ساعت، هارمونی رنگ لباس با انگشتر و کفشها، بارها و بارها به تناوب حواسم را به خود جلب کرد. اینجا همهچیز فرهنگی است. در اتاقش کتابخانهای عظیم خودنمایی میکند. مصاحبه ساعت ۷ بعدازظهر شروع شد و تا ۱۱ شب ادامه داشت ولی هیچگاه خسته نشدم و خستگی ندیدم. اواخر مصاحبه، پسرش به او زنگ زد تا ببیند امشب پدر را خواهد دید یا مثل شبهای دیگر باید با رویای او بخوابد.
انتشارات بینالمللی گاج در سال ۱۳۸۱، فعالیت خود را در حوزهی نشر آموزشی و با هدف ایجاد فرصتهای برابر در آموزش آغاز کرد و در حال حاضر به عنوان پرتیراژترین ناشر کشور مشغول فعالیت است. گسترهی فعالیت گاج از مقطع پیشدبستانی تا کارشناسی ارشد است و در این راستا بیش از ۱۰۰۰ عنوان کتاب تولید کرده است. برای تولید این تعداد عناوین که سالیانه در شمارگان حدوداً ۱۰ میلیون جلد به چاپ میرسند، بیش از ۸۰۰ مؤلف و ویراستار با ۹۵۰ کارمند اداری در بخشهای مختلف و ۵۲۰ نمایندگی و عوامل توزیع، مشغول فعالیت هستند.
این انتشارات با نام ابوالفضل جوکار قهرودی، بنیانگذار آن، گره خورده است که گفت و گوی «نیمکت» را با او می خوانید:
* دوران کودکی شما چگونه گذشت؟
من متولد سال ۱۳۵۴ در محلهی سرآسیاب دولاب واقع در منطقهی ۱۴ تهران هستم. از کلاس اول راهنمایی، از روز اول تعطیلات مدرسه تا روز آخر، ۲ نوبت کار میکردم. صبح تا حدود ساعت ۴ بعدازظهر بستنی میفروختم و بعد از آن باقلوافروشی میکردم، یادم هست، روزانه ۹۰ تومان سود میکردم؛ ۶۰ تومان از راه بستنیفروشی و ۳۰ تومان از راه باقلوافروشی. ۲۷ سال پیش، این درآمد خوبی بود.
* چه شد که وارد حوزهی آموزش شدید؟
بعد از اتمام دوران دبیرستان و همزمان با ورود به دانشگاه به طور جدی تدریس را آغاز کردم. البته قبل از آن در دوران دبیرستان به همکلاسیها و بچههای محل به صورت پراکنده، در دروس مختلف کمک میکردم. به درس شیمی خیلی علاقه داشتم. به یاد دارم سال ۱۳۷۲که دیپلم گرفتم نیازمندیهای روزنامهی همشهری، تازه تاسیس شده بود.
من به دفتر نمایندگی نیازمندیهای شعبهی میدان امامحسین (ع) رفتم و تقاضای چاپ ۱۰ نوبت آگهی تدریس شیمی، با عنوان «تدریس شیمی - تضمینی – کلیهی حقالتدریس بعد از قبولی – ساعتی ۱۰۰۰ تومان» را کردم و تلفن منزل را هم در آگهی درج کردم. در روز یکی، دو تا دانشآموز زنگ میزدند و سی، چهل نفر معلم!! خانوادهی دانشآموزان تا میپرسیدند شما چند سال سابقهی تدریس دارید یا مدرک تحصیلی شما چیست؟ و متوجه میشدندکه دانشجوی ترم یک هستم و تازه شروع به تدریس کردهام، خداحافظی میکردند.
فقط در این ۱۰ نوبت آگهی، یک خانواده به من اعتماد کرد و برای دخترشان که در دیماه امتحان نهایی داشت [در آن زمان دانشآموزان سال چهارم دبیرستان بعد از خرداد و شهریور، در دیماه نیز فرصت امتحان دادن و پاسکردن دروس خود را داشتند]، فرصت تدریس را به من دادند. منزل ایشان در خیابان سوم سعادتآباد، بالاتر از میدان کاج بود و طی این مسیر از منطقهی ۱۴ به منطقهی ۲، با ساعتی ۱۰۰۰ تومان آن هم تضمینی خیلی توجیه اقتصادی نداشت ولی برای شروع کارم، بسیار جذاب بود و من راضی بودم.
بعد از دو جلسه تدریس شیمی، از من خواستند که ریاضیات و فیزیک هم تدریس کنم. جمعاً این ۳ درس را طی ۳۰ جلسهی ۲ساعته تمام کردم و پس از قبولی دانشآموز در این ۳ درس، مبلغ ۶۰ هزار تومان به عنوان اولین درآمدم از تدریس را دریافت کردم.
* شما فرمودید روزی یکی، دو تا دانشآموز زنگ میزد و سی، چهل نفر معلم؛ معلمها چرا تماس میگرفتند؟
درسته، معلمهای دروس دیگر، غیر از شیمی زنگ میزدند و میگفتند اگر شما رفتید تدریس و دانشآموزان نیاز به تدریس سایر دروس داشتند، ما را معرفی کنید. من یکی، دو روز اول توجه نمیکردم و چون میخواستم تلفن اِشغال نشود، میگفتم چشم، اگر موردی بود به شما خبر میدهم. بعد از چند روز به این فکر افتادم، تلفن معلمها را در هر درس با سابقهی تدریس، نشانی منزل و... بگیرم و یک بانک اطلاعاتی درست کنم.
بعد از گذشت پنج، شش روز یک بانک اطلاعاتی حدود ۲۰۰ نفره از معلمان و دبیران دروس مختلف تهران را داشتم و به این فکر افتادم که با این معلمها میتوانم یک آموزشگاه تدریس خصوصی راهاندازی کنم و در متن آگهیهای جدید بنویسم، «تدریس تمامی دروس در تمامی مقاطع تحصیلی.» همین کار را هم کردم و چون آگهی صرفاً برای درس شیمی نبود، تقریباً روزی ۳ تا ۴ تا دانشآموز در دروس مختلف جذب میکردم و دروس غیر از شیمی را به معلمها و دبیرانی که توانایی و سابقهی تدریس خوبی داشتند، ارجاع میدادم و دبیران بابت این معرفی، ۳۰ درصد از حقالتدریس را به من میدادند. تا پایان سال ۷۳ به این شیوه کار میکردم.
