روایتی متفاوت از دهه ۵۰ در یک کتاب
رمان جدید «عباس پژمان» منتشر شد،
روایتی متفاوت از دهه ۵۰ در یک کتاب
گاهی نوشتن در مورد برخی از رمان‌ها سخت می‌شود. به خصوص اگر احساست به شدت درگیر فضاهای عاطفی شخصیت‌های رمان شود و فکرت بماند پیش حوادث تاریخی و اتفاقاتی که بسترساز شکل‌گیری آن شده است. رمان « جوانی » از آن دست رمان‌هاست.
 
تاريخ : شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۱۵:۲۲

گاهی نوشتن در مورد برخی از رمان‌ها سخت می‌شود. به خصوص اگر احساست به شدت درگیر فضاهای عاطفی شخصیت‌های رمان شود و فکرت بماند پیش حوادث تاریخی و اتفاقاتی که بسترساز شکل‌گیری آن شده است. رمان « جوانی » از آن دست رمان‌هاست. رمانی که خواننده را با خود می برد به سال‌هایی که به دلیل اوج‌گیری اتفاقات تاریخی، احساسات و زندگی آدم‌هایی که در آن دوران می‌زیستند، نادیده گرفته شده است. این رمان مخاطب را می برد، به آن سال‌هایی که امروز فقط می‌شود برایش خواند:« رفتی ز دستم، در خون نشستم». 

دهه ۵۰ همواره برای نسل امروز با سوال‌های بسیاری همراه است. از دانشجویان آن سال‌ها، خاطرات بسیاری شنیده شده اما به صورت مکتوب کمتر مطلبی درباره اش دیده می شود. در آن برهه از زمان حوادثی اتفاق افتاده که تنها نامی از آن‌ها شنیده شده است. اما این نام‌ها همیشه در کنارشان علامت سوال‌های بسیاری بوده است. تفکر و نگاه زنان و دختران آن دوره و روابط احساسی آدم‌ها از حلقه های گمشده دیگری است که رمان به آن می پردازد. سوال‌هایی که پاسخ آن‌ها در هیچ متن تاریخی گنجانده نمی‌شود.

به نظر می‌رسد، نویسنده­ی «جوانی» درک عمیقی از این برهه از تاریخ معاصر داشته است. برای همین هم است که با جملاتی کوبنده، رمان را آغاز می‌کند: «زنده کردن گذشته کار خطرناکی است. آنجا ناگهان خودت را تک و تنها خواهی یافت. هیچ کس و هیچ چیز آنجا نمانده است.» جملاتی که از همان ابتدا، مخاطب را پرتاب می‌کند به آن دوره خاص تاریخی.

رمان زبان روان و شیوا و جملات گیرایی دارد، به طوری که وقتی شروع می شود، دیگر نمی‌ توان کتاب را یک لحظه کنار گذاشت. دو فصل در هم گره خورده که بدون هیچ گپ خسته کننده‌ای پیش می‌رود و زمان چندانی نمی‌گذرد که مخاطب به صفحه‌های آخر می رسد. آن هم با چشم‌های خیس. چراکه رمان از چند جنبه پیش می‌رود و هر کدام از جنبه‌ها ساعت ها و ساعت‌ها نیاز به تامل و حتی نیاز به گریستن دارد.

عباس پژمان برای جامعه ادبی با آثاری چون من و بوف کور و ترجمه شازده کوچولو، آنتوان دو سنت اگزوپری، در جستجوی زمان از دست رفته(مارسل پروست) / باز نویسی برای تئاتر به قلم هارولد پینتر و دای ترویس، من و پلاترو ،خوآن رامون خیمنس، سال مرگ ریکاردوریش، ژوزه ساراماگو، همهٔ نام‌ها، ژوزه ساراماگو، تاریخ محاصرهٔ لیسبون، ژوزه ساراماگو، والس خداحافظی،میلان کوندرا، ماری، ولادیمیر ناباکف،باخت پنهان، گراهام گرین، بوی خوش عشق ،گی یرمو آریاگا، بهار رم، امانوئل روبلس، موز وحشی، ژوزه مارو دواسکونسلوس، تولدی دیگر، ماری داریوس، آلبوم خاطرات، هانس هرلین، کاناپهٔ قرمز، میشل لبر شناخته شده است.

