«شهريار عدل» رفت و تنهاتر شدیم
پاسدار بی‌ادعای مرزهای فرهنگی؛
«شهريار عدل» رفت و تنهاتر شدیم
هنوز سی ویکم خرداد است، او تیر ماه می آید...
 
تاريخ : جمعه ۵ تير ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۲۶
به گزارش هنرنیوز؛ شهرام زارع - سردبیر مجله باستان پژوهی- جهت تشریح خدمات مرحوم« شهریار عدل» یادداشتی را به شرح زیر در اختیار هنرنیوز گذاشته است:



۱. در سکوتِ غروب سرت گرم کار است که دوستی تلفن می کند: از دکتر عدل خبری داری؟ خبرِ تازه، هیچ! الا که گفت تیر ماه می آید.
با درنگ و تردید می گوید: پس خبر را نشنیده ای! بهت زده وا می روی... هنوز سی ویکم خرداد است، او تیر ماه می آید...

۲. شهریار عدل مردی نبود که بتوان باور کرد در آغاز دهه هفتم عمر از دست برود. پُرکار و شاداب و سرشار از زندگی بود. دست کم بیست سال دیگر جای کار و زندگی داشت. از تحقیقات میدانی بازنشسته نشده بود و هنوز در بیابان از او عقب می ماندیم. ولی چه می شود کرد که حساب عمر از دست ما بیرون است! او در خانواده ای پا به هستی نهاد که همه قبیله اش اهل دانش و فرهنگ بودند. تبار پدری و مادری اش به تبریز و بسطام می رسید و هرچه به عقب می رفت پُرحکایت تر می شد. او نه فقط به میراث خانوادگی و خاندانی خود دلبستگی بسیاری داشت، بلکه با تحقیق و امانت داری به ثبت و ضبط و صیانت از آن می پرداخت. میراث دار بود، نه میراث خوار و میراث بَر؛ و میراث سترگی نیز از خود به یادگار گذارد. به همین سیاق، اما در مقیاسی بزرگ تر، خود را وقف تحقیق و پاسداری از میراث تمدنی ایران کرده بود. عاشق ایران بود و بی آن-که به زبان آورد خود را خادمِ بی چون وچرای میهنش می دانست. بیش از پنجاه سال از عمر عزیزش را دلیرانه و بی وقفه در راه حفظ و صیانت و شناخت ایران سپری کرد.

۳. شهریار عدل پس از سال های دبستان و دبیرستان، بنا به سنّتی خانوادگی، در سن ۱۶ سالگی (۱۳۳۸ ش/۱۹۵۹ م) برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت. در مدرسه عالى علوم تاريخى در سوربن و همزمان در مدرسه موزه لوور در زمینة تاريخ عمومى هنر، باستان شناسى مشرق زمين و تاريخ هنرهاى دوران اسلامى درس خواند و برای رساله دکتری (گویا زیر نظر ژان اُبَن) به «فتوحات‏ همايون» و تاريخ جنگ هاى شاه عباس در خراسان و فتح هرات پرداخت. می گفت از همان سال های آغاز بیست سالگی در همان جا به تدریس هم پرداخته است. به اذعان خود او، ورود و عضویت در «مرکز ملّى تحقيقات علمى فرانسه» (CNRS) تأثیر زیادی بر آیندة حرفه ای وی گذاشت؛ مؤسسه ای که ‏بخشى از وزارت علوم و پژوهش هاى علمى فرانسه است و تا پیش از او -در این رشته- فقط یک ایرانی، یعنی دکتر فیروز باقرزاده (که هرکجا هست خدایا به سلامت دارش)، به عضویت آن درآمده بود. برخلاف رایِ برخی ملامت گران بیکار که او را به تخفیف و تحقیر «مزدبگیر دولت اجنبی» لقب می دادند، این شهریار عدل بود که امکانات چنان مراکزی را به خدمتِ اهداف و پژوهش های خود گرفته بود. در «مرکز ملّى تحقيقات علمى فرانسه» او بعداً به سمت مدیر ممتاز تحقیقات ارتقا یافت و چون همواره از پذیرش مسؤولیت های اداری و اجرایی گریزان بود همة توانش مصروف سامان دادن برنامه های پژوهشی حول مسایل ایران می شد. از جمله، برنامه هایی که طی دو سه دهة گذشته در خراسان و بلخ و بم دنبال کرد. شهریار عدل با وجود زندگی در فرانسه و حضور رسمی در «مرکز ملّى تحقيقات علمى فرانسه» هیچ گاه حتی به فکر گرفتن تابعیت دوگانه نیفتاد. پارسال، وقتی در متروی پاریس کیف پول و همه مدارکش را دزد برده بود به این موضوع اشاره ای کرد. درباره از دست دادن مدارکش به طنز می گفت «هر کدامِ ما یک نمره (شماره) هستیم، حالا من حتی نمره هم نیستم و اصلاً وجود ندارم.»