سال ۷۴ تصمیم گرفتم دفتری اجاره کنم و این کار را به صورت حرفهای انجام دهم و عملاً یک آموزشگاه تأسیس کنم. میدان رسالت در شرق تهران را انتخاب کردم و در خیابان پنجاهوسوم، طبقهی سوم یک ساختمان، یک دفتر حدوداً ۲۵۰ متری به مبلغ ۲میلیون تومان رهن و ماهیانه ۷۵ هزار تومان اجاره کردم و آموزشگاهی به نام «اندیشمندان» را تأسیس کردم. شرایط کاری در آن مقطع خیلی خوب بود. بعد از یکی، دو سال، شعبهی دوم آموزشگاه را در خیابان سیوهشتم سعادتآباد تأسیس کردم.
* بعد از تأسیس اندیشمندان، همچنان تدریس میکردید یا صرفاً مدیریت آموزشگاهها را عهدهدار بودید؟
خیر. من شخصاً تا سال ۱۳۸۵ تدریس هم میکردم. در همان سالهای ۷۴ و ۷۵ هم که آموزشگاه داشتم علاوه بر مدیریت آموزشگاه، در آموزشگاهها و مدارس مناطق ۱۴، ۱، ۲ و ۳ تهران، شیمی کنکور را درس میدادم و گاهاً تحت عنوان دبیرپروازی برای کلاسهای نکته، تست و جمعبندی به شهرهای یزد و اصفهان دعوت میشدم و در طول یکسال به بیش از هزار نفر شیمی درس میدادم. همواره مفاهیم شیمی را به زبان ساده، با طنز و شعر آمیخته میکردم تا یادگیری آن برای دانشآموزان راحتتر باشد. چون اکثر دانشآموزان رابطهی خوبی با درس شیمی نداشتند و از این درس فراری بودند. ولی تعداد زیادی از همین دانشآموزان، بعد از مدتی که شیمی برایشان جذاب میشد، موقع انتخاب رشتهی دانشگاهی به دنبال رشتههای شیمیمحور مانند پلیمر، نفت، پتروشیمی و... بودند.
* درآمد شما از تدریس در مدارس چقدر بود؟ در ازای یک جلسه تدریس به شما چقدر پرداخت میکردند؟
در سالهای مختلف متفاوت بود. ولی هیچوقت پول تدریس برایم مهم نبود و به یاد ندارم هنگام قرارداد با مدیران مدارس و مؤسسات آموزشی در خصوص حقالتدریسم از جانب من پیشنهادی مطرح شده باشد و اساساً با اکثر آنها بدون قرارداد کار میکردم. این مدیران بعد از مدتی بالاترین پرداختی خود را به من اختصاص میدادند. به طور کلی با شرط و شروط در کار مخالفم و معتقدم اگر فردی به کار خود ایمان داشته باشد و به درستی وظایف خود را انجام دهد، نتیجه آن دیده میشود و نیاز به سر و صدا و شرط و شروط ندارد. یعنی بهگونهای میشود که آن مدیر برای حفظ اعتبار مدرسه یا مؤسسه خود به شما نیاز خواهد داشت.
برخورد شما با دانشآموزان چگونه بود، شما یک دبیر سختگیر بودید یا خیر؟
نه، کاملاً برعکس. رابطهام با دانشآموزان کاملاً صمیمی و شاد بود. همواره آنها را به اسم کوچکشان صدا میکردم و به یاد ندارم با دانشآموزی برخورد بدی کرده باشم. من حتی زنگهای تفریح، کمتر در دفتر مدرسه بودم و بیشتر اوقات، زنگهای تفریح با دانشآموزان یا والدین آنها بودم و سعی میکردم حتیالامکان در اردوهای دانشآموزی شرکت کنم تا روحیات دانشآموزانم را بشناسم. خیلی از این دانشآموزان، مشکلات شخصی و خانوادگی خود را با من مطرح میکردند و میخواستند که با خانوادههایشان در میان بگذارم.
* به نظر شما آیا معلّمان در جایگاه واقعی خود از نظر منزلت و رفاه اجتماعی قرار دارند؟ و یک معلم به چه میزان میتواند در تربیت نیروی انسانی کارآمد مفید باشد؟
معلمی، شغل شریفی است و اگر معلم به کارش علاقهمند باشد و به اجبار وارد این حوزه نشده باشد، میتواند در سرنوشت دانشآموزان تأثیر زیادی بگذارد. اما مسائل مالی هم خیلی مهم هستند. متأسفانه دولتها و وزرای آموزشوپرورش در طول این ۲۰ سال که من به یاد دارم، هیچ حرکت قابل توجهی انجام ندادهاند. شما، امثال من را نمیتوانی ملاک قرار دهی، دبیران کنکور، درآمدهای ویژهای دارند و یک استثنا به حساب میآیند و درصد این دبیران در سراسر کشور به یک درصد هم نمیرسند و ۹۹ درصد دیگر در شرایط مطلوبی نیستند و یک معلّم با دغدغههای اقتصادی نمیتواند با آرامش و مطالعهی قبلی در کلاس درس حاضر شود و به مسائل درسی، روحی و شخصیتی دانشآموزان بپردازد.
