خلاصه:
متن زیر مشروح سخنان استاد سید عباس صالحی، مدیر مسئول و سردبیر پگاه حوزه، در نشست سیزدهم جنبش عدالتخواه دانشجویی در مشهد مقدس است.
استاد سید عباس صالحی مدیر مسئول و سردبیر هفته نامه پگاه حوزه و عضو شورای سیاستگذاری دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم می باشد. استاد سید عباس صالحی در این سخنرانی جریانات فکری فرهنگی فعال در کشور را به هشت جریان تقسیم نموده و به بیان ویژگیهای هر کدام از آنها و نیز معرفی طیفهای مختلف موجود در هر جریان پرداخته است:
بحث از جغرافیای معرفتی جریانات سیاسی فرهنگی کار کوچکی نسیت و نیاز به بحث در جلسات متعدد و مفصل دارد. اما اجمالا قالب های فکری این جریانات که در ذیل آورده می شود قابل بررسی است. البته قصد خط کشی بین شخصیت ها نداریم لذا آنها را در برخی قالب ها بررسی می کنیم.
نکته ای که قبل از ورود به بحث اصلی باید به آن متذکر شد این است که هر کس می تواند در این حیطه و میدان وارد شود. اما کسی به طور درست وارد این میدان می شود که در این عرصه بازیگر خوبی باشد و قبل از ورود شناخت کافی از میدان بدست آورد، سپس وارد عمل شود و اقدام نماید.
8 جریان فکری فعال کشور :
1. جریان تجدد و ترقی : این جریان سابقه 150 ساله در کشور دارد و بر 2 گزاره معرفتی- بنیادین استوار است: الف. جریان تاریخ بشر، یک جریان رو به پیشرفت و تکامل است و گام به جلو نهاده است (بشر در تاریخ زمان) ب. در زمان ما، تمدن غربی نماد عالی ترقی بشری است.
این جریان در خود دارای لایه های عمیقی است.
از پیشگامان آن به میرزا ملکم خان و همچنین از طیف های افراطی می توان به سید حسن تقی زاده و فتحعلی آخوند زاده اشاره کرد. کسانی همچون تقی زاده گفته اند برای پیشرفت و ترقی باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شد. از معتدلان این جریان می توان طالبوف و ملکم خان را نام برد که معتقد بودند که مفهوم پیشرفت را باید تنزل داد و زبان و آداب و رسوم را از آن بری دانست. این جریان تصور ساده ای از تجدد و ترقی داشتند و فکر می کردند همانطورکه می توان یک شبه تلگراف را وارد کرد، یک شبه هم تجدد وارد می شود. در کل، این جریان طرفداران قابل توجهی در گذشته و حال دارد و اکنون به وضوح آن را در رسانه های غربی فارسی زبان می توان یافت.
2. جریان تجدد گرای دینی: این جریان تلاش می کند دین را با علم مدرن و عقل مدرن همخوان و همگرا و سازگار نشان دهد. در واقع بعضی از طرفداران این جریان، عقل و علم مدرن را اصل گرفته و مقوله دین را با سنجیدن و هم خوانی با آن بر می تابد و غیر آن را باز پس می زند یا کم ارزش می شمرد (مدرن سازی دین) . مهندس بازرگان، دکتر علی شریعتی و دکتر عبد الکریم سروش را می توان جزء این دسته نام برد که در افکار هر یک، افت و خیز هایی وجود دارد. بازرگان با تفسیر علم گرایانه از دین، در صدد ارائه فهم عقل پذیر دین است. دکتر شریعتی در صدد نزدیک کردن مفاهیم دینی با مفاهیم علوم انسانی است. افراد این جریان دارای مشترکات و افتراقاتی هستند که مشترکات آنها عبارتند از:
1) آنها دین را با فهم انسان مدرن عرضه کردند. قرائتی از دین ارائه کردند که با عقل مدرن نزدیک شود. به عنوان مثال مرحوم بازرگان با تفسیر علم گرایانه از دین، توحید را بیان میکند. حتی احکام طهارت را نیز با همین دیدگاه در کتاب "مطهرات در اسلام" مورد بحث قرار میدهد.
2) در فهم سنتی از دین، تردید آفرینی می کنند و در جاهایی آن را کم ارزش و کم اعتبار می شمارند.
3) به تبع گزاره دوم، حاملان اندیشه سنتی دینی را مورد خطابهای خود قرار می دهند و گاهی آنها را تخطئه می کنند که روحانیت بالاترین مصداق آن است.
