«دربست تا لواسون»، دربست به سوی آسایشگاه سالمندان
«دربست تا لواسون»، دربست به سوی آسایشگاه سالمندان
اگر چه فیلم «دربست تا لواسون» پایان شادی دارد و همه با حضور در جشن تولد، ساعات خوشی را سپری می‌کنند اما فیلم به این سوال که واقعا جای سالمندان در «کنار خانواده» است یا در «آسایشگاه سالمندان»؛ پاسخی نمی‌دهد.
 
تاريخ : دوشنبه ۸ دی ۱۳۹۳ ساعت ۱۲:۵۸
تله فیلم «دربست تا لواسون» اثر جواد مزدآبادی که چند روز قبل از شبکه دو سیما پخش شد قصد داشت با زبان طنز و ایجاد فضایی شاد موضوعی همچون احترام به والدین و فراموش نکردن زحمات آنان را به تماشاگر یاد آوری کند. قصه‌ای این فیلم از آنجایی آغاز می‌شود که سه پیرمردی که در یک آسایشگاه سالمندان زندگی می‌کنند از آنجا فرار می‌کنند تا یکی از آنان بتواند خودش را به نوه‌اش که در لواسون زندگی می‌کند برساند. قصه‌ای تکراری که سعی دارد به فرزندان یاد آوری کند که جای والدین در آسایشگاه سالمندان نیست و باید قدر پدر و مادر را دانست اما این فیلم نه تنها در انتهای به این پیام که جای آنان در سالمندان نیست نمی پردازد بلکه با بازگشت دوباره سه پیرمرد به آسایشگاه، به نوعی به طرد بودن این آدم‌ها همچنان تاکید دارد!

«دربست تا لواسون» خیلی وارد جزئیات زندگی پیرمرد‌ها که چرا در آسایشگاه زندگی می‌کنند نمی‌شود و تنها به صورت چند دیالوگ از زبان مدیر آسایشگاه که به خانواده پیرمرد‌ها می‌گوید شما اگر نگران گُم شدن آنان هستید چرا آنان را در خانه سالمندان گذاشته‌اید اشاره می‌کند. در فیلم مقصر اصلی که این پیرمرد‌ها در آسایشگاه زندگی می‌کنند به گردن عروس‌های خانواده می‌افتد که نمی‌خواهند با پدر شوهر‌های خود زندگی کنند مثل عروس عمو فرامرز (مهدی فقیه) که چون شوهرش مُرده است و او می‌خواهد با مرد دیگری ازدواج کند دیگر حاضر نیست با پدر شوهرش زندگی کند و یا عروس پیرمرد دیگر ( محمد فیلی) که حاضر نیست با پدر شوهر ش زندگی کند. اما «چراهای» این موضوع مطرح نمی شود. گویا قرار است ما شاهد سفر کوتاه پیرمردها از خانه سالمندان به نزد نوه یکی از پیرمردها و بازگشت دوباره آنان به خانه سالمندان باشیم.

فرار پیرمرد‌ها در این فیلم خیلی سردستی صورت می‌گیرد و آنان به راحتی با وجود داشتن مدیری منظم و قدری تند خو که همه چیز را تحت کنترل دارد فرار می‌کنند و این فرار در حالی صورت می‌گیرد که این سه پیرمرد جزو کسانی هستند که باید به نوعی برگزار کننده مراسم باشند یعنی سخنرانی کنند، برنامه اجرا کنند و در کُل بازار گرمی مراسم را برعهده داشته باشند.

این پیرمردان با رساندن خودشان به ماشین «بهنوش بختیاری» که در این فیلم نقش خودش را به عنوان بازیگری که به این جشن دعوت شده بازی می‌کند می‌رسانند و با باز کردن درب عقب ماشین – اینکه چرا باید درب ماشین باز باشد – و پنهان شدن در ماشین بهنوش بختیاری از آسایشگاه فرار می‌کنند. پرداخت ۵۰۰ هزار تومان پول برای اینکه راننده ون راضی شود تا این سه پیرمرد را به لواسون برساند هم قدری دور از ذهن به نظر می‌رسد آن هم از سوی پیرمردی که در فیلم مشخص نمی‌شود آدم پولداری باشد.

حضور بهنوش بختیاری و مهران غفوریان در یکی دو سکانس کوتاه که در واقع نقش خودشان را بازی می‌کنند شاید تله‌ای بوده که تهیه کننده می‌خواسته فقط از نام آنان برای دیدن فیلم خود استفاده کند چرا که مهران غفوریان تنها در یک سکانس کوتاه و در نقش خودش حضور دارد و بهنوش بختیاری نیز همین طور البته با قدری بازی بیشتر؛ اما دیگر اثری از این دو بازیگر در فیلم نیست. وجود آنان واقعا چه کمکی به فیلم کرده است؟ اگر کسان دیگری بودند چه تفاوتی برای فیلم داشت؟ تنها کاربرد حضور آنان – البته بهنوش بختیاری – این است که پیرمرد‌ها با ماشین او فرار می‌کنند.

انتخاب سه پیرمرد برای این نقش، انتخاب خوبی است و هر سه پیرمرد – مهدی فقیه، محمد فیلی و کریم قربانی - از پس نقششان برمی آیند. مهدی فقیه در میان این جمع، نقش بیشتری دارد و او‌‌ همان پیرمردی است که باید خودش را به لواسون برساند.