متأسفانه در ایران دولتها از این موضوع غافلند و نتایج مخرب آن تا نسلها باقی میماند. در تمام کشورهای توسعهیافته و در حال توسعهی دنیا، حقوق و مزایای معلم در بالاترین جایگاه قرار دارد، در کشور ما امروز اگر حقوق و مزایای پرسنل وزارت نفت پانصد هزار تومان اضافه شود، اتفاقی نمیافتد و هیچکس خبردار نمیشود ولی کافی است ساعت ۱۴ یک روزی حقوق معلمان پنجاه هزار تومان اضافه شود، اخبار ساعت ۱۳، ۱۴، ۱۵، ۱۷، ۱۹، ۲۰:۳۰، ۲۱، ۲۲، ۲۲:۳۰ و ۲۴ مرتباً در صدر اخبار اعلام میکنند و شبکهی خبر هم هر ۳۰ دقیقه یک بار علاوه بر اعلام به مدت ۲ روز هم زیرنویس میکند.!!! تازه فردای همان روز تمام نشریهها مینویسند! اعتراض هم که کنی، میگویند یک میلیون معلّم داریم، جمعیت شما زیاد است! همین افزایش کوچک میدانی چقدر میشود؟! غافل از اینکه این یک میلیون معلّم و کادر آموزشی قرار است در طول یک سال ۱۳میلیون دانشآموز را از ساعت ۷ صبح تا ۳ بعدازظهر و در مدارس ۲ نوبته تا ساعت ۲۰ مدیریت کند و به آنها هم علم یاد بدهند، هم ادب و هم در این دنیای پیشرفته، مسائل مدیریتی، شخصیتی، اخلاقی، عاطفی و ... و مگر نه اینکه سن یادگیری و فرمپذیری شخصیتی و روحی یک فرد همین سنین کودکی و نوجوانی است؟
به اعتقاد من کمتوجهی به این موضوعات در بلندمدت، هزینههای زیادی را به کشور تحمیل میکند. به یاد دارم که در روزهای پایانی نخستوزیری ماهاتیر محمد، نخستوزیر وقت مالزی، خبرنگاری از ایشان پرسید: «اگر قرار باشد بعد از اتمام دورهی ریاستتان مسئولیتی را در کشور بپذیرید، چه مسئولیتی را میپذیرید؟» ایشان گفتند: «علاقه دارم دوباره در مسند آموزشوپرورش به کشورم خدمت کنم».
به عبارت دیگر میتوان گفت، بهرهورترین و ثروتمندترین کشورها، آنهایی خواهند بود که نظام آموزشی برتری دارند و به قول تام پیترز:
"The global competition in education is the result of the political competition between countries”
«در نهایت، رقابت بین ملتها به رقابت میان نظام آموزشی تبدیل خواهد شد».
البته من معتقدم نام آموزشوپرورش باید به پرورش و آموزش تغییر کند، چرا که ابتدا باید پرورش یافت و سپس آموزش دید. در قرآن هم، در ابتدای سورهی جمعه، داریم: «هُوَالَّذی بَعَثَ فِیالاُمّیینَ رَسولاً مِنْهُمْ یَتْلوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکّیهِمْ و یُعَلِّمَهُمْالکِتابَ وَالحِکْمَه وَ اِنْ کانوا مِنْ قَبْلَ لَفی ضَلالٍ مُبینْ».
* شما دل پر دردی دارید.اگر وزیر آموزش و پرورش بودید، بهطور متوسط به معلمان چقدر حقوق میدادید؟
امروز درآمد یک بازیکن لیگبرتر در یک تیم شهرستانی با مدرک تحصیلی دیپلم برای یک فصل بازی، معادل ۳۰ سال حقوق یک معلم با مدرک تحصیلی لیسانس است!!!
به اعتقاد من، حقوق یک معلم برای سال ۱۳۹۳ باید حداقل ۳ میلیون تومان باشد. این در حالی است که در حال حاضر حقوق یک معلم حتی به یک میلیون و پانصد هزارتومان هم نمیرسد. شاید اگر امروز مسئولان وقت و متصدیان بودجهی کشور و وزارتخانه، این مطلب را بخوانند، با خود بگویند فلانی عدد و رقم نمیشناسد یا از بودجه خبر ندارد اما به واقع من برای این موضوع طرح عملی دارم که اگر مجالش بود، مطرح میکنم. اولین قدم در این راه، تشکیل معاونت اقتصادی در وزارتخانه است.
* شما که با این مشکلات مواجه نبودهاید و درد کشیده این موضوعات نیستید، پس چرا به این مسائل میپردازید؟
عرض کردم درآمد من و امثال من ملاک قضاوت در حوزهی آموزش نیست. در روزگار ما استفاده از کلاسهای کنکور، یک ضرورت بوده و هست و تعداد دبیران حرفهای کنکور محدود هستند و درآمد این دبیران خاص است اما معلم کلاس اول دبستان چه کند؟! همان معلمی که به من و شما خواندن و نوشتن آموخته، امروزه روزگارش چگونه است؟! درآمد بازنشستگیاش چقدر است؟! آیا کسی حال این افراد را میپرسد؟! اگر من و امثال من این موضوعات را مطرح نکنیم، چه کسانی باید به این موضوعات بپردازند؟! اگر خود فرهنگیان به این موضوعات نپردازند و ارایه طریق نکنند، آن وقت سیاستمدارانی از بیرون بدون اطلاع از وضعیت این حوزه برای این قشر تعیین تکلیف میکنند و نتیجهاش همین میشود که میبینیم!!
* چه شد که از تدریس و آموزش به سمت نشر و کتاب و انتشارات گاج حرکت کردید؟
من چون خودم جزو دانشآموزان مناطق کم برخوردار تهران بودم و امکانات آموزشی در مدارس ما ضعیف بود، همواره در طول تدریس، علاقه داشتم، آنچه را که در درس شیمی میدانم به نفرات بیشتری انتقال دهم. مثلاً به جای سالی هزار دانشآموز، یکصدهزار نفر، بلکه بیشتر از آن بهره ببرند و این کار فقط از طریق تألیف یک کتاب جامع و خوب امکانپذیر بود ولی به دلیل مشغلهی زیاد تدریس، هیچگاه فرصت نمیکردم که این کار را به صورت جدی انجام دهم و تألیف یک کتاب به گونهای که دانشآموزان را از کلاس درس تا حد امکان بینیاز کند، کار دشواری است. هم تجربهی تدریس میخواهد و هم حوصلهی زیاد.
تا اینکه ۱۳۷۹، در یکی از روزهایی که به عنوان دبیر پروازی برای تدریس به یزد میرفتم، دوست فرهیخته و عزیزی که هماکنون در قید حیات نیستند، به نام آقای مهندس حمید قندهاری از من خواستند که یک روز هم در دبیرستان بهاباد که در ۲۰۰ کیلومتری شهر یزد واقع شده است، برای تدریس و رفع اشکال درس شیمی بروم. ایشان ساکن تهران بودند ولی در آن مقطع در روستای بهاباد کارهای تحقیقاتی و عامالمنفعه میکردند.
