به گزارش هنرنیوز؛ روزنامه اعتماد در گفتوگویی با این عکاس باسابقه، نوشته است: چهرههای حسین بهزاد نگارگر، جهانپهلوان تختی، شهریار، علی تجویدی، مجتبی مینوی، سعید نفیسی، حشمت سنجری، احمد عبادی، نصرت کریمی، باستانیپاریزی، ایرج افشار، فریدون مشیری، آرام خاچاطوریان، هابیل علیاف، هوشنگ ابتهاج (سایه)، عزتالله انتظامی، محمدعلی کشاورز، مرتضی ممیز، بهرام بیضایی، آیدین آغداشلو، عباس کیارستمی، محمود دولتآبادی، لوریس چکناواریان، محمدرضا شجریان، حسین علیزاده، ناصر تقوایی، عبدالرحیم جعفری، فرهاد فخرالدینی، سیمین بهبهانی، حسن کسایی، قباد شیوا، ابراهیم حقیقی، علیاکبر صادقی، حسین محجوبی، محمود جوادیپور، کامبیز درمبخش، محمود فرشچیان، غلامحسین امیرخانی، عباس اخوین، سیدمحمد احصایی، یدالله کابلی، داوود رشیدی، فاطمه معتمدآریا، اکبر عالمی، خسرو سینایی، مسعود کیمیایی، هوشنگ مرادیکرمانی، مهدی محقق و خیلیهای دیگر در طول این سالها هر کدام عکسی ماندگار شدند از مجموعهای خاص که در طول این همه سال، خوب یا بد، از عکاسشان معروفتر شدهاند.
در ادامه، گزیده گفتوگوی اعتماد با فخرالدین فخرالدینی را میخوانید:
- هر کسی کارهای من را ببیند متوجه میشود که کار کیست. ۶۰ سال است که روی تکنیک عکاسی کار میکنم و سبکم مشخص است. این سبک برای من در طول این مدت ثبت شده و کسی هم دیگر آن را تکرار نمیکند. حتی اگر عکاس هم نباشید و این کارها را ببینید باز هم متوجه تمام موضوعاتی که گفتم میشوید، اما خب، همیشه گفتهام که در عکاسی هنوز هم دارم یاد میگیرم. هر سالی که میگذرد ضعفهای خودم را حس میکنم. در هنر هیچوقت نمیتوان گفت به آن منتها درجه رسیدهایم و هر کس هم آن را بگوید اشتباه کرده است.
- معمولاً با کسی اگر آشنایی نداشته باشم عکس نمیگیرم. منظورم این است که باید چند جلسهای بنشینیم و صحبت کنیم تا با او آشنا شوم و روحیات و رفتارش را بشناسم. شخصیتگرایی در عکاسی پرتره خیلی مهم است. این موردی است که شاید کسی متوجه آن نباشد اما نکته ظریفی است و برایش یک نوع روانشناسی لازم است. باید بدانید شخصیتی که مقابل شما قرار گرفته چه کسی است و به اصطلاح باید آن آدم را پیدا کنید. وقتی با طرف مقابلتان بنشینید و صحبت کنید، هم حالتهای میمیک او را میشناسید و در نظر میگیرید و هم میتوانید به این فکر کنید که از او چه عکسی بگیرید تا با شخصیتش تطبیق داشته باشد.
- مرحوم محسن هشترودی یک روز برای عکاسی آمد و من از او عکس گرفتم. بعد از این عکس به او گفتم احساس میکنم امروز خستهاید و او هم گفت چند روزی است که خوب نمیخوابم و خودم هم همین احساس را دارم. سه روز بعد دوباره برای عکاسی آمد و اینبار سرحالتر بود. نتیجهاش شد عکسی که از او دارم.
- در مورد زندهیاد ممیز اتفاق به شکل دیگری افتاد. ایشان تازه خانمشان فوت کرده بود و من همان موقع میخواستم کتابم را چاپ کنم و به عکس ممیز احتیاج داشتم. به او گفتم مرتضی جان، من این عکس را از تو لازم دارم. گفت فخرالدین میدانی که من روحیهام زیاد خوب نیست. من گفتم اشکالی ندارد و او هم آمد و نتیجه شد این عکس از او با همان قیافه حزنانگیز و گرفته. ایراد عکاسی با اینکه خیلی هم زود به ایران راه پیدا کرده این است که از قدیم سیستم غلطی برای عکاسی و با استفاده از روتوش پیدا شده است. آن موقع هم عکسها گریم میشدند و قیافهها را به اصطلاح آنقدر صاف میکردند که دیگر چیزی از آن قیافه واقعی باقی نمیماند.
