فیلم سینمایی «پله آخر» بعد از فیلم کوتاه «همسایه»، مستند داستانی «فریب شعر» و سینمایی «سیمای زنی در دوردست» دومین تجربه «علی مصفا» بازیگر سینما در مقام کارگردانی است. فیلمی که این روزها در حال اکران عموم در سینماهاست و سال گذشته در سیامین دوره جشنواره فیلم فجر برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه اقتباسی شده است.
فیلم روایت زندگی مرد مهندس معماری به نام «خسرو» با بازی «علی مصفا» است که به رنج سرگشتگی دچار است. هیچ چیز حتی زندگی مشترک و شغلاش موجب رضایت او نیست و هیچ چیز موجبات رضایت او را برآورده نمیکند. خسرو دنبال مجهولاتی میگردد از گذشته و زخمهایی دارد وی در این راه به دنبال گمشده خود از زندگی و هر آن چزی است که باعث شود او به زندگی وابسته شود است. در این میان فیلم با استفاده از روای خود خسرو است به زندگی خسرو میپردازد و راههای رفته او را برای رسیدن به آرامش و هدفاش از زندگی را بررسی میکند.
پله آخر در نگاه نخست برای مخاطب عادی سینمای ایران به نظر میرسد هیچ نوع جذابیتی نداشته باشد. چون هیچ کدام از المانها و فاکتورهای لازم رابرای جذب مخاطب اعم از قصه سر راست، موقعیتهای جذاب و دیدنی، قصهای جذاب و... را ندارد و موجب میشود که که مخاطبان عادی سینمای مسبت به این نوع از فیلمها واکنش زیاد مثبتی به لحاظ هجوم بردن به گیشه نداشته باشند. هر چند فیلم تمام تلاش خود را به کار میگیرد که با استفاده از حضور علی مصفا، لیلا حاتمی و حامد بهداد درجذب مخاطب موفق باشد اما با توجه به نحوه اکران فیلم و فروش ان میتوان گفت که نمیتواند دراین راه هم موفق باشد. بیشتر از آنکه فیلم به نوعی دغدغه مخاطب امروز سینما و مشکلات و معضلات او را به نمایش بگذارد به نظر میرسد یک نوع فیلم فلسفی با موقعیتها مختلف است که کارگردان آن برای دل خوداش آن را ساخته باشد و دوست داشته باشد در کارنامه هنری خود چنین فیلمی داشته باشد.
حتی رفت و برگشتهای کنجکاوی برانگیز فیلم به زندگی گذشته و حال خسرو هم نمیتواند مخاطب را نسبت به دیدن فیلم مشتاق کند. اما در مقابل مخاطب خاص سینما به نظر میرسد از دیدن این فیلم به نوعی راضی باشد. انگار جهان خسرو جهانی است که مختص اوست و دیگران از درک آن عاجر هستند، جهان خسرو و خانهای قدیمی او که با همه اشتیاقش ساخته و مدام فکر میکند از پله آخر آن میافتد مرگاش رغم میخورد که میتواند آن را به نوعی پله سرنوشت و تقدیر آدمی دانست. پلهای که سرنوشت ماندن یا رفتن هرانسانی به آن مشخص میشود و در فیلم هم با توجه به اشارهای که به خطای محاسباتی خود مهندس در هنگام ساخت آن میشود، میتواند نوعی برداشت ما از زندگی دنیوی باشد که در آن هر کسی میتواند با استفاده از ابزار و موقعیتهایی که در اختیار خود دارد سرنوشت خوب یا بدی را برای خود رقم بزند و در انتخاب و تقدیر خود سهیم باشد. به همین خاطر است که خسرو به عنوان سازنده پله آخر با توجه به اشتباهاتی که میکند مرگ نصیباش میشود.
در واقع فیلم سینمایی «پله آخر» را میتوان حکایت آدمی سرگردان و به انتها رسیده دانست که به قول خوداش، «مردناش هم مثل آدمی زاد نبود همچنان که انگار هنگام زنده بودناش هم چندان زنده نبود». روایت زندگی آدمی که بعد از سالها زندگی احساس میکند بیهوده زندگی کرده وبرای چیزهایی جنگیده که برخلاف دیدگاه خوداش اصلا ارزشی برای جنگیدن نداشته است. به همین خاطر است که این آدم خسته و به پایان رسیده وقتی به خلوت خانه اس میرسد در آینه برای خودش شکلک در میآورد و خودش را «مرده متحرک» خطاب میکند. چون فهمیده که برای هیچ و پوچ زندگی کرده و هیچ کار مهمی را در طول زندگی انجام نداده است. خسرو در این فیلم تا حدودی آدم عاقل دیوانه واری است که دوست دارد به سرعت به همه چیز برسد و مشکلات خودرا یکی پس ازدیگری پشت یر بگذارد. به عنوان مثال اوج یوانگی و مرده متحرک بودن این آدم را میتواند در سکانسها مربوط به اسکیت بازی کردن در خیابانها و ویراژ دادن بین ماشینها دید که تبحری نیز در این زمینه ندارد. ازسویی میتوان گفت که خسرو در این فیلم به نوعی مردی است که ظاهرا بزرگ شده اما تنها ظاهرش مردانه شده و دروناش مثل کودکی شلوغ کار میماند که ممکن است هر لحظه از سر ندانی یا ناآگاهی کاری انجام دهد و لد دعوا با همکلاسیها یا همسالان خود. به همین خاطر است که وی در خیابان وقتی دوست دوران کودکی خود را میبیند به جای هر نوع عکس العمللی مانند افراد بزرگ سال به فکر انتقام گرفتن از به خاطر زدن یک مشت به صورتاش در دوران کودکی میافتد وانتقام میگیرد.
چون کودکان پا به فرار میگذارد. به نظر میرسد که هدف علی مصفا از ساخت این فیلم سینمایی نوع بازی و شوخی با مرگ و زندگی و نشان دهنده این نکته مهم باشد که در زندگی مرگ میتواند از رگ گردن هم به انسان نزدیکتر باشد و همیشه او را در هر جا ومکانی در بدیختی یا خوشبختی و... همراهی کند. بدون اینکه انسان متوجه حضور او باشد. وی مرگ را در این فیلم تراژیک و فاجعهآمیز نشان نمیدهد و بیشتر نگاهی طنزآمیز و ظریف به این موضوع دارد. طنزی که قرار نیست مخاطب را به خنده بلند بیندازد، بلکه قراراست لبخندی تلخ بر لبان او بنشاند و لحظهای هم که شده او را به تفکر وا دارد.