من هم با کمال میل پذیرفتم. وقتی با بچههای آن روستا مواجه شدم، دیدم که امکانات آموزشی در آنجا تقریباً صفر است ولی شوق اشتیاق به یادگیری در چشمان تکتک آنها دیده میشد. آنها به صورت شبانهروزی با کتابهای آموزشی آن هم به صورت محدود، خودشان را برای کنکور آماده میکردند. تیمهای ۳ نفره تشکیل داده بودند، مثلاً کتاب آموزشی فیزیک به مدت دو روز در اختیار یک تیم بود و سایر کتابها در اختیار تیمهای دیگر و به صورت چرخشی از این تعداد محدود کتاب استفاده میکردند.
آقای مهندس قندهاری میگفت: «این دانشآموزان با همین امکانات، همهساله رتبههای خوبی در کنکور کسب میکنند و اگر امکانات بیشتر باشد، قطعاً رتبههای بهتری به دست خواهند آورد.» بعد از بازگشت از یزد و مشاهدهی اثربخشی کتابهای آموزشی در روند تحصیلی دانشآموزان در نقاط کمبرخوردار، بیدرنگ شروع به تألیف کتاب شیمی به زبان ساده نمودم و سعی کردم تمامی تجارب دوران تدریسم را به زبانی شیوا و آسان برای دانشآموزان به رشتهی تحریر درآورم، به گونهای که یک دانشآموز بدون نیاز به معلم شیمی بتواند این درس را بیاموزد.
تألیف این کتاب حدوداً یکسال طول کشید و همزمان نیز قصد مهاجرت به کشور آلمان را برای زندگی و ادامهی تحصیل داشتم. برای چاپ کتاب به ناشران زیادی مراجعه کردم، ولی همگی میگفتند این کتاب فروش نمیرود، چون سهم مطالب آموزشی آن نسبت به پرسشهای ۴ گزینهای آن بیشتر است.
در آن مقطع، کتابهای تست از فروش خوبی برخوردار بودند و به نوعی ابزار کار معلمان کنکور بودند؛ ولی من اعتقادم غیر از این بود، چون هدفم از تألیف این کتاب، آموزش به دانشآموزان به زبان ساده بود. خصوصاً دانشآموزان نقاط کمبرخوردار که از امکانات آموزشی کنکور کمبهره یا بیبهره بودند. به یاد میآورم، سال ۱۳۸۰ یک ماشین پاترول داشتم و آن را فروختم و از وزارت ارشاد، مجوز چاپ کتابم را تحت عنوان «ناشر مؤلف» گرفتم و آن را در شمارگان ۵۰۰۰ نسخه چاپ کردم. ابتدا سعی کردم، کتابها را بفروشم که در فروش با مشکلات زیادی از سوی کتابفروشان و توزیعکنندگان کتاب روبهرو بودم. من به عنوان یک معلم با این بازار آشنا نبودم و آنها تا ۵۰ درصد قیمت پشت جلد کتاب را برای حق توزیع و فروش میخواستند و این موضوع برای من قابل قبول نبود، چون هزینهی تمام شده آن کتاب، تازه بدون احتساب حقالتألیف خودم بیش از ۵۰ درصد بود.
جالب اینکه میگفتند کتابها را به صورت امانی در اختیار ما قرار بده و پس از ۳ ماه مراجعه کن، هر تعداد را که فروخته باشیم پس از کسر ۵۰ درصد از قیمت پشت جلد، پرداخت و الباقی را مرجوع میکنیم! من این شرایط را نپذیرفتم و چون قصد سفر داشتم و کتاب را کتاب مفیدی میدانستم، تصمیم گرفتم، تمامی ۵۰۰۰ نسخه از کتاب را به دبیران شیمی سراسر کشور هدیه دهم، بنابراین نامهای نوشتم و ویژگیهای کتابم را به معلمان توضیح دادم و همراه با کتاب از طریق مدارس برایشان به رسم هدیه فرستادم.
چند روز بعد از ارسال کتابها، یک اتفاق جالب افتاد و آن اینکه معلمان بعد از مطالعه کتاب، تقاضای خرید به تعداد زیاد برای دانشآموزان خود را داشتند، گاهاً به تلفن درج شده در کتاب زنگ میزدند یا به دانشآموزان خود میگفتند این کتاب را تهیه و با خود داشته باشند. طبیعی بود دانشآموزان برای تهیهی کتاب به کتابفروشیها مراجعه میکردند و کتابفروشان و توزیعکنندگان، این بار حاضر بودند کتاب را با تخفیف ۳۰ درصد به جای ۵۰ درصد آن هم به صورت نقدی تهیه کنند.
این کتاب آنقدر با استقبال روبهرو شد که دبیران و دانشآموزان خواهان سایر دروس با این شیوهی نگارش یعنی توضیح مفاهیم درس به زبان ساده به همراه پرسشهای ۴ گزینهای بودند و من برای پاسخگویی به این نیاز، تصمیم گرفتم که از مهاجرت صرف نظر کنم و در شهریورماه ۱۳۸۱، مجوز انتشارات بینالمللی گاج را گرفتم.
* به نظرتان در دستیابی به هدفتان موفق بودهاید؟
من از آغاز تأسیس گاج، یک هدف اساسی را برای خودم در نظر گرفتم و آن «توسعهی عدالت آموزشی» بود. به عبارت دیگر دوست داشتم که تمام دانشآموزان بتوانند تا حد ممکن از امکانات آموزشی یکسان برخوردار باشند. اینکه تمامی امکانات آموزشی در کلانشهرها مستقر است و دانشآموزان شهرهای کوچک و روستاها و دانشآموزان کمبضاعت شهرهای بزرگ از این امکانات برخوردار نبودند، همواره موجب به هم ریختگیام بود و یک کتاب آموزشی جامع تنها راهکار ارزانی است که میتواند عدالت آموزشی را برقرار کند. من همواره به مؤلفان خود در گاج گفتهام که تمام توان و تجربهی خود را به کار گیرید و آنچه را که میدانید و برای دانشآموزان لازم و مفید است را به زبان ساده و با یک طبقهبندی منحصر به فرد به رشتهی تحریر درآورید و از مطرحکردن مفاهیم و مطالب خارج از کتاب درسی اجتناب کنید، مگر آنکه آن مطلب در یادگیری مفاهیم کتاب درسی به صورت مستقیم تأثیرگذار باشد.
