به گزارش هنرنیوز؛۱۲ بهمن ۱۳۹۳،تالار وحدت. در میان خیل مشتاقان شنیدن نام برگزیدگان و آن هیجان همیشگی، زمانی که موعد اعلام اسامی برگزیدگان بخش تازههای تئاتر یک نام مدام تکرار میشد: «بوقلمون». نمایشی از خیراللّه تقیانیپور و همان گروه همیشگیش و در همان فضای ثابت آثارش. یک نمایش ایرانی با ساختار کمدی - تراژدی که در آن به ابعادی از شخصیت پهلوان اکبر خراسانی میپردازد و روایت ناجوانمردی او را به روایت یک نوچه _ بوقلمون - نقل میکند. نمایش در همان زمان مورد اقبال قرار گرفت؛ اما خروجی آن بعد از فجر نومید کننده بود. مجموعه تئاتر شهر حاضر به اختصاص سالن به نمایش برگزیده جشنواره نمیشد.
یک سال گذشت تا اینکه خبر از تمرین تیم «بوقلمون» در تالار محراب شنیده شد و گفتهها حاکی از آن بود که این نمایش به زودی در تالار چهارسوی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه میرود. گروه «نقاب» البته در این وانفسای رسیدن به سالن بیکار نبود و در همین پاییز نمایش «دو روی روایت نادری» را در تالار سنگلج روی صحنه بردند؛ نمایشی که روایتی دوگانه از شخصیت نادرشاه افشار و تلاش بر ترور او را نقل میکرد. نمایشی که قرار است نسبت به شخصیت نادر قضاوت نکند و گویا «بوقلمون» نیز به همین منوال است.
اگر جست و گذاری درباره شخصیت پهلوان اکبر خراسانی داشته باشیم با تو نوع داوری مواجه میشویم؛ یک انسان ناجوانمرد و یا کشتیگیر خارقالعاده. پای تمرین تصور بر آن است که کارگردان هر چند دقیقه اعلام تنفسی میکند. خودم را برای سوال پرسیدن لابهلای این تنفسها آماده میکنم. زمان میگذرد. یک ساعت، دو ساعت و خبری از استراحت نیست. در تمام مدت، مخاطب یک نمایش در حال تمرین هستم. میتوان فهمید نمایش دقیقاً چیست؛ حتی دقیقتر از یک اجرای کامل. شما به عنوان یک مخاطب تمرین درست در دل کار هستید. جزییات در برابرتان عیان است. با نمایشی روبرو میشود که طعم و بوی کمدی میدهد، آن هم از نوع اسلپ استیک؛ به خصوص با حضور وحید نفر و هادی عطایی. نمایش مملو از دویدنها و پریدنهاست. تازه جا تنگ است و قدرت مانور دادن برای بازیگران مهیا نیست.
تقیانیپور توپش پر است. اگرچه در هنگام کارگردانی بسیار آرام است و اصولاً خشم و بیقراری در حرکات و وجناتش دیده نمیشود؛ ولی وقتی پای حرف مینشنید، با بیرحمی حرف میزند. رودربایستی با کسی ندارد، جسور است و این را در نوع نگاهش به نمایش ایرانی نیز میتوان دید. حرفش را با یک حسرت آغاز میکند حسرت آنکه چطور در برخی کشورهای همسایه فضای کاری مساعد است؛ ولی نیروی کاری وجود ندارد و در مقابل در ایران نیروی کاری در تئاتر بسیار است و فرصت اندک. «خسته شدم از این همه تلاش، در ایران یاد گرفتیم که کارگردان علاوه بر اینکه روی متن و ایده تمرکز کند، بخشی باید برای گرفتن اجرا و سالن دوندگی کند و التماس مدیران کند برای گرفتن نوبت اجرا. تازه پس از دنگ و فنگ نوبت اجرا، باید بخشی هم دوندگی کند تا حقش را بگیرد، دستمزد و معاش بچهها.»