4) از منظر آنها، دانشهای دینی مثل علم کلام، اصول و فقه و فلسفه نیز مورد سوال واقع می شود. اما اختلافات این جریان که بسیار هم زیاد است، اینگونه است :
1) رویکرد بازرگان علمی- تجربی است ولی دکتر سروش اصلا تطبیق دین با علوم جدید را قبول ندارد و می گوید این نسبت غلط است و معتقدست این کار به دین کمکی نمی کند.
2) رویکرد ایدئولوژیک یا غیر ایدئولوژیک داشتن به دین. دکتر شریعتی تلاش زیادی می کند که دین را در قالب یک مکتب منسجم و نظام پیوسته و مترابط ارائه دهد و می گوید اگر اسلام در فرهنگ بیاید، انحطاط پیدا می کند. اما اگر خود را در قالب ایدئولوژی بیابد، قوی تر است. سروش این رویکرد شریعتی را قبول ندارد. وی می گوید: ایدئولوژیک کردن دین، مخرب است. باید دین را در مفردات معنا کرد. منازعاتی که عموما در جامعه شکل می گیرد از قبیل اینکه دین مبدأ خشونت است یا خشن جلوه دادن دین از این نگاه ناشی می شود.
3) نوع نگاه به غرب. شریعتی منتقد جدی غرب است و در این رابطه سخنرانی های بسیاری دارد (البته علت عقیده او فعلا مورد بحث نیست که آن نیز به نوبه خود، جای بحث دیگری دارد. به هر حال شریعتی کودتای آمریکا را از نزدیک دیده، حضورش در فرانسه نیز همزمان با انقلاب الجزایر بوده و به آن جزیان متصل شده، و فضای آن روز غرب هم قطعا موثر بوده است). سروش و بازرگان با ضد غربی بودن مخالفند. بازرگان ضعیف تر، اما سروش علنی تر غرب را می ستاید.
4) عدالت. عدالت گرایی از کلید واژه های مهم صحبت های شریعتی است. او به شدت عدالتخواه است و شاید اولین دغدغه هایش در این حوزه است. این عامل را در کتاب «ابوذر سوسیالیست خداپرست» که که در نوزده سالگی ترجمه کرده و اخیرا تحت عنوان ابوذر منتشر شده است، می توان به صورت جدی یافت. او در آن زمان کلمه سوسیالیست و شخص ابوذر را با این نگاه معرفی میکند. در آثار و اندیشه های بازرگان و سروش، این عامل کم رنگ و کم جلوه است. بازرگان بیش از عدالت به آزادی پرداخته.
5) دموکراسی. شریعتی دموکراسی را مدل مطلوب حکومت نمیداند و از منتقدان جدی دموکراسی غربی است. اما سروش و بازرگان شیفته دموکراسی(به مفهوم غربی آن) هستند و آن را مطلوب میدانند.
6) روشنفکری. بازرگان و سروش گرچه خود را از روشنفکری عام جدا میدانند اما به انتقاد صریح و گسترده از آن نیز نمیپردازند و می خواهند خود را در آن واژه را معنا کنند و به تجلیل از برخی از روشنفکران می پردازند که شریعتی سخت منتقد آنهاست. علاوه بر این، مفهوم غربی روشنفکری یکی از مفاهیم به شدت مذمت شده در نزد شریعتی است و آن را غیرمتعهد و غیر مردمگرا دانسته و بر روشنفکری مسئول و متعهد تأکید می کند و فقط آن را اصیل می داند.
7) فلسفه. شریعتی منتقد فلسفه اسلامی است و سروش در ابتدا نه، اما به تدریج منتقد آن می شود. سروش در ابتدا و تا سال 68 شیفته فلسفه اسلامی به ویژه صدرایی است اما کم کم از منتقدان این فلسفه می شود و آن را ناکارآمد می داند.
8) عرفان. شریعتی و سروش به آن تمایل دارند اما نزد بازرگان دو مورد اخیر جایی ندارد. به ویژه به دلیل نگاه علم گرایانه و خشک ریاضی که نسبت به مسائل دارد.
