توجیه مرکز هنرهای تجسمی برای عدم اهمیت به هنرمندانی که سالخورده هستند و خیلی از آنها از بیمه و مستمری و امکانات محروم هستند، چیست؟
در این رابطه میتوان دو نگاه داشت؛ یک نگاه اینکه مرکز هنرهای تجسمی باید تک به تک به هنرمندان سر بزند و به وضع ایشان رسیدگی کند، حق بیمه آنها را کنترل کند. درواقع ما به آنها مراجعه کنیم و یک توجیه این است که باید ابتدا تقاضایی باشد تا ما به آن رسیدگی کنیم، مثلاً اینکه هنرمندی بخواهد که بیمه شود و یا درخواست مستمری کند و به عبارتی کلیتر تقاضایی باشد تا ما روی آن تقاضا کاری انجام دهیم.
تا به حال هر تقاضایی بوده ما آنها را برطرف کردهایم و آنجا که تشخیص میدایم هنرمندی نیازمند است، ترتیبی میدادیم تا تحت پوشش قرار گیرد. اینکه سیستمی باشد تا ما در تکتک لحظات مراقب هنرمندان باشیم و از آنها اطلاعات کافی داشته باشیم، چنین امکانی وجود ندارد.
بیمه و مستمری تنها چیزی بود که مرحوم محمد فراهانی روزهای آخر روی تخت بیمارستان گفت، در اینباره توضیحی بفرمایید.
محمد فراهانی بیمه بود ولی در رابطه با اینکه دو ماه دریافتی نداشتند مطمئناً اگر ما در جریان بودیم که این وجه دریافتی به تعویق افتاده رسیدگی میکردیم. هزینه بیمارستانی که ایشان در روزهای آخر عمر در آن بستری بود نیز دستور داده شده است که پرداخت شود.
بسیاری از هنرمندان ما به قدری مناعت طبع دارند و حاضر نیستند از دولت درخواست کمک کنند و در این رابطه محمد فراهانی نیز گفته بود میترسم بعد از مرگ من نقاشی قهوهخانهای نیز نابود شود و این بسیار ناراحتکننده است.
نقاشی قهوهخانهای نابود نخواهد شد. نقاشی قهوهخانهای مختص یک مقطع زمانی است که ماندگار است و همیشه نیز خواهد ماند. اینگونه نیست که از بین برود، هر اثر هنری که توسط یک هنرمند خلق میشود ماندگار است و اینگونه نیست که با مرگ هنرمند سبک کار آنها نیز از بین برود. اگر منظور این است که در این زمینه شاگردانی تربیت شوند باید گفته شود در این حوزه شاگردانی در حال تعلیم دیدن هستند و تداوم نیز دارد. بالاخره هر استادی با رفتنش ضایعه و فقدانی را برای ما ایجاد میکند و این مسئله جبرانناپذیر است که وقتی از دست میروند برای جامعه هنری جبرانناپذیر است.