به گفته تقیانیپور یک قانون نانوشته بود که هر گروهی که در فجر جایزهای میگرفت «روی طبق میگذاشتند»؛ اما وقتی نوبت به نمایش «بوقلمون» رسید گویا «آسمان تپید». او میگوید منتظر مانده بود تا با وی تماس بگیرند؛ لذا پیگیریهایش این جواب بوده است «شورا تصمیم گرفته است برای سالن چهارسو شش نمایش اجرا کند؛ چرا که چهارسو شش ماه اجرا دارد و بعد از زیر تعمیر خواهد رفت.» اکنون از آن برنامه ۱۰ ماه میگذرد و چهارسو وارد تعمیرات نشده است. در ضمن برنامه چهارسو تا پایان سال بسته میشود و نمایش «بوقلمون» در لیست نیست.
به هر روی نمایش در حال تمرین است و قرار است سالن در اختیار گروه قرار داده شود. البته این اتفاق به سبب آماده نشدن نمایش حمید امجد است و «بوقلمون» در چنین موقعیتی روی صحنه میرود. در آن سو خبری از شورای هنری چهارسو نیست. کارگردان «طرب و طروپ» میگوید اعضا از اختصاص سالن به نمایش میگفتند و مدیریت از عدم توافق شورا؛ البته این شورا وضعیت مشخصی ندارد. ترکیب امیر دژاکام، نیما دهقان، رضا گوران و ...، چندان بادوام نبوده و معلوم نیست بر چه اساسی اجرا داده میشود.
تقیانیپور شرایط چهارسو را برمیشمرد: داشتن سه اجرا در تئاتر شهر که داشته، یک کار پرفروش که داشته و در نهایت با این جواب مواجه شده است «اعضای گروه شما بسیار فعال هستند، یک سال یا دو سال استراحت کنید تا دیگران کار کنند.» پای تمرین نمایش هستیم و دو ساعت گذشته، کماکان تمرین ادامه دارد. بازیگران مدام ایده میدهند. خستگی در آنان گویا تعریف نشده است. سیروس همتی و مهلقا باقری، بازیگران برگزیده این نمایش در فجر پارسال، رخوت جایزه در بازی را مجاز نمیشمارند. کار تمام نشده است.
شاید باور کردنش سخت باشد که این گروه پرکار «نقاب»، تازه پس از ۱۸ ماه از آخرین کارش در تئاتر شهر پول گیشه کارش را به دست آورده است. برایم این سوال مطرح میشود که وقتی گروهی حقش به تاخیر میافتد، پرکاریش قابل تقدیر نیست؟ چای دوم را هم مینوشم. این نوشیدنها برای فرو بردن اندیشه مشکلات تئاتر است. مشکلاتی که بعضاً عجیب و غریب است. در سال تئاتر که بارقههای امید برای رسیدن تئاتر شهر به جشنواره فجر روشن گشته بود، هیچ امیدی برای رسیدنش تا سالیان سال هم دیگر وجود ندارد. خیراللّه تقیانیپور وزیر را مورد خطاب قرار میگیرد و میپرسد: «آقای وزیر، اگر امسال را سال تئاتر نمینامیدید چه رخ میداد؟ اوضاع بدتر شده است. ضربالمثلی است که میگوید ما از طلا شدن پیشمان گشتهایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.شما اسم سال را تئاتر گذاشتید وضع این است، اگر نمیگذاشتید معلوم نبود چه میشد. آقای وزیر معاونت هنری مسیری که میرود به سوی ترکستان است.»
گفتگوهایمان به سمت مدیریت علی مرادخانی میرود. تقیانیپور شمشیر نقدش به شدت تند و برنده است. با او درباره اقتصاد تئاتر میپرسم. گروه «نقاب» گروهی است که توانایی جلب مخاطب و فروش را داشته و آن را ثابت کرده است. کارگردان «بوقلمون» از آخر هفتههایی میگوید که استقبال از کارها فوقالعاده بود، سالهای نه چندان دوری که بلیت یک نمایش به طرفه العینی به فروش میرسید و صندلی کافه تریا را میچیدند. او به شعارهای مرادخانی اعتراض میکند و این امسال را از قول بزرگان تئاتر را «سیاهترین سال تئاتر» پس از انقلاب میخواند.
