اجرای گروه سیاوش از چند منظر قابل بررسی و منحصر به فرد بود. نخستین آنها آهنگسازی کم نظیر کیخسرو و سیاوش پورناظری بود. این اجرا گرچه نه در آهنگسازی و اجرا که در حواشی نقاط ضعف کمرنگی داتش؛ میتوان آن را به راستی کم مانند دانست. نمایش تسلط نوازندگان در اجراهایی که به صورت تک نوازی اتفاق افتاد؛ نقطه عطف سه اجرای گروه سیاوش بود. توان قابل ستایش در نواختن ریتمهای ضربی که از نظر اجرایی کاری بسیار دشوار است واز هر کسی بر نمیآید؛ از هنرنمایی های این گروه در اجرای اخیر بود. گرچه میتوان گفت طولانی شدن ریتمهای تند و یکنواخت قدری خسته کننده مینمود؛ اما نمیتوان این حقیقت را انکار کرد که چنین سرعت و دقتی در نواختن سازهای ضربی کمتر در کنسرتها به نمایش در میآید و بیشتر سازهایی چون کمانچه و سنتور و تار و سه تار در تک نوازی ظاهر میشوند. اما این بخش نشان داد که سازهای کوبهای قادرند دهان مخاطبانشان را باز نگه دارند.
علاوه بر این تنبور نوازی سهراب پورناظری چنان مخاطبان را به خود متوجه و نفسهاشان را در سینه حبس کرد که برای دقایقی از صدای فلش دوربین عکاسان خبری هم اثری نبود. تک نوازی تنبور و کمانچه در این اجرا به سهولت فضایی نرم و منعطف به مخاطبان خود هدیه کرد و ازین منظر میتوان احساس شنیدن آن را به نوشیدن یک جرعه آب گوارا تشبیه کرد. اما نکتهای که در این کنسرت بیش از هر چیز دیگر جلب توجه میکرد؛ احساس نوازندگان و نمایش شوریدگی آنان از نواختن سازی بود که در دست داشتند. سهراب پور ناظری گاه به سبب همین شیدایی درونی مخاطبان را وادار به توجه بیشتر میکرد. تک نوازی همایون نصیری نیز چنین حسی را به مخاطبانش می داد. گویی نوازندگان با تمام وجود خود مینواختند و این بر وجد مخاطبانشان میافزود.
طراحی دکور و صحنه اما در این اجرا منحصر به فرد و متفاوت نبود. گرچه ارزش گروه سیاوش به عنوان پر ستاره ترین و درخشان ترین گروه موسیقی سنتی سال اخیر شایسته تقدیر است؛ اما همین موضوع بر لزوم توجه به دکور، طراحی لباس و نور میافزاید. حقیقت این است که طراحی دکور و لباس کاریر سههل وممتنع است و شاید به همین سبب هر فردی به خود اجاز همیدهد به آن وارد شود. اما به واقع چنین نیست. توجه به ظرافتهایی که امروز نمیبینیم یا اگر منصف باشیم، کمتر میبینیم؛ باید بیشتر مورد دقت قرار گیرد. در طراحی دکور و صحنه دقتهایی لازم است و بدعتهایی!
بدعت که شاید کمتر به گوش طراحان ناوارد دکور آشنا باشد و دقت که از بدعت سرچشمه میگیرد. سوال اصلی از طراحان دکور این است که کی میخواهند دست از سر دیوار کاهگلی و شیشههای رنگی پنجرههای قوسی بردارند؟ آیا موسیقی سنتی تنها به همین تصویر ختم میشود یا آن که طراحان زحمت فکر کردن به موضوعی تازه را به خود نمیدهند؟ اگر منصفانه به قضاوت بنشینیم، می توانیم به سبب جلوه نورپردازی بر روی شخصیت های انسانی کنسرت، تکرار زمینههای تیره را قابل قبول بدانیم. اما ساختن بکراندهایی که نه از نظر ظاهری جالباند و نه خلاقیتی در نحوه ارائه شان هست چه ضرورتی دارد؟ اگر حتی طراحان عزیز دکور کاه گل را در پیوند نا گسستنی با موسیقی سنتی می دانند؛ چرا فکری تازه به حال این دیوار بیچاره نمی کنند. تنها تحول تعداد پنجرهها، تعداد دیوارها و اندازه و ابعاد طولی و عرضی آنهاست. این مشکل نه تا این حد بغرنج اما در طراحی لباس هم دیده میشود. طراحان عزیز فراموش کردهاند که نقش های ریز از دور دیده نمی شوند و جلوه های بصری در کنسرت تنها متعلق به دو ردیف جلو سن نیست!