نگاهی به جشنوارههای عشایری؛
فراموش شدهای به نام «صنایع دستی»
در جشنواره های عشایر دستبافهای افغانی بافت را که از کیفیت بسیار پایینی نسبت به بافتهای ایرانی برخوردار ند را بانام دستباف ایران و با بهایی بالا به مشتریان داخلی و خارجی عرضه میکنند.
تاريخ : يکشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۱۱
یکی از برهانهای در کما بودن هنر صنایع دستی (افزارهای دستباف و دست ساز)، عدم کیفیت گرایی و نگاه کمیتی به این صنعت ارزشمند هنری و سودآور است. برای رهایی از این بحران که متاسفانه دامن گیر کل صنعت صنایع دستی در سراسر کشور گردیده است، ایجاد بسترها و زمینههای فرهنگی و شناساندن قابلیتها و توانمندیهای اقتصادی، مرغوبیت، ماندگاری و ارزش هنری صنایع دستباف و دست ساز برای مردم و بازار تقاضا و همچنین آموزش و بالا بردن نگاه کیفی به این هنر در میان تولیدکنندگان این عرصه مهم است.
از سویی واردات بیرویه اجناس بیکیفیت اما ویترینی خارجی بویژه در این چند سال گذشته و از سویی کمبود و بعضا نبود کارورزان و کارآموزان مستعد و کوشا در این عرصه و عدم آموزش درست علمی این هنر به دانشجویان، دلیل آن شده است که متاسفانه امروزه شاهد آن باشیم که صنایع دستی که خود بخش جدا نشدنی از میراث فرهنگی و معنوی کشور است رو به مرگ تدریجی اما با آهنگی شتابزده برود.
برای نمونه جاجیم و گلیم بافی که خاستگاه نخستین آن، مازندران و حوزههای جنوبی دریای مازندران بوده ، امروزه دیگر هیچ نشانی از تولید آن بعنوان یک صنعت تولیدی نیست، چادر شب بافی و یا صنایع چوب و حصیر نیز که ماهیت و هویت راستین استانهای شمالی ایران در عرصه صنایع دستی هستند، نیز امروزه تا آن اندازه مهجور و خاموش شدهاند که به این هنرهای دست باف و دست ساز به چشم کالایی بیمصرف و بیهوده نگریسته میشود.
این بحران و معضل بزرگ نه تنها دامن گیر استانهای شمالی ایران بلکه همهٔ استانهای کشور شده است، به گونهای که ترس آن وجود دارد که تا چند دهه دیگر از صنایع دستی ما به عنوان بخشی از آثار ناملموس فرهنگی تنها یادمانها و فرتورها باقی بماند، حتا استانهایی همانند: اصفهان، همدان، فارس، کرمان و خراسان که تقریبا صنایع دستباف و دستساز در آنجا جریان زندگی دارد نیز دچار این بیماری و کژداری شدهاند؛ اگر در پی زنده نمودن این صنعت و هنر ارزشمند و پول آور ایرانی هستیم، نخست باید دانش به کارگیری و سودمندیهای صنایع دستباف و دستساز را به مصرف کنندگان آموزش و آگاهی داده، پس از آن نگاه کیفی را در تولیدکنندگان نیرو بخشیده و استادکاران این عرصه را شناسایی و به ایشان ارج نهاده و جوانان را ترغیب و تشویق کرده تا بدین صنعت و هنر سودآور روی آورند؛ همچنین برای خروج از این بن بست میبایست رشتههای دانشگاهی را بیشتر، تخصصیتر، عملی تر و علمیتر به دانشجویان این رشتهها ارائه داد.
یکی از اتفاقات به ظاهر خوشایند و نیک، برگزاری جشنوارههای فصلی بنام «جشنوارههای عشایری» هستند؛ برخلاف نیت زیبا و رویه درست آنکه ترویج و شناساندن صنایع دستی و زندگی عشایر ایران میباشد، متاسفانه این برنامهها و به قولی جشنوارهها تبدیل شدهاند به مکانی فقط برای فروش و بازار کسب و کار، که اگر با دقت بیشتری بدان بنگریم، حتا اجناس چینی و تایلندی نیز در سیاه چادرها (که برخیها با داربستهای فلزی نیز برپا میشوند) یافت میشود، البته درآمد زایی و گردش پولی، کار بجا و درستی در این دسته از جشنوارهها است، به شرطی که نگاهها، تنها کمیتی نبوده و اجناس ارائه شده با کیفیت و قیمت مناسب، در کنار آموزش و آگاهی رسانی دربارهٔ زندگی و فرهنگ ایلیاتی و عشایری باشد.
