آثاری که در این نمایشگاه به نمایش در آمده نوعی برداشت از سورئالیسم است. این برداشت که در مواردی سطحی به نظر می رسد؛ حکایت از عدم دانش و آگاهی هنرمندان دارد. دانشی که در بنبست کتب تاریخ فرهنگ و ادبیات و هنر محصور مانده و تنها نامی گنگ از آن بر جای مانده است.
هنر امروز دچار نوعی عدم تعادل گشته است. در واقع هنرمندان معاصر با نام سورئالیسم آثاری خلق می کنند که هیچ شباهتی به سورئالیسم ندارد و این لزوم تبیین دوباره این مفاهیم را به دانشجویان هنر و دانش آموختگان این رشته آشکار می سازد.
سوررئاليسم نه تنها ادبيات بلکه هنر را دستخوش تحول و دگرگونی کرد. آنچه سورئالیسم را در میان جنبش های هنر مدرن عیان تر کرد؛ تناقض آن با باورها و اعتقادات پیشین بود.نقاشي سوررئاليستي از هرگونه تحليل زيبايي شناختي و فني گريزان است و در انتخاب هرشکل و شيوه اي آزاد . نقاشي سوررئاليستي تابع اشکال ادبي نيست بلکه تابع روح شاعرانه است. سوررئاليسم هر نقشي پيش از خود را انکار نمي کند. محکوميتي که مطرح مي کند بر ضد برداشتي تقريباً تازه از نقاشي است؛ که پس از رنسانس آغاز شده است و به ويژه ويرانگري خود را در دوران اخير گسترش داده است: يعني نوعي برداشت اثبات گرايانه (پوزيتيويستي) و تجزيه طلبانه از هنر.
اما سنت بزرگي در نقاشي وجود دارد که از ماقبل تاريخ آغاز مي شود و با نقاشي به اصلاح بدوي قرون وسطي و با نقاشان بزرگ رنسانس ادامه مي يابد. «هدف نقاشي سوررئاليستي فرافکني تناسخ هاي مخفي در دنياي اشياء است و در مبادله ي دائمي و ذهني».
” «هدف نقاشي سوررئاليستي فرافکني تناسخ هاي مخفي در دنياي اشياء است و در مبادله ي دائمي و ذهني». “
در واقع نوعي تصور دروني وجود دارد، اما نه به مفهوم مطلق، بلکه به اين معني که تصورات دروني در همزيستي با بازنمودهاي بيروني تظاهر مي کند. اما در حالي که نقاشي رايج به اين بخش بي اعتناست؛ مي تواند در بطن بازنمود عيني ظاهر شود که از اهميت اساسي آن غافل نيست .آنچه در سوررئاليسم اهميت دارد بيرون کشيدن لحظه ها و يا جنبه هايي است که قدرت هاي دروني روح در آن ها با همه ي نيرو ظاهر مي شوند.
دومفهوم رایج در سوررئاليسم ، راز ناخودآگاه و زير و زبر کردن ( زير و رو کردن واقعيت) است. آندره برتون از پیشگامان سورئالیسم معتقد است: حقيقت اين است که شعر در نقاشي، ميدان عمل وسيع تري پيدا مي کند و چنان به خوبي در آن مستقر شده است که امروزه نقاشي مي تواند بزرگ ترين دخالت را در موضوع خود داشته باشد.»
نقاشي نيز مانند شعر بيان زندگي ثانوي انسان است. سوررئاليست ها با وجود بيزاريشان از امپرسيونيسم درمورد اين برداشت خاص از نقاشي که عبارت از «الهام گرفتن از اشياء براي آن که بهتر به درون خويش بازگردند» است ادامه مي دهند.
آن ها اولين هنرمنداني بودند که با جدا کردن اشياء از مفهوم هاي رايج شان آن ها را عاري از مکان کرده و به هر نوعي جنبه ي «قانون شکني» را تحميل کرده است .
ما در آثار آن ها « نه تنها با نقاشي و نه تنها با شعر يا فلسفه ي نقاشي بلکه با چشم اندازهاي دروني يک انسان سر و کار داريم که از مدت ها پيش عازم قطب خويش شده است.»
اين نقاشان مقلدان ساده ي طبيعت را پشت سر مي گذارند. واقعيت، چنان که در رويا باشد عناصري فراهم مي آورد که آنان مي توانند برحسب الهامشان سازمان دهند. هنرمند، نظير پيشگو که خطوط فنجان قهوه را مي خواند و تعبير مي کند و مي کوشد در سايه ي نمادهايي که بوسيله ي آن ها در ضمير ناخودآگاه بيان مقصود مي کند، رمزگشايي کند.
اين نمادها درمورد هرکسي ثابت است و به گفته ي برتون افشاگر هر فرد است. درست مثل اشتباهات آني و روياها. هنر از شناخت خويش ما را به شناخت
” «تقلید صرف ازغرب،بدون در نظر داشتن هویت هنر ایرانی امری مذموم است “
جهان مي رساند از همين روست که سالوادور دالي به هر کاري دست مي زند تا ما را به دنياي ديگري رهبري کند. در آثار او بيشتر اين تمايل سوررئاليسم را مي بينيم که موضوع ملموس و مشهود را به صورتي عرضه کنند که تضاد بين رويا و واقعيت را از ميان ببرد. قدرت تکان دهنده ي اين تابلوها بسيار زيادتر از قدرت تابلوهاي موهوم روياهاست زيرا مستقيماً به دنياي واقعي مي نگرند و عناصر شناخته شده ي آن ها را به خاويه تبديل مي کنند. اين هنر وهمي که با دقت فوق العاده ي صورخيالش از شعر فراتر رفته است «موجوداتي مطلقاً تازه مي آفريند که ظاهراً با سوء نيت ايجاد شده اند.»
در انتها می توان گفت: سوررئاليست ها از هنر زباني ساختند براي «بيان ناشدني» و هدف راستين آن را بيان کردند. هنرمند در همه حال الهام يافته اي است که حتي وقتي هم که با طبيعت سرو کار دارد چهره ي تازه اي از جهان را براي ما روشن مي کند.
«من» سرانجام در برابر اين بي نهايتي که «خود» نشأتي از آن است ناپديد مي شود. « نادرست است که بگوييم من مي انديشم بايد گفت : مرا مي انديشند.....من ديگري است!... هنر تجربه ي راستيني است که در وراي واهمه مي کوشد که به يقين فلسفي برسد.»
با تمام این توصیفات می توان به این موضوع اذعان داشت که با ناتمام گذاشتن یک تابلو و یا تغییر فرم های آن به سمت انتزائی نامشخص؛ نمی توان نام سورئالیسم بر اثر گذاشت. هر عنوان در بر دارنده مجموعی از مضامین است. این مضامین اگر توسط یک هنرمند جوان شناخته و به درستی فهمیده نشود؛ نمی توان انتظار داشت هنری بر طبق آن خلق شود. بدین سان لازم است رموز هنر شناخته شود و شأن هر سبک و سیاق حفظ شود؛ تا هنر ایران کم کم به ثباتی برسد که سال هاست از آن فاصله گرفته است. با این حال نمی توان این موضوع را از یاد برد که
«تقلید صرف ازغرب،بدون در نظر داشتن هویت هنر ایرانی امری مذموم است».