*به نظر شما معلمان و دانشآموزان از کتابهای شما راضی هستند؟
این سؤال را باید از خودشان بپرسید، من و همکارانم تمام تلاشمان را میکنیم و امیدواریم که راضی باشند، آرمان ما در گاج، خدمت به دانشآموزان و معلمان و کسب رضایت آنهاست.
* شما بنیانگذار انتشارات گاج هستید. در حال حاضر سمت شما در گاج چیست؟
تا سال ۱۳۹۰ مدیریت گاج با من بود، یعنی هم رئیس هیأتمدیره بودم و هم مدیرعامل. ولی با مطالعه تاریخچه شرکتهای بزرگ در دنیا به این نتیجه رسیدم که رهبری با مدیریت، تفاوتهای اساسی دارد و هر شرکت باید یک رهبر داشته باشد و یک مدیر.
رهبری و مدیریت، لازم و ملزوم یکدیگرند، رهبریکردن مکمل مدیریتکردن است و نه جایگزین آن. کار یک مدیر، طراحی سازمان است و رهبر بین ارکان این سازمان همسوسازی (مفاهمه) میکند، معمولاً ساختارهای رسمی به کار مدیران میآید و ساختار غیررسمی به کار رهبران. یکی از مهمترین دلایلی که در ایران طول عمر شرکتها کوتاه میباشد این است که این دو وظیفه مهم را یک نفر انجام میدهد و عملاً سیستم قائم به فرد میشود و با نبود آن مدیر سیستم ضعیف یا کلاً از بین میرود اما در دنیای مدیریت امروز، این دو مقوله کاملاً از هم جدا هستند و هر یک کارکرد خود را دارند و میبینیم که در دنیا خیلی از شرکتهای بزرگ، طول عمر ۳ رقمی دارند.
بنابراین از برادر خود آقای مهندس محمد جوکار تقاضا کردم که مدیریت مجموعه را بپذیرند. ایشان متولد سال ۱۳۶۳ و فارغالتحصیل رشتهی پلیمر از دانشگاه صنعتی امیرکبیر هستند. در مدیریت باوسواس و دقت زیادی کارها را انجام میدهند و طی این ۳ سال بسیار موفق بودهاند و من در طول این مدت به هیچ عنوان در امور داخلی و جزئی گاج دخالت نداشتهام و صرفاً در سیاستهای کلان با ایشان همبحث میشوم.
من به مدیران خود در گاج آموختهام که «خوب، دشمنِ بهتر است» و برای گزینهی بهتر باید خوب را جواب کنند. و نیز آموختهام که متمایزبودن در کار لازمهی کار ماست و معتقدم «گر خواهی نشوی همرنگ، رسوای جماعت شو». در یک بازار شلوغ، شبیه دیگران بودن به معنی شکست است. من از همان ابتدا به تمایز اعتقاد داشتم؛ از نامگذاری گاج، که شبیه هیچیک از ناشران آموزشی نیست تا ایدهی تولید عناوین و محتوای کتابها.
* شما چقدر از ایدههای همکاران و مدیرانتان در کار بهره میبرید؟
بسیار زیاد. من برای شنیدن ایدهها و نظراتشان وقت زیادی میگذارم و با اشتیاق زیاد در این جلسات شرکت میکنم و اگر احساس کنم، این ایدهها حتی به میزان ۵۰ درصد هم قابلیت اجرایی شدن دارند، حتماً آن را در دستور کار خود قرار میدهم.
یک ایدهی تازه بسیار حساس است، ممکن است با یک نیشخند یا خمیازه به قتل برسد، با کنایه به حال ضعف بیفتد، یا با یک اخم به حد مرگ نگران شود و ارائهدهندهی ایده برای همیشه مأیوس شود و از مطرحکردن ایدههای خود صرفنظر کند. در یک شرکت، سیستمها پیر میشوند، ساختمانها کهنه، دستگاهها فرسوده میشوند، ولی انسانها به تعالی میرسند، رشد میکنند و تأثیرگذار میشوند، به شرط آنکه مورد توجه و حمایت قرار گیرند و مدیران ارشد به تواناییهای آنها آگاهی داشته باشند.
*آیا در توسعهی فعالیت خود به اهدافتان رسیدهاید؟
در ایران تا حدود زیادی بله، ولی هنوز جای کار بسیار است. من آرزو دارم در آیندهای نهچندان دور، پرآوازهترین ناشر جهان شوم و علاقهمندم هرجا نام یک کتاب خوب و اثرگذار مطرح شد، نام ایران هم مطرح شود، به عبارت دیگر نام ایران عزیز مترادف با کتاب و فرهنگ باشد و نه نفت و گاز.
* این هدف بزرگ و قابل تقدیری است، آیا برای رسیدن به آن اقداماتی هم کردهاید یا صرفاً در حد یک ایده است؟
ایدهی بینالمللیشدن از روز اول با من بود، نام کامل گاج، انتشارات بینالمللی گاج است، یعنی از روز اول تأسیس گاج این نام را انتخاب کردم، ولی از سال ۲۰۱۳ مشغول بررسی بازار نشر دنیا هستم و تقریباً در طول ۱۰سال گذشته در تمامی نمایشگاههای مهم بینالمللی کتاب شرکت کردهام و خوشبختانه محتوای تعداد زیادی از کتابهای تألیفی ایران، چه معاصر و چه ادبیات و متون کهن، قابلیت ترجمه و عرضه در سطح بینالمللی را دارند.
* آیا در راهاندازی انتشارات گاج، فرد یا سازمان خاصی هم با شما مشارکت داشته اند؟
خیر. در ابتدای فعالیت گاج همان سالهای ۸۲-۸۱ به چند نفر از همکاران خود[ معلمان دروس مختلف] پیشنهاد شراکت دادم، ولی هیچیک نپذیرفتند و معتقد بودند بازار از کتابهای آموزشی اشباع است. میگفتند اگر سال ۱۳۷۰ بود خوب بود ما هم میآمدیم و سرمایهگذاری میکردیم و به من هم توصیه میکردند وارد این حوزه نشوم، کار پرزحمت و پرریسکی است.