نگاهی به اتفاقات تاریخی رمان
پشت جلد کتاب «جوانی» نوشته است: «جوانی رمانی است با فضای سیاسی و عاطفی که وقایع آن در سال­های پر التهاب ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۰ می­گذرد و شخصیت­هایش دانشجویان آن سال­ها هستند.» همین شاید بهترین معرفی برای این رمان باشد.

در این رمان نویسنده، اندیشه‌ای را در قالب برخی از اتفاقات روایت کرده است که در طی تاریخ در حافظه­ جمعی مردم ایران تکرار شده است. اندیشه‌ای که در لایه‌های زیرین رمان شکل گرفته و حوادث بر پایه آن پیش می‌رود. پرداختن به این تفکر را به عهده منتقدین می‌گذاریم و در این مطلب، تنها نگاهی داریم به حوادث تاریخی که در روایت رمان نقش بازی می‌کند.

به نظر‌ می‌رسد، در ادبیات ایران، حق سال‌های ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۰، که بدون شک از مهم‌ترین دوران‌های تاریخ ایران بوده است، هنوز آن طور که باید و شاید ادا نشده است. «جوانی»، نخستین رمانی است که به حوادث این سال‌ها پرداخته است.

سوال اما اینجاست که در این سی یا چهل سال اخیر چه تغییراتی در کشورمان و در ملتمان رخ داده است که زیاد به آن دوران توجه نشده است؟. با اینکه بارها و بارها شنیده‌ایم که دانشجویان دهه ۵۰ چه سرهای پرشوری داشته‌اند و انسان‌های شجاعی بودند. آن‌ها واقعاً چقدر راحت می‌توانسته‌اند از زندگی خود دست بشویند و با غول تاریخ بجنگند. اتفاقاً یکی از ارزش‌هایی که به طور ضمنی و غیر مستقیم در «جوانی» ستایش می‌شود، همین شجاعت جوانان آن‌ سال‌هاست: «... چه دنیای جدید شجاعی، یا چه دنیای جدید قشنگی، که چنین اشخاصی در خودش دارد! بریو انگلیسی‌ها، هم به معنی شجاع است، هم به معنی قشنگ یا زیبا. یعنی شجاعت چیزی مثل زیبایی است چراکه شجاع چیزی مثل زیباست.»

هرچند اتفاقاتی که در رمان­ها روایت می­شود، ماهیت مخصوصی دارند. حتی اگر این­ها در ظاهرشان اتفاقاتی از نوع تاریخی باشند. برای مثال یکی از اتفاقات چریکی آن سال­ها که شرح آن در جلد اول کتاب محمود نادری، به نام «چریک­های فدایی خلق» (چاپ مؤسسه­ مطالعات و پژوهش­های سیاسی) هم آمده است، واقعه­ معروف به «تهران نو» است. این واقعه در «جوانی» هم در یک فصل روایت می­شود تا سرنوشت یکی از شخصیت­های اصلی رمان در بستر آن شکل بگیرد.

اما نویسنده برای این­که جنبه­ داستانی آن را قوی­تر کند، در عین وفاداری نسبی به اصل واقعه، آن چنان که در منابع موجود دیده می­شود، در یک جا از تخیل خودش هم استفاده کرده است تا شکافی را پر کند که در منابع تاریخی هست. این صحنه مربوط به نحوه­ فرار دو تن از چریک­ها از خانه­ای است که با شعاع بیش از صد متر در محاصره­ صدها تن مأمور مسلسل به دست بوده است. واقعاً آن­ها به چه صورت توانسته بودند از آن محاصره فرار کنند؟