۴. سی وپنج سالگیِ شهریارِ جوان مقارنِ ۱۴ بهمن ۱۳۵۷ بود. ایران، غرق در شور و هیجانِ انقلابی و مردم در خیابان ها بودند. در چنان فضای پُراحساس و ملتهبی او نگران میراث فرهنگی بود و وظیفه اش را حفاظت از آن می دانست. هیأتِ سه نفرة آن ها (عدل، باقرزاده و آیت الله-زاده شیرازی) برای سفر و شرکت در اجلاسِ میراث جهانی به سبب نامة افترا آمیزِ پنج تن از همکارانشان از هم پاشید. با این حال، او از پای ننشست و در اردیبهشت ۵۸ «به کمک تنی چند از بلندپایگانِ انقلاب و معرفی دولت انقلابی ایران، ولی به هزینة شخصی» به مصر رفت و «میدان نقش جهان اصفهان، معبد چغازنبیل و تخت جمشید» را در فهرست میراث جهانی ثبت کرد. سه دهه بعد، خاطره اش از آن سفر این بود: «احساسِ ناخوشایندِ ترس از این که دیگر نتوانم به ایران برگردم.» آن رفتارها باعث شد تا ۲۴ سال بعد کسی به سراغ ثبت آثار ایران در فهرست میراث جهانی نرود. اواخر دهة ۷۰ خورشیدی باز هم او بود که قفل این پرونده را گشود و با همکاری مدیریت وقت سازمان میراث فرهنگی و جمعی از پژوهشگران برای ثبت جهانی مجموعه تخت سلیمان و سپس پاسارگاد و بم اقدام کرد. مسؤولانِ بعدیِ پرونده های ثبت جهانی نیز هرچند مستقیماً وامدار تلاش ها و آموزش های او بودند، اما بنا به اقتضائات محفلی، عملاً طردش کردند. تا آنجا که همین یک ماه پیش، وقتی فهرستِ اسامی هیأت امنای مجموعة تخت جمشید اعلام شد، از بقال تا بزاز در آن بود اما نام مردی که تخت جمشید را ثبت جهانی کرده است نبود! به همین قیاس، دو سال پیش، وقتی که پروندة ثبت جهانی کاخ گلستان تدوین می شد، باز بنا به اقتضائات محفلی، شهریار عدل که کتابِ «تهران، پایتخت دویست ساله» را منتشر کرده و کمتر کسی به اندازة او تهران و کاخ گلستان را می شناخت، دعوت نشد و تحریم بود. او البته بلندنظرتر و بی عقده تر از آن بود که لب به گلایه بگشاید. می دیدم که از تصمیم ها و اقدامات نادرست در رنج بود و گاه به خود می پیچید. در بم فریادها برآورد که ساختمانِ یونیسف کنار ارگ و روی آثار کهن ساخته نشود؛ ساختند! می گفت هدف ما از ثبت جهانی، حفاظت بود نه تبلیغاتِ مدیریتی و سیاسی. بی دقتی و سهل انگاری های پروندة «دیرهای ارامنه در آذربایجان» و حاتم بخشی و بهانه های کودکانه اسفندیار رحیم مشایی و مسؤولان پرونده عمیقاً او را آزرده بود. مهم ترین، آگاه ترین و جدی ترین مشاور سازمان میراث فرهنگی بود، اما رابطه ای استخدامی با این سازمان نداشت. نه تنها هیچ گاه و در هیچ برنامه ای دستمزدی نگرفت، بلکه برای برنامه های پژوهشی اش نیز از بودجه های محدود سازمان میراث فرهنگی یا نهادهای دولتی دیگر استفاده نکرد. در عین حسابگری، منعم بود و خیر نهان داشت.
بعد از زلزله ویرانگر بم در سال ۱۳۸۲، نه تنها پروندة ثبت جهانی آن را تدوین کرد، بلکه پژوهش های باستان شناختی گسترده ای را پایه-گذاری نمود و با جذب کمک های بین المللی یکی از دقیق ترین طرح های نقشه برداری را در مساحتی بالغ بر سه هزار هکتار از مجموعه های باستانی بم به اجرا درآورد که تصور نمی کنم تاکنون در سرتاسر ایران با آن دقت سابقه داشته باشد. دهة اخیر زندگی او یکسره با نام بم تنیده است. فعالیت های یونسکویی عدل محدود به این ها نبود و گویا در ثبت جهانی آثار افغانستان هم منشأ اثر بود. در چارچوب کمیته ایکوموسِ جهانی نیز به کارشناسی و ارزیابی آثار میراثی در نقاط مختلف جهان ایرانی می پرداخت که از جمله آخرین کارها در این زمینه ارزیابی پرونده-هایِ حیدرآباد دکن در هندوستان و آثاری از آسیای میانه (ازبکستان و تاجیکستان) بوده است. پارسال که از سفر ارزیابیِ آثار خطّة ماوراءالنهر برگشت، مست از باده های کهن میراث فرهنگی آن دیار بود و توشة پژوهشی قابلی هم برداشته بود.

