برنده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی گفت: دیوان حافظ حامل فرهنگ است و کسانی که حافظ را ستایش میکنند در واقع آن فرهنگ را که حافظ از آن سخن گفته ستایش میکنند.
به گزارش هنرنیوز به نقل از فارس،علیرضا ذکاوتیقراگزلو پژوهشهای متعددی انجام داده که از شاخصترین آنها میتوان به «عرفانیات»، «ابوحیان توحیدی»، «جاحظ»، «تلبیس ابلیس» و«بنیانگذاران فلسفه امروز» همچنین ترجمه «تشیع وتصوف»، «نظام اداری مسلمانان در صدر اسلام» و «تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری» اشاره کرد که از میان آنها ترجمه «تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری» در سال 1362 و «نظام اداری مسلمانان در صدر اسلام» در سال ١٣٨٥موفق شدهاند جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی را به خود اختصاص دهد. به بهانه روز بزرگداشت حافظ و درباره این شاعر با ایشان گفتگویی انجام دادهایم که میخوانید.
جناب ذکاوتی؛ شرایط متفاوتی و شاخصهای زیادی باید در یک جامعه و یک شاعر وجود داشته باشد تا او با بروز استعدادهایش جایگاه ویژهای بیابد و استقبال از شعر او بشود؛ البته روی استعداد و توان ادبی تاکید دارم چون شرایط اجتماعی کافی نیست؛ حال پرسش اینجاست که موقعیت ادبی حافظ چگونه است که او را تا این پایه در میان مردم و اهالی ادبیات و عرفان و تغزلهای عاشقانه ممتاز کرده است؟
حافظ حد متوسط و حد معتدل ادبیات فرهنگ و اندیشه ایرانی است؛ یعنی مثلاً بین شعرا، فرخی سیستانی از «می» و «مطرب» و «شاهد» حرف میزند و مسایلش کاملا جسمانی و مادی است؛ یک عده از شاعران نیز عارف محضاند مانند عراقی، جامی یا شبستری؛ ولی حافظ، گاهی تیپ فرخی و گاهی تیپ شبستری است و حد وسط این دوتاست؛ ضمن اینکه از نظر زبانی و فن شاعری، در حد کمال است. البته به این نکته هم باید دقت داشت که حافظ شاعری مبتکر در حد فردوسی نیست؛ اما دیوان او چکیدهی ادبیات؛ تا زمان خودش است. شما هیچ شاعر و متفکری در ادبیات ایران و عرب نمیبینید که جای پایی در دیوان حافظ نداشته باشد؛ حتی شاهنامه؛ گاهی بیتی از حافظ، تلمیح به داستانهای شاهنامه دارد، داستانی که شاعر با آن انس داشته است. حافظ از شاعران مداح که غزلسرا هم بودهاند باز تاثیر پذیرفته و در دیوانش از راه آنها سود جسته است. برای مثال فرخی؛ بعضی دیگر که تاثیر واضح بر حافظ دارند؛ مانند خواجو؛ سعدی و خیام. البته حافظ بر شاعران همزمان خودش تاثیر داشته حتی گاهی مصراعی را حافظ از شاعری گرفته و به جا تر از شعر اصلی، این مصراع در شعر او نشسته است.
در حوزه اندیشهی شعری هم بیگمان حافظ این ممتاز بودن و میانه بودن را حفظ کرده است؛ به زعم شما در شرایط ویژهای که شاعر در آن زیست داشته و کشور زیر هجوم بوده او چگونه این میانهروی و حد وسط را حفظ کرده است؟
ببینید! حافظ در «عقل» و «عشق» هم جانب میانه را داشته است. او اگرچه هر دو را بهکمال دارد و از آن در شعرش سود میبرد؛ اما به اوضاع اجتماعی هم بیتفاوت نیست؛ حافظ ضمن اینکه مثل فرخی سیستانی شاد و سرخوش (بی توجه) نیست؛ تامل و اندیشه (اجتماعی) در شعر او غلبه دارد و با توجه به شرایط ویژه زمان زندگیاش البته خواننده را هم ناامید نمیکند؛ همانگونه که مستحضرید حافظ در روزگار بدی؛ از لحاظ هجوم تیمور و کشتار بوده؛ و زندگی شخصیاش در معرض توفانهای اجتماعی قرار داشته است؛ در این شرایط ویژه اما؛ که شاید شاعران دیگر به سمت امید دادن بیهوده و بیجهت میروند؛ او امید بی خود هم نمیدهد؛ و با توجه به چشماندازهایی که برای خودش ترسیم کرده؛ امید او توام با تدبر و تامل است. اندیشه حافظ یک عیب دارد و آن این است که به افراط «جبری» است؛ اندیشه جبر شاید تا اندازهای درست باشد؛ ولی جبری افراطی در دیوان حافظ هست که همه چیز از پیش نوشته شده و این خوب نیست.