فضای دهه 50 کشورمان به شدت متأثر از دکتر شریعتی بود و در واقع دکتر، سهم بسزایی در بازسازی دین نزد مردم دارد که به یک جهت، آنها را به سمت انقلاب سوق می دهد. واژه هایی که دکتر ابداع کرد و خیلی هایش بازسازیهایی از سنت بود، به فهم مشترک جامعه ما تبدیل شد. علاوه بر این، تنازعاتی که بین روحانیت و شریعتی انجام می پذیرد در این برهه صورت می گیرد. در این بین عده ای از جمله طرفداران سروش، به دنبال استفاده از این ذخیره و پتانسیل تاریخی هستند و به خصوص با طرح دوباره مجادلات شریعتی با روحانیت، قصد احیای این منازعه تاریخی را دارند.
3. جریان مذهب سازی و فرقه سازی : فارغ از ارزش گذاری، یکی از کارکردهای صفویه، ایجاد یک اجماع نسبی و فهم تقریبا همگرا از دین در ایران بود. اما جریان دیگری که در 150 سال گذشته در ایران شکل گرفته و قالبهای مختلفی پیدا کرده، جریان مذهب سازیها، فرقه سازیها یا ترویج مذهبهای عام دیگر در ایران است.( این جریان وابسته تلاش می کند که فهم دیگری از دین ارائه شود که گاهی حتی متناقض با آموزه های دین است مانند بهائیت و بابیت.) یکی از مصداقهای بارز آن بهاییت است که زمانی شتاب بیشتری داشت ولی اکنون این شتاب دیده نمیشود، ولیکن فعالیتهای زیرزمینی آن همچنان ادامه دارد. مسیر شکل گیری بهاییت نشان میدهد که چگونه از انحرافات خفیف، جریانهای انحرافی سنگین ایجاد میشود.
جریان بائیت انشعابی از جریان شیخیه بود با رهبری شیخ احمد احصایی. فهم علما و متدینین امامیه و شیعه از دوران غیبت این بود که در این دوران، مجتهدین واسطه در معرفت احکامند. او میگفت در عصر غیبت مثلث خدا، پیامبر و امام احتیاج به رکن رابعی دارد که واسطه ارتباط مردم است با امام عصر و در هر زمانی این واسطه یا باب وجود دارد. این زاویه عقیدتی منجر به ادعای بابیت توسط سید علی محمد باب شد. موج اجتماعی این قضیه چند دهه ادامه پیدا میکند. جریانی که شهرهایی را اشغال کرد و شورشهایی را موجب شد. که این جریان خود به دو شاخه ازلیه و بهاییه تقسیم شد. که جریان بهاییه تبدیل به یک جریان جهانی شد و هنوز در ایران هم فعالیتهای زیرزمینی دارد.
جریانهای عرفانی نیز ذیل دسته سوم قرار میگیرد که شامل عرفان سنتی و عرفان جدید می شود. عرفانهای سنتی مانند تصوف که در اسلام سابقه گسترده ای داشته و هنوز هم طرفداران خود را دارد. جریان تصوف سنتی هم شکلهای معتدل و هم افراطی دارد. قدر اشتراک آنها تاکید بر بعد باطنی و معنوی دین و کم بها دادن و تحقیر احکام ظاهری و شریعت است. البته این کم بها دادن به احکام شریعت، بین حلقه های مختلف متصوفه بسیار متفاوت است. برخی با فراز و نشیبهایی احکام دینی را انجام میدهند و برخی به کلی آن را کنار میگذارند.
فرقه های عرفانی جدید هم در این دو سه دهه اخیر شکل گرفته اند و در ایران نیز طرفداران خود را پیدا کرده اند. از جمله آنها عرفان سرخپوستی است. از قدر مشترکات ادیان سرخپوستی توجه به کهانت و سحر و جادو است. کتابهای کوئیلو به دنبال ترویج این تفکرات است. موج دیگر نیز عرفان های شرقی است به ویژه عرفانهای هندویی و بودایی که عموما بر نوعی مراقبه و تمرکز و مباحثی از این قبیل تأکید میکنند نظیر آثار کریشنامورتی. این جریانات در حوزه فیلم نیز مصادیق زیادی دارد.
نوع سوم فرقه سازیها بر پایه تمرکز بر برخی عقائد خاص دینی شکل میگیرد. گویا همه اسلام فقط همان نقطه است. از جمله آنها نحله های مذهبی است که به مسأله مهدویت و به امام زمان(ع) توجه ویژه دارند.