در منابع موجود تاریخی جواب این سؤال را نمی­شود، پیدا کرد. اما «جوانی» در صحنه­ای بسیار حماسی و تکان‌دهنده جواب این سؤال را می­دهد. صحنه­ای که نقش اصلی­اش را یک دختر بازی می­کند. یکی دیگر از کارهایی که نویسنده با این واقعه کرده است، نحوه­ اتمام روایت آن است. روایت این واقعه در «جوانی» به صورت خاصی تمام می­شود که هم با نحوه­ اتمام آن در کتاب «چریک­های فدایی خلق» فرق می­کند و هم به نظر می­رسد که معنی خاصی را می­خواهد بیان کند. مخصوصاً که این پایان با آن صحنه­ تخیلی هم که نویسنده آن را نوشته است تا شکاف منابع تاریخی را در مورد این واقعه پر کند، شباهت دارد.

در این رمان، شرح کوتاهی از یکی از زلزله­ها در یکی از فصل­های رمان آورده شده است. فصلی که انگار مصداقی از تصادف است که راوی صحبتش را در یکی از فصل­های پیش از آن کرده بود. به نظر می­رسد که نگاه نویسنده به این واقعه خیلی فراتر از آن است که بخواهد فقط سرنوشت یکی از شخصیت­های فرعی را شکل بدهد. این واقعه، که پیامد سیاسی مهمی داشت، در واقع در شکل‌گیری سرنوشت همه­ شخصیت­های اصلی «جوانی»، و شاید حتی سرنوشت یک ملت، نقش بازی می­کند.

قسمت عمده­ رمان در دانشگاه تهران می­گذرد. دانشگاهی که در آن سال­هایی که در این رمان روایت می­شوند واقعاً ستاد انقلاب بوده است. هنر رمان و داستان در این است که می­تواند فقط با روایت بعضی اتفاقات تصویر بسیار روشنی از یک دوران را جلو چشم خواننده بیاورد. کاری که کتاب­های تاریخی حتی با روایت همه­ اتفاقات هم نمی‌توانند از عهده­اش برآیند. «جوانی» در واقع همین کار را می­کند. دوره­ای پرالتهاب را جلو چشم خواننده می­آورد.

در این رمان، نویسنده آگاهانه از کالبدشهری برای نشان دادن اتفاقات تاریخی استفاده کرده است. به طوریکه برخی از روابط شخصیت‌های رمان با دیدار از کالبدها به عنوان نماد باقی مانده از حوادث تاریخی شکل می‌گیرد. برخی از صحنه‌های رمان در اطراف عمارت سردار مفخم و کاخ شاه طهماسب می­گذرد. یا در خیابان­ها و میدان‌هایی که هنوز اسم­های قدیمی­شان را داشتند. خیابان آیزنهاور، خیابان آناتول فرانس، ...

«جوانی»، اما در عین شکل گیری در اتفاقات تاریخی، رمانی به شدت عاطفی و عاشقانه باقی می­ماند. حتی تصویرهای تاریخی آن کمک می­کند تا عشق و عاطفه شدت پیدا کند: «اما بعد می­گوید جاهای تاریخی را خیلی دوست دارد. مخصوصاً کاخ­ها را. وقتی کاخ­ها را می­بینی یک چیزی یقین­ات می­شود. این­که صاحبانشان ماندگار نیستند. فقط کاخ­هاشان می­ماند و به آثار تاریخی تبدیل می­شود. خودشان می­میرند. حرفش برایم خیلی جالب است. مثل حرف­هایی است که در کتاب­ها می­خوانی. شاید هم آن را در کتابی خوانده است. من هم لبخند می­زنم. چیزی هم به فکر خودم رسیده است. اما وقتی می­خواهم آن را بگویم یکدفعه پشیمان می­شوم. دلم نمی­آید هیچ جوری حرفش را نفی کنم. هر کاخی یک روزی خالی می­شود. اما هر دوره­ای هم کاخ­ها و کاخ­نشین­های دیگری با خودش آورده است.»

فاطمه علی اصغر

کد خبر: 67240
Share/Save/Bookmark