پیرو همین مسالهای که فرمودید در مورد حافظ واقعا درست است که او امید بیهوده نمیدهد؛ در همین راستا؛ رعایت عقل و عشق به شکل میانه و پرداخت منطقی به موضوعات اجتماعی از طرفی؛ و نگاه آسمانی حافظ از سوی دیگر باعث شده که مردم در ادامه نگاهی که همعصران حافظ به دیوان او داشتهاند؛ بر او تفعل بزنند و نیت خود را در اشعار حافظ بیابند؛ نظر شما در این مورد چیست؟
من معتقدم این قضه پایه اجتماعی دارد؛ مردمی که اندیشهی درست نداشته باشند (فعالیتهاشان بیشتر پایه احساسی داشته باشد تا عقل و منطق) و نتوانند به درستی راه منطقی خود را در زندگی بیابند؛ اغلب دوست دارند از راههای میانبُر استفاده کنند. قمار؛ بخت آزمایی؛ فال و ... هم از این قبیل است؛ آنها میخواهند نقبی بزنند به دنیای غیب؛ و این ناشی از اوضاع نابسامان و هم سستی اندیشه و کم خردی است. اما امتیاز حافظ در فالزدن بین دیوان شعرا این است که حد متوسط اعتلا و اندیشه است. ناامید نمیکند و در انتها راهی نشان میدهد؛ یکی دیگر از ویژگیهای شعرهای حافظ این است که هر بیت یک معنا دارد و در ظاهر یک غزل انسجام معنایی ندارد؛ (در بطن دارد). و همین تنوع معنا و رویکرد به جهان در هر بیت که اتفاقاً برای اغلب نظرها هم جواب دارد مردم را هر روز بیشتر به این سمت ترغیب میکند که از حافظ فال بگیرند.
طبیعی است که دستاوردهای حافظ برای شعر ما بسیار بوده است. آنچه ما از این دستاوردها میشناسیم در دو بخش زبان و معناست. در بخش دوم که پرداختن به مضامین و رعایت و بهگزین کردن صناعات ادبی در شعر باشد حافظ بیشک از سرآمدان است؛ حال پرسش اینجاست که در بخش زبان دستاوردهای حافظ چه بوده است چون در این مورد کار کمتر (به نسبت محتوا) صورت گرفته است؟
در بین شاعران کلاسیک حافظ خاتم الشعراست؛ شاید آخرین شاعری است که میتوان از نظر دستور زبان فارسی به او استناد کرد حافظ است؛ به بیان دیگر؛ فصاحت حافظ در شاعران گذشته آخرین معیار فصاحت است؛ تازههای حافظ در این است که یک ترکیب پرداخت شده و سیقلی از موجودی ادبیات فارسی به دست داده است؛ من خیلی شعر خواندهام؛ من تشبیه تازه در حافظ ندیدهام حتی ترکیب تازه کم است؛ و کلیشههایش تکراری است؛ کار حافظ «پرداخت» بوده است حتی از کسانی مثل خواجو که تاثیر پذیرفته؛ بهتر پرداخت کرده است؛ کار حافظ در واقع خاتمکاری است؛ چوب و چسب و سوهان و ابزار کار را میگیرد اما محصولی از شعر به دست میدهد که بینظیر و خیره کننده است. حتی؛ بسیار ی از ترکیبات اشعار حافظ متعلق به نظامی است، اندیشههای او هم صوفیانه و هم خراباتی است؛ جمع این خصوصیات؛ در حافظ منحصر به فرد است.