۵. پژوهش های باستان شناسی شهریار عدل بیشتر معطوف به دوران اسلامی بود. می گفت «يكى از علل اساسى كه من دنبال دوره اسلامى رفتم اين بود كه به تاريخ دوره اسلامی ايران به نسبه بى‏مهرى مى‏شد. زمانى كه تقريباً تمام باستان شناسان ايرانى و فرنگى روى دوره پيش از اسلام كار مى‏كردند، من روى دوره اسلامى متمركز شدم.» و البته هيچ دوره‏اى را بهتر از دوره‏هاى ديگر نمی دانست. می گفت «ايران، ايران است، چه خوبِ آن و چه بدِ آن. مورخ بايد بى‏طرف باشد و مثبت و منفى را بگويد. آن مورخى كه جنبه ‏هاى منفى كشورش و يا قهرمانانش را پنهان مى‏كند، در حقيقت دوستدار كشورش و جامعه بشرى نيست، چاخان كردن و پنهان كارى كار سياستمداران و مبلغين است و نه مورخين و منتقدين.» پژوهش ها و کاوش های باستان شناسی عدل از ری و طبرستان شروع شد و به قومس (سمنان)، زوزن خراسان، نُه گنبدِ بلخ و بمِ کرمان انجامید. نتایج این تحقیقات نیز به طور پیوسته در نشریات بین المللی یا ایرانی منتشر شده است. هرچند شهریار عدل به طور حرفه ای به تحقیقات میدانیِ باستان شناسی می پرداخت، اما فقط باستان شناس نبود.

تحقیقات تاریخی و تاریخِ هنری عدل بیشتر بر قرون میانه اسلامی و به ویژه دوره های صفوی و قاجار تمرکز داشت. سلسله مقاله‏هاي مهمی که او دربارة آغاز نقاشى مكتب مغول در هندوستان و نقاشى و صورتگران دوره صفويه نگاشته بود اُلگ گرابار را برانگیخت تا وی را به هاروارد دعوت کند. او در این زمینه همچنین درصدد انتشار «مرقع گلشن» بود که نفیس‏ترین مرقع نقاشى ایرانی-هندى جهان به شمار می آید و قرار بود مشتركاً توسط كاخ گلستان و موزه فریر و سکلر واشنگتن منتشر شود. جنبه های هنری، تاریخی و فنّیِ مواد فرهنگی این دوره نیز مورد علاقه او بود. کتابِ «هنر و جامعه در جهان ایرانی» از جمله کوشش های او برای تدوین مقالاتی در این باره است که علاوه بر علائق پژوهشیِ محض، به خوبی دغدغه های فرهنگی او را بازتاب می دهد.

۶. شهریار عدل از اواخر دهة ۷۰ میلادی رياست «كميته بين ‏المللى تدوين تاريخ تمدن هاى آسياى ميانه» را در یونسکو بر عهده گرفت که در چارچوب آن با حضور دانشمندانی از نقاط مختلف جهان، مجموعه ای پرمایه و مفصل در ۷ جلد به زبان انگلیسی منتشر شد و دو جلد آن به فارسی نیز ترجمه شده است. حکایت آن کمیته و ریاست او نیز شرحی مفصل و پرماجرا دارد که لابد در آینده لابلای کارهای منتشر نشده اش خواهیم خواند. گویا به همین مناسبت بود که سال ۱۳۸۸ خ (۲۰۰۹ م) مدیر کل وقت یونسکو، کویچیرو ماتسورا، مدال فرهنگ جهانی یونسکو موسوم به «پنج قاره» را در مقر این سازمان در پاریس به وی اعطا نمود. اما این تنها مدال کارنامه استاد نبود. پیش از آن هم مدال های رنگارنگی را در عرصه علم و فرهنگ ربوده بود. مدال برنزِ «مرکز ملّی تحقیقات علمی فرانسه» (۱۹۸۵)، مدال نقره ارسطو از یونسکو (۱۹۹۶)، مدال ابن سینا از یونسکو (۲۰۰۳) و مدال شصتمین سالگرد یونسکو (۲۰۰۵) از جملة آن هاست. «جامعه باستان شناسی ایران» در بیانیة تسلیت خود به درستی یادآوری کرده است که استاد شهریار عدل اگرچه «در مجامع مهم بین اللملی فردی شناخته شده و صاحب اعتبار و نفوذ بود، اما در کشور خود آنچنان که شایسته بود قدر ندید و بر صدر ننشست»، می خواهم بگویم نه آنچنان که شایسته بود، بلکه «اساساً قدر ندید» (هرچند که دلبسته و در بند تقدیرها هم نبود).