یکی از علل این مشکلات انتخاب و گزینش افرادی ناکارآمد، کم دانش و بعضا سودجو و کیفی نگر است که تنها به نام و بهانهٔ عشایر بودن و یا در برخی از موارد با زد و بندهایی میان برگزارکنندگان، در این جشنوارهها باشندگی مییابند، و هرچه را که برایشان سودآور و به ظاهر اصیل است را عرضه مینمایند؛ که متاسفانه در بیشتر موارد از پایینترین کیفیتها برخوردارند.
«بنده» خود به عنوان یکی از تولیدکنندگان در زمینه دستبافها، که چند دوره نیز در اینگونه جشنوارهها حضور داشتهام، گواه آن بودهام که دستبافهای افغانی بافت را که از کیفیت بسیار پایینی نسبت به بافتهای ایرانی برخوردار است را بانام دستباف ایران و با بهایی بالا به مشتریان داخلی و خارجی عرضه مینمودند، در حالی که نفس و نیت برپایی جشنوارههای فصلی حذف واسطهها و ارائه محصولات مرغوب با بهای پایینتر نسبت به بازار فروش عادی است.
همچنین در کنار این جشنوارهها که بانام جشنواره صنایع دستی و عشایری برگزار میگردد، از نام صنایع دستی سوء استفاده شده و به برهان بد و نامناسب برپا شدن سیاه چادرها و چیدمان آنها و همچنین استفاده از اسب و شترها برای سواری و عکاسی در آن مکانها، که بیشتر در جوار آثار تاریخی و فرهنگی میباشد، نه تنها حرائم منظری و ارزش بناهای تاریخی و فرهنگی را از بین میبرند، بلکه در دراز مدت دیدگاه بازدیدکنندگان را نسبت به آن مکانهای تاریخی و فرهنگی و بالتبع صنایع دستباف و دستسازی که در این چنین غرفهها ارائه میشود را خدشه دار میکند.
شاید این پرسش پیش آید که اسب و شتر نیز بخشی از زندگی عشایری است، در پاسخ باید گفت که در این جشنوارهها، برای نمونه: یکسری عشایر از شمال استان فارس حضور مییابند، این ایل هیچگاه در زندگی واقعی خود از شتر استفاده نمیکرده است، اما تنها به جهت درآمد زایی، شتر را نیز به برنامههای خود اضافه میگرداند که این خود جدای از مشکلاتی که برای وجههٔ تاریخی محل برپایی جشنواره وارد می کند دلیل گمراهی بازدید کنندگان نیز میشود، گاو، گوسفند، مرغ و خروس نیز بخشی از زندگی عشایری هستند، چرا از آنها برای نمایش و نشان دادن سبک زندگی عشایری استفاده نمیشود؟ نمیتوان همهٔ گوشههای فعالیت زندگی عشایر را در یک مکان محدود نشان داد، باید بخشی را که توانایی اجرای درست آن با رعایت همهٔ جوانب و ضوابط دارا است را به گونه زنده نشان داد و باقی آداب و فعالیتها را به گونه پخش فیلم و کلیپ به آگاهی بازدید کنندگان رساند.
درست است که این کوششها و تلاشهای انجام شده برای پاسداشت و زنده نگاه داشتن این فرهنگ و هنر است؛ اما اگر بیحساب و کتاب و بدون دانش و آگاهی این برنامهها برگزار گردد، میشود مثال: «درست کردن ابرو و کور کردن چشم»؛ امیدواریم که با برنامه ریزیهای درست و بجا و با کاری جهادی و علمی بتوان این صنعت براستی عظیم اقتصادی، هنری و فرهنگی را که شناسنامهٔ تاریخی ملت و کشور بزرگ ایران میباشد را جان زندگی بدان دمیده و دگر بار گواه رویش و رستن آن باشیم؛ باشد با گسترش فرهنگ و هنر ایرانی «هنرهای دستی» ایران را مانا گردانیم.
علیرضا صادقی امیری (دارا)- انجمن جوانان سپید پارس-