به تمرین بچههای گروه میاندیشم که با چه ذوق و شوقی تمرین میکنم. از خودم میپرسم برای چه مقدار دستمزد این همه تلاش؟ مگر پولی هم در تئاتر است؟ بارها معاونت امور هنری از نبودن پول در بساط سخن میگوید. تقیانیپور این گونه به سوالهای ذهنیم جواب میدهد: «مگر در دوره قادر آشنا پول کم نبود؛ چرا همه چیز سر جای خودش بود؟ چرا آن سالها پرفروشترین سالهای تئاتر شد؟» او فقدان آسیبشناسی را مساله میداند و تاکید میکند در آن سال هنرمندان تئاتر بیمار اتفاقی برایشان نیافتاد.
این نویسنده تئاتر بحث را بالاتر میبرد و میگوید: «هر کسی جای آقای مرادخانی بود عذرخواهی میکرد و استعفا میکرد.» تقیانیپور اتفاقات و تاخیرات تئاتر شهر را مستقیماً به مدیریت مرادخانی ربط میدهد و یک نکته مهم را مطرح میکند؛ اینکه با پنج میلیارد بودجه تعمیر تئاتر شهر آیا نمیشدچند سالن تئاتر جدید ساخت؟ وی به اخطار رهبری درباره تئاتر در نمایشگاه کتاب نیز اشاره و تاکید میکند اگر این اخطار به هر وزارتخانهای داده میشد وضعیت دگرگون میشد و میافزاید: «هر اشتباهی که آقای مرادخانی میکند، دودش به چشم هنرمند میرود.»
فضا را عوض میکنیم. درباره نمایش حرف میزنیم. ساختار آثار تقیانیپور و گروه «نقاب» به نتایجی میرسیم. او قصه پهلوان اکبر خراسانی و پهلوان گلزار کرمانشاهی را داستانی مستند مینامد که اکبر با ناجوانمردی چشمان گلزار را کور میکند. دغدغه خود را نمایش ایرانی در قالب پژوهش و نشان دادن آیینهای ایرانی میخواند که قرار است در «بوقلمون» آیینهای زورخانهای را به تصویر کشاند. با آمدن نام زورخانه باز انگشت خود را به سمت مدیران میکشد که اگر این آیینها هر جای دنیا بود چه برنامههای توریستی برای آن ایجاد میکردند و مبارک را عروسک مهجور سنتیمان میخواند.
کارگردان «بوقلمون» از همکاریش با کشور آذربایجان در فجر خبر میدهد و سپس از خستگیش میگوید. از شایدهای کاریش میگوید که سینما را یک مقصد میبیند.ناگهان یاد سالن سایه میافتد و داستان اقتصاد هنر و با لحن اعتراضی میگوید: «اگر برای آقای مرادخانی اقتصاد تئاتر مهم بود، پس چرا ظرفیت سالن سایه کم شد؟» از همین حرف استفاده میکنم درباره شیوه تبلیغشان میپرسم، تبلیغاتی که برای تئاتر هیچ فضای شهری ندارد و دست گروهها بسته است. تقیانیپور از پخش بلیت کارهایش در مکانهای مخصوص عوام خبر میدهد؛ چرا که نمایشهایش برای مردم است و با تئاتر بورژوازی مرسوم چندان قرابتی ندارد. «بوقلمون» یک نمایش ایرانی است و با المانهای ایرانی. برای همین تقیانیپور از دیالوگهای قلمبه سلمبه و میزانسنهای پیچیده حذر کرده است و حرفش را ساده میزند، برای همین مخاطبان خود را خانوادهها میداند.
بیش از یک ساعت با هم حرف میزنیم. دلش مثل همه هنرمندان پر است و بیشتر از همه از در بسته دفتر برخی مدیران. ادعا میکند اگر در این مدت که تلاش کرده علی مرادخانی را ببیند، روی ملاقات با رئیس جمهور سرمایهگذاری میکرد تاکنون موفق به دیدن جناب روحانی میشد؛ ولی هنوز مرادخانی را ندیده است و معتقد است این مدیر حقوق میگیرد که پاسخگوی هنرمند باشد و بلند میگوید: «به دادمان برسید.»
تسنیم نوشت:این هست حسن ختام سه ساعت با گروه «نقاب» و نمایش «بوقلمون»، نمایشی که از ۲۹ آذر روی صحنه میرود، آن هم در ۲۲ شب در چهارسو، جایی که به شکل معمول اجرا ۳۰ شب است.
عکس از مهدی قلیپور سلیمانی
گزارش احسان زیور عالم