* شما این اعتقاد را نداشتید؟
خیر، چون من حرف جدیدی برای گفتن داشتم و قرار نبود از روش کسی کپیبرداری کنم. به قول جبران خلیل جبران: « اگر آوازت زیبا و دلنشین باشد، حتی اگر وسط بیابان باشی، کسی را خواهی یافت که به آوازت گوش فرا دهد.» البته که اوج رقابت دانشآموزان در کنکور ، دههی هفتاد بود و کتابهای نکته و تست از رونق بسیار خوبی برخوردار بودند، ولی من در تولید کتابهای آموزشی هدفم متفاوت بود. من آموزش را به زبان ساده و نه برای دانشآموزان در کلاسهای کنکور، بلکه برای دانشآموزان کمبهره و یا بیبهره از خدمات آموزشی مدنظر داشتم.
* کتابهای گاج برای چه مقاطع تحصیلی طراحی شدهاند و چه شمارگانی دارند؟
ما از مقطع پیشدبستانی تا کارشناسی ارشد کتاب داریم و چند سالی است که پرتیراژترین ناشر کشور هستیم. در مجموع حدوداً سالی ۱۰میلیون جلد کتاب تولید میکنیم.
* آیا آماری از تعداد خریداران کتاب خود دارید؟
خیر، آمار دقیق نداریم ولی حدوداً این تعداد کتاب بین ۵میلیون دانشآموز توزیع میشود.
* انتشارات گاج این تیراژ کتاب را چگونه منتشر میکند؟بهطور کلی وضعیت بخش چاپ و چاپخانهداری در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
چاپخانهها در ایران در مجموع وضعیت مطلوبی ندارند و البته به جز مواردی محدود سرمایهگذاریهای کلان در این حوزه صورت نپذیرفته است و متأسفانه اکثر کارهای کلان چاپی در خارج از ایران انجام میشوندکه این موضوع دو دلیل عمده دارد؛ اول اینکه هزینهی تمامشدهی کارهای چاپی در ایران نسبت به برخی از کشورها بالاست. دوم اینکه به دلیل فرسوده بودن ماشینالات چاپ، کیفیت محصولات چاپی در ایران ضعیف است.
طبق اعلام مدیرکل دفتر امور چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در ۹ماه گذشته بیش از ۶۰۰ هزار تن محصولات چاپی به ارزش حدود هفت میلیارد دلار از خارج وارد کشور شده است و این موضوع جای تأمل دارد.
انتشارات گاج اعتقادی به چاپخانهداری ندارد. تخصص ما تولید محتوای مناسب آموزش است و کار چاپ نیز یک کار تخصصی است و ورود گاج به این حوزه باعث زیان چاپخانهداران میشود. البته در همه جای دنیا کار یک ناشر؛ ایده پردازی، انتخاب نویسندگان خوب و تولید محتوای مناسب است و امر تولید فیزیک کتاب و توزیع آن، تماماً برونسپاری میشوند.
* آیا ورود شما به حوزهی نشر، باعث کاهش شمارگان کتابهای سایر ناشران آموزشی شده است؟
به نظرم خیر، من به کمک همکارانم در تألیف، ذائقههای جدیدی برای دانشآموزان ایجاد کردیم و اساساً به نیازهایی پاسخ دادیم که تا آن مقطع کمتر به آنها فکر شده بود. قبل از ورود گاج به عرصه نشر، عمدهی کتابهای پرفروش آموزشی یا از جنس حلالمسایل بودند و یا نکته و تست، اما ما در گاج معتقد به کتابهای آموزشمحور، کتابهای کار در کلاس و کار در منزل، کتابهای جمعبندی و... بودیم.
* مؤلفان شما با مؤلفان سایر ناشران چه تفاوتی دارند؟
ساختار تألیف ما با ناشران دیگر متفاوت است. من چون خودم هم معلم بودهام، هم نویسنده و هم ناشر، توانستهام یک ارتباط منطقی بین این جایگاهها برقرار کنم. من معتقدم نویسندگی یک شغل است و نمیتوان به عنوان شغل دوم به آن نگریست. در اکثر مواقع مؤلفان ۷ روز هفته را تدریس میکنند و ساعات آخر روز با خستگی زیاد چند ساعتی را هم به تألیف اختصاص میدهند.
این موضوع کیفیت تألیف را پایین میآورد. ما در گاج در سال ۱۳۸۴ برای اولینبار در ایران ساختمان تألیف راهاندازی کردیم بهگونهای که به هر دپارتمان یک واحد مجهز به کتابخانه مرتبط و سایر امکانات مورد نیاز تألیف اختصاص دادیم و نویسندگان و ویراستاران به طور منظم حداقل ۳ روز در هفته به تألیف مشغولند و در روزهای دیگر نوشتههای خود را در کلاس درس به بحث میگذارند.
از سوی دیگر بین مدیران دپارتمانها، جلسات منظم برگزار میشود که دپارتمانهای دروس مختلف در روشها و استانداردهای تألیف که برایشان مشخص کردهایم فاصله نگیرند چرا که دانشآموز انتظار دارد زمانی که کتاب ادبیات گاج را خواند و تصمیم گرفت کتاب عربی را نیز تهیه کند، این دو کتاب در روشهای تألیف خیلی با هم تفاوت نداشته باشند، چرا که او انتظار سبک و روش ادبیات را از عربی گاج دارد.
* ممکن است شما هم روزی همانند کانون فرهنگی آموزش، گاج را وقف کنید؟ و نظر شما در مورد وقف کردن کانون چیست؟
کار آقای مهندس قلمچی قابل تقدیر است، ایشان از پیشکسوتان حوزهی آموزش هستند و تقریبا از سال ۷۰ در همین حوزه به صورت جدی و شبانهروزی کار میکنند و خدمات زیادی به دانشآموزان و مدارس ارایه دادهاند، به نظر من آقای قلمچی و امثال ایشان قبل از آنکه مؤسسه خود و ساختمان آن را وقف آموزش کنند، خودشان را وقف آموزش کردهاند که این موضوع باارزشتر است. من در ماه رمضان امسال نیت کردم که انشاءاله طی ۲۰ سال آینده یکصد مدرسه و کتابخانه در سراسر کشور و در نقاط کمبرخوردار تأسیس کنم.
* تفاوت خدمات گاج با کانون فرهنگی آموزش در چیست؟
اساساً تمامی مؤسسات آموزشی یک کار را با روشهای متفاوت انجام میدهند و هر موسسه؛ متقاضیان و علاقهمندان خودش را دارد. در حال حاضر تمرکز ما در گاج بیشتر روی کتاب است و تمرکز کانون روی آزمونهای آزمایشی، به همین علت در تولید کتاب گاج حرف اول را میزند و در برگزاری آزمون، کانون.