4. جریان ملی گرایی : که هر دو نوع افراطی و اعتدالی ملی گرایی را شاهد هستیم. مشترکات این جریانها، تمجید و تقدیر از ایران قبل از اسلام و ارائه تصویری از آن به عنوان مدینه فاضله است. عرب ستیزی و یا حداقل تحقیر اعراب از دیگر مشخصات آنهاست چرا که سنگینی وزن تاریخ ایران را به قبل از اسلام میبرد و اعراب را بانی این تغییر تاریخی میداند. و نوع افراطی آن اسلام ستیز و انکار اسلام هستند. از آثار آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی گرفته تا برخی شبکه های ماهواره ای امروز را میتوان در این جریان دید.
5. جریان مارکسیسم ایرانی : مارکسیسم در ایران بویژه از جنگ جهانی اول تا فروپاشی شوروی در تاریخ ایران یک جریان بسیار فعال و تاثیر گذار بود. از این دوره تاریخی نباید گذشت که چطور یک مکتب وارداتی بخش قابل توجهی از انرژی اجتماعی ایران را به خود معطوف کرد. بعد از شهریور 20 که موج اول شیوع مارکسیست در ایران بود و شورویها در جنگ جهانی دوم هیتلر را زمینگیر و پیروز شده بودند، مارکسیسم به عنوان یک ایدئولوژی عدالتگرای خلقگرای پیروز که ارتش سرخش داخل ایران بود، بخش وسیعی از جوانان را به خود جذب کرد. عده زیادی سابقه حضور در حزب توده را داشتند. از جمله مرحوم آلاحمد، پسران مرحوم شفابزرگ تهرانی که از خاندانهای مهم روحانیت و مرجعیت بود، و مرحوم احمد آرام مدت کوتاهی عضو حزب توده بودند. رقم قابل توجهی از دانشجویان دانشگاه تهران و حتی صدها افسر ارتش پهلوی در آن سالها به عضویت توده درآمدند. موج دوم مارکسیسم در ایران در دهه پنجاه اتفاق افتاد که در آن انقلابهای مارکسیستی یکی پس از دیگری رخ میداد و فضای داخلی ایران را نیز بشدت تحت تاثیر قرار میداد. کوبا، ویتنام، کامبوج، لائوس، شیلی و... در این فضا جریانات اجتماعی داخل ایران گروه گروه جذب و یا مرعوب مارکسیسم میشدند. تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین در این فضا اتفاق افتاد.
گرچه مارکسیسم سیاسی افول کرده است اما فعالان این جریان پس از فروپاشی شوروی عمدتا از رویکرد سیاسی مارکسیسم، به مارکسیسم فرهنگی تغییر جبهه دادند. جریانهایی مثل حلقه فرانکفورت، حلقه وین، و افرادی مانند هابرماس متعلق به جبهه فرهنگی مارکسیسم یا نئومارکسیسم اند. بنابراین گرچه تا دهه شصت یک جریان متنفذ قوی محسوب میشد اما جریان مارکسیسم فرهنگی ظهور و بروز خود را در عرصه مطبوعات کتاب ادبیات و ... دارد و نسلی از ادبیات مارکسیستی شکل گرفت. امثال احمد محمود، صمد بهرنگی، علی اشرف درویشیان، و در دوره خاصی جلال و شاخهای قوی از اعضای کانون نویسندگان ایران و از میان شعرا افرادی چون سیاوش کسرایی، احمد شاملو و... و همچنین نحله های فیلم سازی که امروز هم فعالند و ...
6. جریان ضد تجدد: همانطور که در صد سال گذشته جریان تجدد جریان مقتدر و فعالی بوده، به مرور و در دهههای اخیر شاهد یک جریان ضد تجدد هستیم. مشترکات این جریان عبارتند از: تمدن غربی را نامطلوب میدانند. قائل بودن به اخلاق و معرفت دینی، خرد گریزی و نقد عقلانیت.
اما این جریان در درون خود نحلههای مختلفی دارد. گروه اول هستند که یک جریان فکری فرهنگی است و پس از جنگ جهانی دووم شکل گرفت و به مرور یک نحله فلسفی و فراتر از آن در حوزه های علوم انسانی و هنر و معماری و ادبیات درآمدند. اختلافات پست مدرنها زیاد است اما اشتراکاتشان عبارتست از نفی تئوری تکامل تاریخی، نقد روایت خطی از تاریخ، نقد توسعه و تکنولوژی، و نقد قدرت سیاسی. در کنار اینها نظرات دیگری هم دارند مثل نسبیت معرفتی(حقیقت نسبی است و قابل دسترسی نیست)، نسبیت اخلاقی(نمیتوان از احکام ثابت اخلاقی سخن گفت)، خرد گریزی و نفی عقلانیت و... مسائل دیگری ککه جزء اصول فکری آنها بشمار میرود.