- با عکاسی پرتره ما میخواهیم شخصیت حقیقی افراد را نشان بدهیم. وقتی قرار باشد عکس ۲۰ سال قبل و بعد یکی با هم فرقی نکند چه دلیلی وجود دارد که دوباره از او عکس بگیریم؟ من از کاتوزیان در دو دوره مختلف عکاسی کردهام، یکی وقتی جوان بود و یکی هم در پختگی. اگر آن دو را کنار هم بگذارید متوجه حرفم خواهید شد.
- میتوانم عکسی که از شاملو دارم را مثال بزنم. هیچکس شاملو را تا به حال اینطور ندیده بود. این عکس او ۲۰ روز قبل از مرگش گرفته شده است. در عکسهایی که از او دیدهایم، همیشه قبراق و سرحال است. خانم آیدا گفتند دوست دارم یک عکس از او داشته باشم. وقتی رفتم آنجا دیدم آقای دولتآبادی و سپانلو هم هستند. از دولتآبادی خواستم تا با او شروع کند به حرف زدن، اما او هم گفت حتی سرش را بلند نمیکند تا به ما نگاه کند. خانم آیدا باز هم اصرار کرد که هر طور شده عکس بگیرم. من دوربین را گذاشتم روی زمین و پایهها را برداشتم و در نهایت این عکس را گرفتم. به نظر خودم که همهچیز شانسی اتفاق افتاد و این عکس گرفته شد.
- مهمترین مسأله عکس به نظرم سادگی است. نباید در کار زیادهروی کرد و چیزی را اگزجره (غلو) کرد. قدیمتر عکسها با ژستهای عجیبوغریبی گرفته میشد، اما همهچیز تصنعی و مسخره به نظر میرسید. برای عکسی که از حسین علیزاده گرفتم به او گفتم تو فقط ساز بزن و به من کاری نداشته باش، او هم همین کار را کرد و موقعی که دیدم مناسب است شاتر را زدم.
- وقتی به قیافه ناصر ملکمطیعی در زمان حال نگاه میکنید، با این سابقه که او بیش از ۹۰ فیلم بازی کرده و هشتتایی هم فیلم کارگردانی کرده، با آن ژست و حرکات خودش که داشته، آن غم حاضر در صورت او و بالا رفتن سنش را حس میکنید. این عکس هم همان ناصر ملکمطیعی است اما الان او این است که میبینید. مهم اینجاست که من بتوانم این واقعیت را نشان بدهم و برایش وقت بگذارم، حالا در هر سالی که میخواهد باشد.
- من از شخصیتها و هنرمندان زن هم عکس دارم و در کتاب جدیدم از پنج، شش هنرمند زن از جمله فاطمه معتمدآریا، رخشان بنیاعتماد، گیزلا وارگا سینایی، توران میرهادی و پری زنگنه عکس دارم.
- در تمام این مدت از هنرمندان، نویسندگان، شعرا و عکاسان عکس گرفتهام و با سیاست کاری نداشتهام. اصلاً دوست ندارم سیاسی باشم و از کارهایم معنای سیاسی استخراج شود. عکسهایی که از شاملو، فریدون مشیری، سیمین بهبهانی، محمود دولتآبادی و دیگران دارم هم به بُعد فرهنگی آنها اشاره دارد و اصلاً از سر سیاست نیست. سیاست به نظرم هیچ چیز جالبی نیست و من دلم میخواهد همیشه آزاده باشم. اینکه در عکس به سراغ سیاست بروم بیشتر من را محدود میکند و من دوست دارم شبها راحت بخوابم. یکی از دلایلی که همهجا با احترام با من برخورد میشود هم به نظرم این است که دنبال سیاست و این برنامهها نبودهام. همیشه سعی کردهام در کادر خودم باشم و از آن بیرون نزنم.
- عکسهای زیادی از مردم عادی دارم اما هیچوقت آنها را به نمایش نمیگذارم. عکاسی از مردم عادی برای اینکه هیچکس شخصیت آنها را نمیشناسد به نظرم گمراهکننده است. عکسهای خوبی از مردم گرفتهام که همه گمنام هستند ولی به این دلیل که کسی آنها را نمیشناسد نمیتوانستم در کتاب بیاورمشان.
- خیلی مایل بودم از نیما یوشیج عکسی داشته باشم، اما چون دوستم آقای شفاعیه از او عکس گرفته بود، من به احترامش دیگر عکسی از نیما نگرفتم. در مورد دهخدا و اخوانثالث هم خیلی دوست داشتم از آنها عکاسی کنم اما هیچوقت فرصتش پیش نیامد.