دفاع جانانه از «زمهریر» در ویژه نامه ادب و هنر روزنامه اطلاعات
تاريخ : چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۰۰:۱۶
نگارنده که تیتر «زم هریر، شعری بصری که زشت انگاشته شد» را برای مطلب خود برگزیده است، در جای جای مطلب مطول خود، با پیوند آسمان و رسیمان به یکدیگر، یکی از ضعیفترین و توهینآمیزترین آثار سه دهه اخیر سینمای ایران را فیلمی تغزلی و شایسته توجه توصیف میکند.
در بخشی از این مطلب میخوانیم:
سخن از فیلمی است که تا پاسی از شب در یگانه اکران خود در جشنواره فیلم فجر مورد استقبال تماشاگران منتقد خود قرار گرفت، ولی چنین جمعی که در سراسر لحظات فیلم در بخشی که باید میخندیدند، خندیدند و در سکانسهایی که باید متأثر میشدند، متأثر و اندیشناک شدند، در پایان فیلم، خود را آماده تبدیل نشست پرسش و پاسخ به مراسم ایست و بازرسی و محاکمه عوامل ساخت فیلم کردند، از آن جهت است که بیشتر افراد ایستادند و فریاد کشیدند.
در صورتی که روال منطقی گفتوگو، درک سخن مقابل و شنیدن پاسخ در نهایت آرامش است و از آن جهت بازرسی که در این نشست شاهد بودیم که تا برخی معترضان به روند هنجارشکنی منتقدان پرخاشگر، به دور از فضای جوگیری، به ایراد سخن میپرداختند، تهدید به نشان دادن کارت شناسایی میشدند! آن هم در جشنوارهای که تماشاگران فیلمها از همان بدو ورود به مراسم به خاطر مقارنت با برج معظم میلاد، موظف به نشان دادن کارت شناسایی خود بودند.
و در بخشی دیگر:
بسیاری از تماشاگران منتقد فیلم بر این نقطه قوت فیلم واقف هستند که فضای فیلم آکنده از لغزخوانی و شعرگونگی است، اما به عبارت دیگری آن را بیان میکنند، از زاویه دیدی به فیلم مینگرند که خود میخواهند ببینند و میگویند که فیلم شعارگونه است. اگرچه کلام سجعآمیز فیلم برای بیان واقعیت پیشروی جامعه، دور از ذهن و شاید کج سلیقگی کارگردان باشد، اما این فیلم متعلق به کارگردان است و آیا شعر همان شعار است؟!
کارگردانی که ایدهآلیست و شاعرپیشه است و چه در مراسم رونمایی فیلم که برای نخستینبار در سینمای ایران کلید خورد و چه در ابتدای نشست پرسش و پاسخ، شاعرانه جواب داد و شاعرانه آغاز کرد، این را نشان داده است، باید با نگاه جدیتری فیلمش دیده شود.
و همچنین:
شخصیتهای فیلم، با همه دردمندی، اتفاقاً شخصیتهای دست یافتنی روزگار ما هستند که فارغ از همه بیرقهای سرخ و سپید و سبز، ایرانی هستند و موکدانه حتی به گفتار و به زبان این عقیده را جاری میسازند که: «جای سوخته سبزه». آینه، نام مادر شهید فردا است. آینه فردا، تجانس نامها چگونه میتواند نادیده انگاشته شود؟»
این حساسیت فیلمنامه در انتخاب نامهای کاراکترها هم به زیبایی نمود پیدا میکند. حنا آرام، خانم دکتری که اسم کوچکش به واسطه روایت فیلم یادآوری خوشیهای زودگذر مجلس حنابندان اوست و نام خانوادگی او پاردوکسی از ناآرامیهای روحی است. آرامی که ناآرام است.
آتیه (به معنای فردا) برای یافتن ردی از آسیدعلی، فرمانده جنگ تحمیلی، اسامی عمق معنای خود را نشان میدهند. آتیه (فردا) بدون درک تلخیهایی که بر آسیدعلی «گذشته» است نمیتواند «حال» و احوالی را درک کند.
و...:
در این فیلم حتی نماز جماعت هم رنگ عاشقانهای به خود میگیرد، نمازی که آسیدعلی فرمانده جنگ پیشنماز میشود و اگر چه اذانی سر داده نمیشود، ولی طنین بیصدای اذان نماز در ذهن رزمندگان رساتر از صدای توپ و خمپارههای دشمن به گوش میرسد و نخستین بار است که جسورانه و شاعرانه شاهد هستیم که یک روحانی (با نقش آفرینی محمود پاکنیت) از مقتدایان فرمانده در صف نماز جماعت شده است و این صحه است بر کلام مش رجبعلی با هنرنمایی متوسلانی که گفته بود: «مرشدش بودم، الان مریدشم».
نویسنده مطلب در انتها قلم به نصیحت منتقدان و سینمایینویسان لغزانده و و مینویسد:
و باشد که منتقدانی آشنا با الفبای عرفان و ادبیات کلاسیک ایران، ایرادهای فنی و ساختارهای فیلم را بدون در نظر گرفتن تشکیلات و انجمنهای متبوعه خود، بیان کنند تا مگر افرادی چون نگارنده در شناخت فیلم خوب دچار انحراف نشوند.