گروه دوم ضد تجدد، سنت گرایان یا جریان حکمت خالده است که ظهور جهانی داشته و در کشور ما در یکی دو دهه اخیر ظهور و بروز قابل توجهی داشته. شوان، رنه گنون، مارتین لینگ، کومارا توامی از شخصیتهای جهانی این نحله اند که البته اکثر اینها مسلمان شدهاند. در ایران دکتر سید حسین نصر نماینده شاخص این تفکر است. و نیز بخشی از افرادی که در انجمن حکمت و فلسفه ایران هستند مثل دکتر اعوانی و شهرام پازوکی. در دو گزاره میتوان دیدگاه واقعی این نحله را بیان کرد:
1) روح ادیان واقعی(مثل ادیان ابراهیمی و ادیان شرقی همچون هندویی و بودایی)، یکی است و در آن اختلاف نیست. بهمین دلیل است که از این جریان به وحدت متعالی ادیان هم یاد میشود.
2) روح دین همان بخش معنویت و قدسیت است.
این نحله با این دو اصل و از همین زاویه، به نقد مدرنیته می پردازند و بر این گزاره تأکید می کنند که تجدد باعث شده انسان از روح دین یعنی قدسیت فاصله گرفته است. معتقدند علم جدید و تکنولوژی جدید و توسعه جدید از قدسیت فاصله یافته.
نحله دیگر این جریان، هایدگریهای ایران یا فردیدیها هستند. سید احمد فردید بنیانگذار و مروج اصلی این نحله در ایران است. اینها ترکیبی از آرای هایدگر آلمانی (که فیلسوفی اگزیستانسیالست بوده و برخلاف اگزیستانسیالستهایی مثل آلبرکامو و سارتر خداباور است. اگزیستانسیالسم یک جریان قابل توجه فلسفی و فرهنگی و اجتماعی در قرن بیستم بود. شریعتی هم به مقدار زیادی متاثر از این اندیشه است). کسانی چون داریوش شایگان و داریوش آشوری (که بعدها به فردید وفادار نماندند) جلال آل احمد (که در ابتدای غربزدگی مطرح میکند که این تعبیر را از فردید وام گرفتهام)، دکتر داوری اردکانی، دکتر مددپور، سید عباس معارف، یوسفعلی میرشکاک، جوزی و شهریار زرشناس از شاگردان فردید و متاثر از این موج هستند.
7. جریانهای ضد تبعیض: ضد تبعیضهای قومی نژادی ها که با توجه به تنوع قومیتها در ایران احساس میکنند حقوقشان رعایت نمیشود. ضد تبعیضهای جنسیتی که معمولا به صورت گروههای فمینیستی خود را نشان میدهد. فمینیسم در ایران نیز طیفهای متنوعی دارد. و جریانهای ضد تبعیض در حوزه اقتصادی که به توزیع ثروت توجه میکنند.
8. جریان روحانیت و مرجعیت: امتیاز این جریان نسبت به موارد دیگر، اتصال تاریخی چهارده قرنه است. همچنین با توجه به دینی بودن مردم، روحانیت این امتیاز را دارد که در فرصتهای کوتاه هم امکان تاثیرگذاری بر مردم را دارد. اثرگذاری جریانهای دیگر معمولا کند و زمانبر است. به این اعتبار، تجربه تاریخی ثابت کرده چنانچه فاصله هایی بین جریانهای اجتماعی با روحانیت و مرجعیت ایجاد شود، هم زاویه تفکرات به مرور افزایش پیدا خواهد کرد، و هم در صحنه عمل منتهی به عقیم شدن اجتماعی خواهد شد. البته این جریان هم در درون خود دارای طیفهای زیادی است. در مباحثی چون نقش زن در اجتماع، رفتار سیاسی، معرفت و دانش جدید و... شاهد اختلافات زیادی هستیم. با این وجود تاریخ صد و پنجاه سال گذشته ایران نشان داده فاصله با روحانیت هم منجر به نوعی انزوای اجتماعی میشود و هم انحرافات فکری را بدنبال خواهد داشت. سازمان مجاهدین نمونهای از این دست است. اگرچه انتقادات جدی به این جریان وارد است، اما منتقد بودن با فاصله گرفتن از جریان عام روحانیت متفاوت است.