* آموزشوپرورش همواره منتقد جدّی کتابهای آموزشی و کمکآموزشی بوده است. به نظر شما این نقد به حوزهی کتابهای آموزشی وارد است؟
برداشت شما درست نیست. سازمان تألیف کتب درسی آموزشوپرورش، منتقد ناشرانی است که به تولید کتابهای حلالمسائل مشغولند و این نقد کاملاً به جا و درست است. در حقیقت تولید این کتابها، دانشآموزان را از فکر کردن باز میدارد و آنها را تنبل میکند و اساساً این کتابها آموزشی نیستند. ولی به حوزه ی کتابهای آموزشی نهتنها نقدی ندارد بلکه از آنها حمایت نیز میکند. در طول این چند سال، دهها جلد از کتابهای گاج منتخب جشنواره رشد آموزشوپرورش شدهاند. از سوی دیگر خود آموزشوپرورش در انتشارات مدرسه به تولید کتابهای آموزشی و کمکآموزشی مشغول است و با ناشران بخش خصوصی رقابت میکند.
* اگر کنکور به طور کامل حذف شود، گاج هم ضعیف میشود؟
خوشبختانه در سالهای اخیر کنکور از تب و تاب افتاده است و دانشآموزان دیگر استرس سالهای گذشته را ندارند بهدلیل آنکه ظرفیت پذیرش دانشجو در رشتههای مختلف تقریباً برابر با تعداد داوطلبان کنکور است و رقابت فقط در رشتههای خاص و دانشگاههای خاص است و این موضوع برای همیشه خواهد بود. در تمام دنیا نیز دانشگاههای خاص و رشتههای خاص متعلق به افراد سختکوش هستند. کمرنگ شدن کنکور تأثیری بر فعالیت گاج ندارد، چرا که عمدهی کتابهای گاج، کتابهای غیرتستی و غیرکنکوری است و گاج از مقطع پیشدبستانی تا کارشناسیارشد کتاب دارد.
* اگر شما ناشر آموزشی نبودید، مثلاً ناشر کتابهای عمومی بودید، میتوانستید سالیانه ۱۰میلیون جلد کتاب چاپ کنید؟
قطعاً نه، بازار نشر آموزشی با نشر در سایر حوزهها کاملا متفاوت است، خرید کتابهای آموزشی برای یک دانشآموز یا دانشجو، یک ضرورت است ولی در مورد سایر کتابها اینطور نیست، کلاً در دنیا کتابهای آموزشی از فروش خوبی برخوردارند.
* در دنیا سایر کتابها نیز از فروش خوبی برخوردارند، چرا در ایران اینگونه نیست؟
بله، درست است. این موضوع از دو منظر قابل بحث است؛ یکی اینکه اساساً سرانه مطالعه در کشور پایین است و کتاب در سبد نیازهای خانواده عمدتاً جایی ندارد که البته این بیعلت نیست و دوم اینکه مسئولان فرهنگی در کشور ضعیف عمل میکنند. اینکه مردم کتاب نمیخرند، دلایل زیادی دارد. اول اینکه؛ قیمت کتاب در ایران به نسبت درآمد متوسط هر ایرانی گران است، هرچند نسبت به سایر کشورها ارزان است و گاهاً در کتابهای هم حجم و مشابه، تا یکسوم قیمت است. دوم اینکه؛ کتاب در دسترس مردم نیست. شما امروز در یک خیابان به طول ۵۰۰ متر، حداقل ۵ سوپرمارکت ۱۰۰ متر مربعی و ۲ بانک ۲۰۰ مترمربعی میبینید، ولی ممکن است در یک محلّه، یک کتابفروشی ۳۰ مترمربعی هم نبینید و اگر هم وجود داشته باشد، آنقدر مساحتش کم است که کتاب مورد نظر شما را ندارد و مجبورید برای تهیهی کتاب به خیابان انقلاب یا کریمخان مراجعه کنید. به عبارت دیگر، مهمترین مشکل نشر کشور، توزیع و ویترین کتاب است.
اگر کتاب در دسترس باشد، مردم کتاب میخرند. شما ازدحام مردم در نمایشگاه کتاب را ببینید، در دنیا بینظیر است. من یک روز به یکی از مسئولان وزارت ارشاد که از شلوغی نمایشگاه کتاب لذت میبرد، عرض کردم آقا! اینکه نمایشگاه کتاب شلوغ است، یک پیام دارد و آن اینکه ما و شما نیاز مخاطب را در طول سال برآورده نکردهایم و این جمعیت چارهای جز مراجعه به اینجا را ندارند و دیگر نام این مجموعه، نمایشگاه کتاب نیست بلکه فروشگاه بزرگ کتاب است.
در دنیا نمایشگاههای کتاب حداکثر به مدت ۵ روز برگزار میشوند و ناشران از سراسر دنیا چند نسخه از تازههای تألیف و نشر خود را برای عرضه و فروش کپیرایت به سایر ناشران و نه خوانندگان میآورند و فقط روز آخر، آن هم در چند ساعات پایانی نمایشگاه مردم عادی اجازه خرید این آثار را دارند اما در ایران نمایشگاه کتاب، همهساله در اردیبهشتماه به مدت ۱۱ روز برگزار میشود و به جز روز اول که صرفاً ناشران و اهل قلم اجازه تردد دارند، در ۱۰ روز دیگر جای سوزن انداختن نیست. البته این موضوع نهتنها ضعف نیست، بلکه خوب هم هست ولی «نمایشگاه کتاب نیست».
نمایشگاه کتاب کارکرد خودش را دارد و به اقتصاد نشر خصوصاً در عرصههای بینالمللی کمک زیادی میکند. پیشنهاد میشود، یک نمایشگاه کتاب به سبک نمایشگاههای کتاب مطرح دنیا در ایران راهاندازی شود. اگر تعداد کتابفروشیهای خوب و بزرگ که مردم قبل از انتخاب کتاب بتوانند آن را ببینند، ورق بزنند و چند جملهای را بخوانند، در کشور زیاد باشد، هم مشکل کاهش شمارگان کتاب حل میشود و هم سطح آگاهی جامعه بالا میرود.