شهریار عدل در کنار دانشمندانی چون پروفسور ژيلبرت لازار، پل برنار، ژان كالمار و دیگران عضو هیأت تحریریه مجله «استوديا ايرانيكا» بود، ريیس كميته بين‏المللى تدوين تاريخ تمدن هاى آسياى ميانه، نایب رییس انجمن پیشرفت مطالعات ایرانی، و مدیر و عضو یکی دو گروه باستان شناسی فرانسوی در افغانستان بود. از این دست افتخارات یک دوجین در کارنامه داشت، اما به ندرت درباره اش سخن می گفت. نه علاقه ای به شنیدن تعریف و تمجیدها داشت و نه می خواست که لحظه ای برای این قبیل امور وقت بگذارد. نزدیک به سه سال بود که به ابتکار و پیشنهاد مدیر پرتلاش مجلة بخارا، پاپِی می شدیم که ده دقیقه وقت بگذارد و فهرست کارنامة حرفه ای اش را بدهد تا برنامه ای تدارک دیده شود. هر بار، به قول مدیر بخارا، مؤدبانه سنگ قلاب شدیم.

۷. از جمله کارهای شناخته شده تر شهریار عدل یافتن فیلم های روزگار مظفری در فیلم خانة کاخ گلستان و کوشش هایی است که نخست با همکاری برخی کارشناسان ایرانی و سپس در مرکز ملّی سینماتوگرافی فرانسه برای نجات، مرمت و معرفی آن ها انجام داد. این اقدام، علاوه بر حفظ سرمایه ای ملّی، نقطة عطفی در تاریخ نگاری سینمای ایران و -از جهاتی- جهان بود. چنان که خصلت او بود به این کار بسنده نشد و در این زمینه تحقیق و قلم فرسایی نیز کرد. مقالة بلند «آشنايي با سينما و نخستين گام ها در فيلمبرداري و فيلمسازي در ايران» را نگاشت و قدرشناسانه آن را به فرخ غفاری و جمال امید، دو تن از مورخان سینمای ایران، تقدیم کرد. فیلمِ مستند «حلقه های گمشده» به کارگردانی مهرداد زاهدیان به این وجه از شخصیت او پرداخته است. شهریار عدل با اشرافی که به تاریخ و هنرهای دورة قاجار داشت مقالاتی کلیدی نیز درباره تاریخِ آغاز عکاسی در ایران نگاشت و در کنار یحیی ذکاء و ایرج افشار از معدود صاحب نظران در این زمینه به شمار می آمد. در این سال های آخر، مقاله مهمی درباره باستان شناسیِ تصویر نوشته و در دست چاپ داشت.

۸. شهریار عدل هرچند که از نظر روشِ پژوهش در غرب آموزش دیده و پرورده شده بود، اما از حیث علائق فرهنگی، آداب و منش اجتماعی متعلق به جامعه ایرانی بود. او یک ایرانی اصیل و از خاندان های بزرگ و دانش دوست آذربایجان بود که در هوای علم و هنر و فرهنگ تنفس می کرده اند و میراث دار و میراث گذار بوده اند. این یادداشتِ شتابزده در سایة سهمگین و دردناکِ فقدان آن شخصیت گرانقدر و کم مانند تحریر شد و لذا دور نیست که خطا هم در آن راه یافته باشد. در وصف آن پهلوانِ عرصة ایران پژوهی و میراث داری می بایست در زمان مناسب قلم فرسود.
شهریار عدل درگذشت و آنچه از او باقی ماند میراث سترگیست که اعتبار و حیثیت باستان شناسی و میراث فرهنگی ایران است. جامعة ایران شیرآهن کوه مردی را از دست داد که نه فقط باستان شناس و تاریخ دان و فرهنگ شناس و هنرپژوه بود، بلکه فرزند و پاسدارِ بی ادعا و راستین مرزهایِ فرهنگی و اندیشگی جهان ایرانی بود. بعد از مرگِ سوگناکِ عزت الله نگهبان، باقر آیت الله زاده شیرازی و مسعود آذرنوش اکنون «شهریارِ میراث فرهنگی ایران»، شهریار عدل، نیز از کف رفته است. ما تنهاتر شده ایم...

باستان شناس و سردبیر مجله باستان پژوهی
کد خبر: 81596
Share/Save/Bookmark