شعرم جز انتظار نمي‌گويد
 
تاريخ : شنبه ۱ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۱۷:۴۵
باغي‌ست پرشكوفه خيال من، گر گوشه گوشه خار نمي‌گويد
با او هزار خوشه پرستو هست، هر چند از بهار نمي‌گويد

بر شاخه‌ها بسان بسا حقه، آبستنان بيضه ماران‌اند
روح هزار‌ْبلبلم اين‌گونه است، كزخنده انار نمي‌گويد

با ساقه‌ساقه‌ساقه من ماران، پيچيده‌اند گرم به اغواها
اينسان بساط خاطرم آشفته‌ست، گر نغز و آبدار نمي‌گويد

هر چند از هواي جنون دورم، روزي پري زده خردم آنجا
چشمي كه پاك باخته باشد هيچ غير از نگاه يار نمي‌گويد

هر سطر ردپاي يتيمي نو، هر بيت خانه‌اي دگر از كوفه
منصوري از قبيل غزل هرگز هذيان فراز دار نمي‌گويد

هر واژه تا بريده سري بر ني، هر قطعه تا حكايت عاشوراست
تا با حسين غرقه اين خونم، شعرم جز انتظار نمي‌گويد

تاريخ مهربان‌تَرَك است از من، با او مدام حوصله گفتن
دردا كه اوستاد اجل هرگز يك درس را دوبار نمي‌گويد

البته هر كه هوش نمي‌دارد، تا گفت‌وگوي حشر به خود غرق است
زيرا به گوش مردم سنگ از عشق، جز شعر و ذوالفقار نمي‌گويد
کد خبر: 7876
Share/Save/Bookmark