جالب است بدانید که تعداد ناشران در ایران بیشتر از تعداد کتابفروشان است! طبق آمار وزارت ارشاد تا پایان سال ۹۲ حدوداً ۱۱۰۰۰ ناشر اسمی داریم، یعنی این تعداد مجوز نشر صادر شده است و از این تعداد حدوداً ۳۵۰۰ ناشر فعال داریم، در حالی که تعداد کل کتابفروشیها و لوازمالتحریر فروشیهایی که کتاب هم عرضه میکنند در سراسر کشور، حداکثر ۲۵۰۰ مرکز است.
نکته سوم اینکه، اطلاعرسانی در حوزهی کتاب ضعیف است، به عبارت دیگر هزینهی تبلیغات در ایران بالاست و برای یک ناشر توجیه ندارد که کتابهای خود را از طریق صداوسیما، جراید و تبلیغات محیطی سطح شهر معرفی کند. البته در سالهای اخیر برای تبلیغ کتاب، تخفیفهایی قائل شدهاند ولی به هیچ عنوان کافی نیست. بنابراین مخاطب از وجود کتابهای خوب، بیاطلاع است.
نکتهی چهارم، نبود اهتمام مسئولان کشوری به امر ترویج کتاب و کتابخوانی در مردم یا حداقل مجموعه تحت مسئولیت خود است. به نظر میرسد، این موضوع آنقدر اهمیت داشته باشد که در قالبهای کاملاً مشخص از طریق هیأت دولت مورد پیگیری قرار گیرد. نکتهی پنجم که خیلی جالب است، کاهش شدید اعتبارات حوزهی نشر کشور است!!! اعتبارات حوزهی نشر کشور در پایان سال ۸۵ بالغ بر ۹۰ میلیارد تومان بوده است.
با گذشت سالها و با وجود توسعهی فعالیتها و افزایش تورمهای آنچنانی، این اعتبارات در پایان سال ۹۲ به ۶۰ میلیارد تومان کاهش یافته است!!! با بررسی ظاهری این موضوع به راحتی میتوان مظلومیت و محرومیت موضوع نشر را در کشور دریافت.
این در حالی است که اعتبار حوزهی چاپ هنوز به ۵ میلیارد تومان هم نرسیده است!! در چارت سازمانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مسئولیت حوزهی نشر تحت عنوان مدیرکل کتاب و کتابخوانی زیرمجموعه معاونت فرهنگی است، یعنی در این وزارتخانه ابتدا شخص وزیر، سپس معاون فرهنگی و در آخر مدیرکل کتاب و کتابخوانی به صورت مستقیم عهدهدار این مهم هستند.
به نظر من در کشوری مثل ایران که رهبری فرهیختهی آن، خود به عنوان یک کتابشناس و نویسندهی حرفهای، به این میزان به امر کتاب و کتابخوانی تأکید دارند و تقریباً در تمام نمایشگاههای کتاب شخصاً حضور پیدا میکنند و پیگیر فعالیت ناشران هستند و در کشوری که ۳۵۰۰ ناشر فعال در طول یکسال، ۷۰هزار عنوان کتاب را در شمارگان بیش از ۱۵۰میلیون نسخه با گردش مالی بالغ بر ۱۱۰۰ میلیارد تومان چاپ میکنند، ما باید وزارت کتاب و کتابخوانی داشته باشیم، نه ادارهی کتاب و کتابخوانی و یا حداقل معاونت کتاب و کتابخوانی آن هم با بودجهی حداقلی ۳۰۰ میلیارد تومان آن وقت میتوان شمارگان کتاب را در ۲ و حتی ۳ ضرب کرد.
به اعتقاد من هیچیک از مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد نتوانستهاند از ظرفیتهای حمایتی رهبری برای توسعهی حوزهی نشر استفاده کنند و این موضوع جای تأمل دارد! جالب است بدانیم، بودجه و یارانهی سینما در پایان سال ۹۲ یکصد و بیست میلیارد تومان بوده است و گردش مالی سینما تا پایان سال ۹۲ حداکثر دویست و چهل میلیارد تومان، یعنی معادل ۵۰ درصد کل گردش این صنعت، یارانه تخصیص داده شده است.
این در حالی است که گردش مالی کتاب در پایان سال ۹۲، بیش از هزار میلیارد تومان بوده است و بودجه و یارانهی کتاب در پایان سال ۹۲ شصت میلیارد تومان! قطعاًً پیشنهاد این نیست که بودجهی سینما کاهش یابد ولی میتوان انتظار داشت که بودجهی کتاب حداقل یک رشد ۵۰۰ درصدی داشته باشد.
به یاد دارم که چند سال پیش، صداوسیما برای حمایت از سینما، آگهی تلویزیونی برخی از فیلمها را رایگان پخش میکرد. من به همراه چند نفر از ناشران که از این موضوع باخبر بودیم، به یکی از مدیران بازرگانی صدا و سیما مراجعه کردیم. ضمن تشکر از این اقدام مثبت، خواستار اجرای این موضوع برای معرفی کتابهای غیردرسی شدیم. ایشان فرمودند که امکانپذیر نیست و چون کار سینما یک کار فرهنگی است، این اقدام را کردهایم.گفتم:« چشم ما روشن، از کی تا حالا تولید کتاب یک کار غیرفرهنگی است؟!»
* مطالب شما قابل توجه و تأمل هستند آیا تا به حال آنها را با مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مطرح کردهاید؟
بله، در اسفندماه سال ۹۲ دیداری با جناب آقای دکتر جنتی وزیر محترم فرهنگ داشتم و مطالب خود را بیان کردم و ایشان نیز استقبال کردند و فرمودند پیشنهادهای خود را به صورت مکتوب و مبسوط به من ارائه دهید و در فروردینماه سال جاری طی یک نامهی ۱۲ صفحهای، ۴۹ مورد از مسائل و مشکلات حوزهی چاپ و نشر را که به ذهنم میرسید برایشان مکتوب و ارسال کردم.
* آیا اقدامی انجام دادهاند؟
خبر ندارم؛ البته این مسائل کار چند ماه و یکسال نیستند، خیلی از این مطالب زیربنایی است ولی باید از یک جا با برنامهریزی بلندمدت و مدیریت جهادی شروع شوند. کار فرهنگی دشواریها و ملاحظات خاص خودش را دارد.