سگی که به خاطر علاقه‌اش به شعر ولگرد شد
نگاهی به نمایش «من از سگ بودنم چیزهای جدیدی فهمیده بودم»؛
سگی که به خاطر علاقه‌اش به شعر ولگرد شد
این روز‌ها خانه هنرمندان میزبان نمایش «من از سگ بودنم چیزهای جدیدی فهمیده بودم» به کارگردانی فرزاد امینی است، نمایشی که براساس دو داستان سگ ولگرد و سه قطره خون صادق هدایت نوشته شده است.
 
تاريخ : يکشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۵۶


«من از سگ بودنم چیزهای جدیدی فهمیده بودم» عنوان نمایشی از فرزاد امینی است که در تالار انتظامی خانه هنرمندان ایران به روی صحنه است.
نمایشی که نمایشنامه آن براساس دو داستان سگ ولگرد و سه قطره خون صادق هدایت نوشته شده و علی رغم موضوع خوبی که دارد نتوانسته آنگونه که باید آن را به مخاطب ارائه دهد و مخاطب را در لحظات نخست به تماشای اجرا بی‌میل می‌کند.
نمایش «من از سگ بودنم چیزهای جدیدی فهمیده بودم» اثری سورئال از گروه تئا‌تر پرومته است که روایتگر داستان زندگی سگی است که صاحبانش آن را‌‌ رها می‌کنند و در ادامه این اتفاق، شرایطی برای این سگ به وجود می‌آید.
نمایشنامه «من از سگ بودنم چیزهای جدیدی فهمیده بودم» نوشته فرزاد امینی است که روی یک سیر داستانی رو به جلو است و با وجود اینکه تعلیق و گره افکنی در آن دیده نمی‌شود اما موضوعی جالب دارد که می‌توان حتی در لحظاتی از آن چنان فراز و فرودی در آن ایجاد کرد که مخاطب مشتاقانه کار را دنبال کند، اما متاسفانه پرداخت به این کار کمی سطحی بوده و علی رغم اینکه به نظر می‌آید متن ساده است اما می‌توان اجرایی از آن دید که آن را برای مخاطب بسیار جذاب و پیچیده کند.
در ابتدای نمایش و با ورود به سالن مخاطب با فضایی بدون آکسسوار مواجه می‌شود که در انتهای صحنه تنها یک پرده نقاشی دیده می‌شود اما با کمی توجه و البته تمرکز در اثر متوجه می‌شوید که فضای نمایش شبیه به یک سیرک است و بازیگران حیوانات آن سیرک هستند و داستان توسط یکی از کارکتر‌ها که کلاغ نمایشنامه است روایت می‌شود، کارکتری که حرکات بدنش کلاغ بودن آن را به مخاطب القا می‌کند و او را برای مخاطب باور پذیر کرده است.
ایرادی که شاید در ابتدا بتوان به این اثر گرفت این است که تمام کارکترهای نمایش در تمام مدت اجرا حتی در زمانی که بازی ندارد در صحنه حضور دارند و همین حضور تمام مدت آن‌ها باعث می‌شود تا مخاطب علاوه بر توجه به کارکتری که در آن لحظه بازی دارد باید به کارکترهای دیگر نیز توجه داشته باشد و در حقیقت تمرکز مخاطب در صحنه تقسیم می‌شود و این ماجرا سبب می‌شود تا مخاطب گاهی دچار سردرگمی و کلافه گی شود، اما در میان این موارد راوی نمایش که کارکتری کلاغ است در صحنه همراه با بازیگران دیگر وجود دارد که زمانی که داستان را روایت می‌کند، توجه مخاطب را در قسمت‌هایی از دست می‌دهد شاید اگر در هنگام روایت قسمت‌هایی از کار توسط راوی، نور موضعی وجود داشت کمک می‌شد تا تمرکز و حواس مخاطب بیشتر روی اثر باشد.
در کنار این موارد باید به بازی بازیگران اشاره داشت که در عین حال که حرکات بدنشان به خوبی بود و این حس را به مخاطب القا می‌کرد که سگ هستند اما در لحظاتی از حس خود خارج شده و شبیه به خود انسان‌هایی می‌شوند که اکثر ما آن‌ها را دیده‌ایم.

کد خبر: 61606
Share/Save/Bookmark