همانگونه که مطلع هستید از دیوان حافظ تصحیحهای متعددی در دست است؛ به نظر شما کدامیک از آنها نزدیک به واقعتر است و نگاه دقیقتری هم به لحاظ سندیت و هم شعر دارد؟
به عقیده من هنوز هم در مجموع؛ بهترین تصحیح از دیوان حافظ تصحیح «قزوینی» است؛ کار خانلری هم خوب است؛ این اواخر هم «سلیم نیساری» تصحیح کرده است؛ اما به نظر من در کل و در مجموع قزوینی بهترین است. دلیلش هم خود قزوینی است. هیچکدام از اینها نزدیک به قزوینی هم نیستند؛ قزوینی اشراف زیادی به عرفان ایرانی و اسلامی داشته است؛ فروزانفر؛ عباس اقبال؛ بهار و احمد کسروی در مقابل قزوینی ضعیف بودند و خود اعتراف کردند؛ تصحیح قزوینی از «تاریخ جهانگشا» هم بینظیر است.
در همین راستا، یکی از مواردی که همیشه مورد سوال است چرایی تفاوت در نسخ مانده از حافظ است؛ نظر شما در این مورد چیست؟
ببینید! حافظ مرتب روی شعرهایش کار میکرده است و اختلاف نسخ تا حدی مربوط به خود حافظ است؛ مثلاً اخیراً جُنگی پیدا شده که در آن از حافظ به عنوان شاعری زنده نام میبرد و در سال 780 نوشته شده است؛ شش یا هفت غزل معروف حافظ در این جنگ هست که اگر آنها را با نسخههای قزوینی یا خانلری مقایسه کنید؛ برخی از ابیات متفاوت است. قزوینی از نسخه 827 هجری و خانلری از 813 استفاده کرده است؛ ما ممکن است شعری را در نسخ مختلف دو سه حالت ببینیم؛ چون حافظ خود روی اشعارش کار میکرده معلوم نیست آنکه اقدم است درست ترین و نزدیکترین به حافظ باشد؛ بلکه شاید آنکه متاخرتر باشد صحت بیشتری هم داشته باشد.
خارج از مرزهای ایران؛ آنچه را که از ما میشناسند بیش از هر فن و صنعتی؛ هنر ایرانی است و در میان هنرها هم شعر فارسی از اقبال بیشتری برخوردار بوده است. در این میان شاعران متعددی با ترجمه راه به خارج از مرزها یافتند اما اقبال شاعرانی چون خیام؛ حافظ و مولوی از سایرین بیشتر بود؛ میخواستم بپرسم موقعیت جافظ در خارج از مرزها به زعم شما چگونه است؟ و دیگر اینکه وضع ترجمه شعر حافظ چگونه است؟
همانگونه که میدانید اینکه حافظ اینقدر در نظر «نیچه» و «گوته» تاثیر داشته است به خاطر فرهنگ ایران و اسلام است. دیوان حافظ حامل فرهنگ است؛ و کسانی که حافظ را ستایش میکنند در واقع آن فرهنگ را که حافظ از آن سخن گفته ستایش میکنند؛ جهانی شدن حافظ یا معرفی آن به کشورهای دیگر؛ ربطی به سازمان و نهادی ندارد؛ این کار، کار عشق است؛ برای ترجمه شعر هم؛ مترجم باید شاعری را دوست داشته باشد و هم افقش باشد بعد او را ترجمه کند؛ مترجم حافظ نمیتواند شاهنامه ترجمه کند؛ و بالعکس؛ کسی باید حافظ را ترجمه کند که با او مانوس باشد؛ مترجم حافظ باید هم زبان مبدا و هم زبان مقصد و هم زبانهای حاشیه را (منظور اطراف کشور ایران مثل عربی) برای ترجمه حافظ خوب بداند؛ ترجمه؛ کار فرد است ولی تصحیح و تحقیق کار جمع است. تحقیق را میشود با فن انجام داد اگر چه آن هم عشق میخواهد اما ترجمه اثری چون حافظ واقعاً عشق میخواهد.
فارس: حافظ غیر از متون گذشته خود در حوزه شعر از متون دینی هم بهره برده است و «مصحف شریف» در سرآمد این تاصیرات بر حافظ به شمار میرود. در این مورد رأی شما چیست؟
حافظ خودش هم میگوید که: «ز حافظان جهان کس چون بنده جمع نکرد/ لطایف حکمی با نکات قرآنی» حافظ کلاً با روایات مانوس بوده و از روایات تاثیر گرفته است؛ او اهل بلاغت و کلام بوده و با متون دینی روایات و تفاسیر آشنایی داشته است؛ پس با این حساب باید بر شعرش هم اثری داشته و در آن بازنمود داشته باشد.
گفتوگو: حسن گوهرپور