جواد مزدآبادی به عنوان کارگردانی که تاکنون دست پُری در ساخت تله فیلم بویژه تله فیلم‌های طنز و کمدی دارد با دکوپاژ و نماهایی که برای مخاطب انتخاب کرده، ارتباط تماشاگر با کاراکتر‌ها را نزدیک‌تر کرده است و با خلق طنزهای موقعیت و بیشتر کلامی سعی کرده است فضای شاد و مفرح را در فیلم همچنان حفظ کند. کریم قربانی بازیگر یکی از سه پیرمرد‌ها با توجه به اینکه صدای خوبی دارد معمولا در همه فیلم‌ها به هر بهانه‌ای آوازی می‌خواند و در این فیلم هم به بهانه های مختلف چند باری شروع به آوازهای کوچه و بازاری می‌کند تا فضای فیلم همچنان شاد باقی بماند.

اگر چه فیلم «دربست تا لواسون» پایان شادی دارد و همه با حضور در جشن تولد، ساعات خوشی را سپری می‌کنند و گویا همه راضی به نظر می‌رسند اما این موضوع که واقعا جای سالمندان در « کنار خانه» است یا «آسایشگاه سالمندان»، سوالی است که فیلم، پاسخی برای آن ندارد. 

«دربست تا لواسون» با به تصویر کشیدن مشکلات سالمندان در جامعهٔ نسبتا جوان ایران قصد دارد مسئله مهم و اساسی توجه به نسل گذشته و سالمندان را به عنوان موضوعی مطرح کند که در اکثر اوقات در زیر سایه زندگی پر مشغله امروز مورد کم توجهی و بی‌مهری قرار می‌گیرد. اما اشارات این فیلم خیلی زیاد نیست و به نوعی این تصور پیش می‌آید که شاید این سه پیرمرد در کنار هم باشند بهتر است تا این که هرکدام جدا و کنار خانواده خودشان باشند!

مشکل اصلی فیلم دربست تا لواسون بیشتر به «فیلمنامه» اثر برمی گردد که خیلی پخته نیست و تنها برای سرگرمی و خنداندن تماشاگر نوشته شده است هر چند که خیلی هم خنده دار نیست. مشکل راننده ون با همسرش خیلی باز نمی‌شود و این زن و مرد که قرار است فردا از همدیگر طلاق بگیرند چرا باید تا آخرین لحظه در کنار هم باشند و چرا به یکباره با چند کلام پیرمرد، نطق زن که از اول فیلم سکوت کرده و با اخم با شوهرش نگاه می کند به یکباره باز می‌شود و خیلی زود هم با پیرمرد‌ها که تنها دقایقی در ماشین آنان حضور دارند صمیمی می‌شود به طوری که یکی از آنان را (مهدی فقیه) به نام عمو فرامرز خطاب می‌کند! آشتی کردن این زوج هم فقط به این دلیل است که فضای انتهای فیلم با پایان خوش به اتمام برسد وگرنه حکایت همچنان باقی است.

حفظ محیط زیست و دور نریختن زباله از ماشین که دراین فیلم بلافاصله هنگامی که راننده ون، پوست موزی را از شیشه ماشین به بیرون پرتاب می‌کند با جریمه پلیس مواجهه می‌شود یا اینکه یکی از پیرمرد‌ها با توجه به اینکه دستشویی دارد اما حاضر نیست در کنار جاده و در مکانی که فاقد دستشویی است این کار را انجام دهد؛ احترامی است که فیلم به محیط زیست نشان می دهد.

شاید یکی از نقاط مثبت فیلم «دربست تا لواسون» پرداختن به سوژه سالمندان باشد که معمولا فیلم‌های کمتری به این طیف از آدم‌های جامعه می پردازد. چرا که اکثر فیلم‌هایی که ساخته می‌شود – چه در سینما و چه در تلویزیون – بیشتر در مورد جوانان است. متاسفانه جای خالی پرداختن به موضوعات کودکان و سالمندان در فیلم‌ها به خوبی احساس می شود. این در حالی است که سالمندان به عنوان بزرگان خانواده که سردی و گرمی روزگار را کشیده اند باید مورد احترام هر خانواده باشند و با توجه به اینکه مسیر رشد جمعیت در آینده نزدیک، به سوی سالمندی است. ساخت فیلم‌هایی با مضمون سالمندان می‌تواند مثمرثمر باشد. امروزه عدم درک جوانان نسبت به نسل گذشته - پدر و مادر - تبدیل به چالش بزرگی شده است و همین عدم درک متقابل، باعث کوچ سالمندان – اجباری یا اختیاری – به آسایشگاه سالمندان شده است. در حالی که جایگاه اصلی هر سالمندی فقط «آغوش خانواده» است. اگر نسل امروز، سخت کوشی، صبوری، ساده زیستی، اخلاق نیکو و احترام به بزرگتر‌ها را از والدین خود به درستی می‌آموخت. شاید امروز دیگر هیچ سالمندی در خانه سالمندان چشم انتظار ملاقات جگر گوشه‌ خود نبود.
کد خبر: 77825
Share/Save/Bookmark