سخن گفتن از مردی عاشق و دانا آن هم از دیار حافظ و سعدی بسیار سخت است و در توان خامۀ(قلم) ما نیست ولی انگیزه زادروز کسی که خیاموار میسراید و خاک توس را توتیای چشم خود میکند این هراس را از دل ما میزداید و وادار به ادای دینی در برابر سراینده «ای عشق» میکند، کسی که عشق را تار و پود هستی خود کرده و با بند بند وجودش آن را لمس میکند.
استاد شاپور پساوند(نویسنده،منتقد ادبی، پژوهش گر) در پانزده بهمن ۱۳۳۰ در شیراز زاده شد و در همان دوران کودکی ونوجوانی با ادبیات و چامه خوی گرفت و در دوران دانشآموزی به سرایش روی آورد و تا پایان دوران دبیرستان پیشرفتهای فراوانی کرد. در رشته ادبیات پارسی کارشناسی خود را گرفت و کار دبیری را آغاز نمود. در ابتدا به غزل روی آورد ولی اوج محبوبیت و شهرت او در رباعی سرایی و چامههای میهنی است. استاد پساوند هم اکنون افزون بر آموزش هنرجویان و دانشآموزان ده سالی است که دبیر کانون شعر انجمن دوست داران حافظ سابق(پنج شنبه ها با حافظ کنونی ست) و به پرورش نسل و شاعران جوان، با برنامههای آموزشی و نقد در انجمن میپردازد و تا کنون شاگردان زیادی را به جامعه ادبی کشور تحویل داده است که نامورترین آن ایرج زبردست از رباعی سراهای خوب و جوان ایران است.
هر کسی عاشق شود، او مرد شد/عشق درمان هزاران درد شد
آن یکی عشق است بربالای دار/این یکی بر پای دارو پایدار
از استاد پساوند تاکنون چندین دفترسروده چاپ شده است:
فریادها ۱۳۵۴
هرکس حکایتی ۱۳۷۱ انتشارات فیروزنشرسپاهان
ای عشق ۱۳۷۷ چاپ یکم .انتشارات نوید شیراز
گلوی زخمی شعر ۱۳۸۳ انتشارات دهش
صدای سوختن ۱۳۸۸ انتشارات نوید شیراز
ای عشق ۱۳۹۰ چاپ دوم.انتشارات نوید شیراز
آماده چاپ
ماهم زلالش خواستیم مجموعه غزلها و اشعار آزاد
شعرمعاصر مجموعه مقالات در زمینه شعرمعاصر
همان گونه که گفته شد سخن راندن از استاد پساوند کاری بس دشوار است و در این جا به نقل قول چند نویسنده و منتقد و شاعر درباره وی و دفتر «ای عشق» بسنده میکنم.
«شاپور پساوند به زمانهاش وقوف دارد و به اسطورهها و ادبیات کهن فارسی هم مسلط است. از عرفان هند و بودایی هم آگاه است.هم پیریوش را میشناسد و هم حلاج و دار را به خاطرمیآورد.میترسد که شب خیال ماندن داشته باشد و سپیده ای سرنزند و از خنجر بغض خبر میدهد که مبادا سر بریده به ارمغان بیاورد.عشق را تنها دوای درد همگانی داند و شعر دری را شایستهترین نماد هویت ایرانی میشناسد که به حق چنین است.
ایجاد شور و حال، واژه گزینی مناسب، قدرت تدوین و ایجاد هماهنگی میان اجزا و رباعیهایش و نتیجهگیریهای اثرگذار در مصراع چهارم، موجب میشود که دفتر(ای عشق) را به ستایم»
دکترسیمین دانشور(نویسنده ومنتقد)
ای عشق بهانۀ پریشانی ما/دیری ست نشسته پای ویرانی ما
آبادی ما زچیست جزشعردری/شایسته ترین نماد ایرانی ما
«آقای پساوند،(ای عشق) هایتان را خواندم و لذت بردم هرچند وقتی یک سد پنجاه شعرهمه با یک موضوع آغازشوند
کار را برای شاعر دشوارمیکند. اما شما خوب ازعهده برآمدهاید که کارتان دچار تکرار نشده است. در هر حال برایتان آرزوی موفقیت دارم.»
سیمین بهبهانی(شاعر) «ای عشق سمند سرکشی میآید/ این دود ز هُرم آتشی میآید
انکار مکن مرا که از باور عشق/داریم نشان که آرشی میآید
پساوند عزیز کتاب (ای عشق) شما کتاب موفقی بود. به شما تبریک میگویم.این همه احساس و عاطفه و ژرف نگری هر خوانندهیی را وادار به تحسین شما میکند. گویا تصمیم دارید این رباعیها را ادامه دهید.سعی کنید در کارهای بعدی هم مانند همین کتاب (ای عشق) شعرها همسنگ باشد.» حمیدمصدق(شاعر)
ای عشق تو خون بهای حلاج شدی/هرفتنه ز ره رسید آماج شدی
یک روز به نام دین به دارت دیدم/یک روز به نام کفرتاراج شدی
«پساوند رباعی را وسیله ی بیان دردهای انسان می داند اوشاعرآگاه زمان خویش است.انگشت احساس بر روی رنجهای بشری می گذارد.نه تنها بردردهای بشرامروزبل بر رنج های ازلی وابدی انسانها. او در سرایش این ترانهها اندیشه ی خود را به ژرفای زندگی رسوخ میدهد. آوای عشق نوای دلکش اوست که شرارهاش هم درون شاعر را میسوزاند و هم دلهای مخاطبش را. او عطش بودن و عطش ماندن و عطش رفتن را به گونهیی زیبا و مسحور کننده در لا به لای رباعیهایش به تصویرمیکشد و این راز و رمز جاودانگی شعر اوست.
محمد مهدی مدرس (منتقد خبر جنوب )
ای عشق من وغریب شب هم وطنیم / ما دربدران خسته ی شهرتنیم
تلخ است چه تلخ،این که درخانه ی خویش / ما خانه بدوش غربت خویشتنیم
«رباعی خوب وموفق مثل (ای عشق) های شاپور پساوند افشرهی تمام شیرین کاریهای شعرفارسی است که در چهار مصراع کار طرف را میسازد. شاپور پساوند در این رباعیهای بسیار ژرف و دردمندانه بر قلهیی نشسته است که فقط میتوانش دید. به باور من در پس پشت این قوالب کوچک و قزل آلایی نهنگی بزرگ آماده ی حمله است که بالهایش را با تارهایی نامریی بستهاند. ریاورزی، ستمگری، دروغ ستایی.رشتههایی از این تارها هستند.»
کاظم شیعتی( شاعر و منتقد =نگاه پنج شنبه )
زان روز که عقل وعشق آمیخته شد/ بس خون که به ناحق این میان ریخته شد
هرکس که رسید اناالحقی گفت و برفت / حلاج فقط به دار آویخته شد
ای عشق صدای سوختن می آید / یک حنجره ناله از وطن میآید
این سینه گر گرفته از داغ درون / دود توبرون زشعرمن میآید
سیاوش آریا