماجراي مضحك تغيير مديريت فارابي، باز همان گروه كه تصور كرده بودند كه اين تغيير از ناحيه همان تحقيق و تفحص مجلس و يا اختلاف آراء آقاي شمقدري و وزير محترم است چنان هياهويي در مطبوعات و رسانههاي خارجي و ... به راه انداختند كه آن سرش ناپيدا. و يا ارسال فيلم به مراسم اسكار، جز موارد استثنايي، همه در جهت تضاد با اين ملت و نظام بوده است. خاطرتان هست ؟
سخن كوتاه اينكه كسي جرأت مخالفت با اين روند را در خود پيدا نميكند، پيدا هم بكند، تريبوني براي اعلان آن نميتواند بيابد، همه چيز و همه جا در دست آنهاست. انواع رسانهها، وامها، اسپانسرهاي دولتي، سوبسيدها، مديريتها، صدا و سيما، تمام جشنوارهها، جشنوارههاي خارجي، اسپانسرهاي مالي و رسانهاي خارجي، دانشگاههاي هنري و ... و ... ميتوان به جرأت و قاطع گفت كه دوستان مدعي فرهنگ و هنر نه تنها تاكنون هيچگونه تغيير و تحولي را در زمينه فرهنگ و هنر بر نتافتهاند كه در مقاطعي هم به دليل خنثي بودن، ناآگاه بودن و يا متأسفانه ترسو بودن بعضي از مسئولين فرهنگي پا پيشتر هم گذاشته و ميگذارند.
در اين شرايط هر مدير ارشد يا ميانهاي اگر هوش، شناخت، شجاعت لازم را نيز داشته باشد، به دليل ريشههاي بسيار عميق مسأله، هجوم آگاهانه و ناآگاهانه هدايتكنندگان افكار عمومي و فقدان استراتژي روشن و مؤثر فراگير راه به جايي نخواهد برد. در اين شرايط اگر مديري بخواهد در جهت خلاف اين وضعيت حركت كند، حملات مكرر مشكلاتي غير قابل حل او را به تدريج فرسوده و بياثر ميكند. چنين مديران و روشهايي، چنان كه سابقه نيز نشان داده است خوراك مناسبي براي رسانههاي مهاجم و استعماري است، به آساني شخصيتها و روشهايشان را در رسانههاي خارجي و افكار عمومي داخلي به خشونت، بيفرهنگي و بيسوادي و انگهاي ديگر متهم ميكنند. حاصل اين وضعيت آن خواهد شد كه هر حركتي يا اعمال قدرت آشكاري تأثير معكوس ميگذارد، دستاويزي به دست دشمن ميدهد و در جهت تخريب فرهنگي پيشتر پيش ميرود.
اگر ... اگر بودجهاي اضافه شود، فقط آب به آسياي دوستان مدرنيست ريختن است و بس. يعني همين روند، ساختن پروژههاي چند صد ميلياردي با ويژگيهايي كه شرحش رفت، سياه و پوچ، ضد جنگ و ضد دين و ملي شتاب بيشتري ميگيرد. پس چه بايد كرد؟
تغيير اين وضع نياز به سياستي بلند مدت و هوشمندانه دارد. حركتي حساب شده و هدفمند در قالب ارادهاي آهنين.