قصه عزيز و نگار، قصه دو دلداده طالقانی است که از چند سده قبل در ميان مردم طالقان، رودبار الموت، گيلان، تنکابن و مازندران حکايت می شده و با پیشنهاد انجمن ایلام شناسی برای ثبت میراث معنوی به اداره کل میراث فرهنگی استان البرز ارائه شده و در نهایت تحت عنوان«داستان روایی عزیز و نگار خوانی » در دی ماه 90 به ثبت ملی رسید. از آن جا که این اولین مورد ثبت شده در سطح ملی در شاخه داستان روایی است، تصمیم بر این شد ،که به عنوان الگو و سرشاخه برای دیگر میراث های معنوی مشابه در نظر گرفته شود.
توضیح کلی افسانه عزیز و نگار :
قصه عزيز و نگار، قصه دو دلداده طالقانی است که از چند سده قبل در ميان مردم طالقان، رودبار الموت، گيلان، تنکابن و مازندران حکايت می شده است . به احتمال قریب به یقین باید داستان عشق عزیز و نگار را آخرین حلقه گمشده دلدادگی عاشقان دانست که بارها در تاریخ ادبیات فارسی شاهد برخی از آن ها بوده ایم.
عزیز و نگار نیز چون باقی عاشقان پس از طی مرحله عشق زمینی -چنانچه عارفان بر آن قائلند- به عشق آسمانی دست می یابند و جالب این که جز در عزیز و نگار چاپ شرکت نسبی کانون کتاب ناصر خسرو که در آن عاشق و معشوق به خیر و خوشی به هم می رسند و داستان به پایان می رسد، در باقی روایت ها شاهد غرق شدن آن ها در آب شاهرود یا غیب شدن شان هستیم. در روایت کمالی دزفولی هر دو سنگ می شوند.
معروفترین نوشته ها در مورد این افسانه، ۱- سرگذشت عزیز و نگار (منظوم – منثور، محمدعلی گَرَکانی)، ۲– عزیز و نگار (منظوم ، محمدعلی اکبریان) ، ۳– عزیز و نگار (منظوم ، کمالی دزفولی) ، ۴– عزیز و نگار (منثور به همراه کمی شعر ، سید محمدتقی میرابوالقاسمی)، ۵ـ ملاعمو (منثور، میترا میر ابوالقاسمی).
نسخه چاپ ناصر خسرو ( نوشته محمدعلي گركاني) که در سال ۱۳۳۲ به چاپ رسید ، در حقیقت اولین نوشته چاپ شده در مورد این داستان می باشد. در این میان در حدود ۱۴ روایت شفاهی از این داستان در نقاط مختلف مناطق طالقان، رودبار الموت، رامسر و بخش هایی از گیلان شنیده می شود.در بخش هایی از تالش گیلان چوپانان منطقه با نی این
” عزیز و نگار نیز چون باقی عاشقان پس از طی مرحله عشق زمینی -چنانچه عارفان بر آن قائلند- به عشق آسمانی دست می یابند “
اشعار را به زبان و لهجه محلی می نوازند.
اصلیترین خصوصیت داستانهای عامیانه، شفاهی بودن آن است. و شفاهیبودن به این معنا است که سینه به سینه منتقل میشوند. در نتیجه هر راوی بنا به میل خود، چیزی به داستان میافزاید یا از آن کم میکند. در زمان چاپ سرگذشت عزیز و نگار، روایات دیگری نیز در منطقه رایج بوده و همانطور که اشاره شد، علیخانی این روایت مکتوب شده را با هشت روایت شفاهی مطابقت داده است.
با توجه به مطالبی که در سطور پیشین آمد، میتوان گفت که در زمان چاپ سرگذشت عزیز و نگار، این داستان در زمان اوج خود بوده و در اثر چاپ و پخش روایت گرکانی، این روایت صورت غالبی نسبت به روایتهای شفاهی دیگر پیدا کرده است هر کس که سواد و یک نسخهی چاپی از سرگذشت عزیز و نگار را داشته، در شبنشینیها همه پای نَقلِ او مینشستهاند.
چاپ این اثر در سال ۱۳۳۰، موجب شده که عزیز و نگار تا کنون، به مدت ۵۵ سال دست نخورده باقی بماند و از تمامی تغییراتی که بر سر یک داستان میآید، نجات یابد. و این نمونهای نادر در ادبیات شفاهی ایران است. روایتهای مختلف کتبی داستان عامیانه عزیز و نگار پرداخته که در دو سوی گسترهی البرز مرکزی و غربی، مورد علاقهی مردم میباشد. این داستان جزو عاشقانههایی است که در ایران موارد متعددی از آنها را با گویشهای مختلف میتوان سراغ کرد.
اولین دلیل جذابیت این داستان و داستانهای مشابه آن، نوع خاص روایت آن است. روایتهایی که ترکیبی از نظم و نثر هستند، بیشترین طرفدار را دارند. فراموش نکنیم که این داستان توسط یک نفر روایت میشده و دیگران شنونده بودهاند. داستان منثور، با تمام جذابیتهایش، این اشکال را دارد که باید تمامی آن توسط شنوندهای حفظ شود. داستان منظوم نیز پس از شنیدن چندین بیت ، کسل کننده میشود و نمیتواند شنونده را پای نَقل راوی نگاه دارد .
اما در داستانهای منظوم ـ منثور، در لابلای متن اصلی داستان، شعرهای کوتاه معمولا چهار مصراعی، در ارتباط با داستان ، آورده میشود. شعر برای شنونده گیرایی دارد، ولی در حجم کم. وجود شعر در یک داستان، به آن حالتی جدیتر میبخشد (از دیدِ بسیاری از مردم، شعر گویی هنری بزرگ است و در پارهای موارد موهبتی خداداد). و مسالهی مهمتر اینکه هر شنوندهای می تواند حداقل یکی دو تا از این شعرها را از بَر کند و بعدا به مناسبتی بخواند. این تکنیک در بسیاری از داستانهای دیگر نیز به کار رفته است. حتی نسخههای خطی نقالان از داستانهای شاهنامه نیز منظوم
” اصلیترین خصوصیت داستانهای عامیانه، شفاهی بودن آن است. و شفاهیبودن به این معنا است که سینه به سینه منتقل میشوند. در نتیجه هر راوی بنا به میل خود، چیزی به داستان میافزاید یا از آن کم میکند. “
ـ منثور میباشند.
اما چرا این داستان در این منطقه بسیار پرطرفدار است؟ سادهترین پاسخی که به ذهن خطور میکند: این داستان در همین منطقه اتفاق میافتد، اسامی تمامی مکانها برای شنوندگان داستان آشناست و کارها یا مراسمی که از سوی شخصیتهای داستان به وقوع میپیوندد، برای آنها شناخته شده است.
علاوه بر اینها، چیز دیگری که عزیز و نگار را به اهالی طالقان و الموت پیوند میدهد، گویش تاتی است. گویش تاتی که اغلب زبانشناسان آن را بازماندهی زبانِ مادی میدانند، در برخی از مناطق به مانند جزیرههایی در محاصره زبانهای دیگر (اغلب زبان ترکی)، به حیات خود ادامه میدهد. این جزیرههای کوچک و بزرگ (از یک روستا گرفته تا محدودهای به وسعت چندین روستا)، به شکل هلال از جمهوری خودمختار داغستان در روسیه تا جنوب استان مرکزی در ایران، قرار دارند. از جمله مناطقی که به تاتی سخن میگویند (یا در گذشتهای نزدیک سخن میگفتهاند) طالقان و الموت است. وجود کلمات تاتی در روایت به چاپ رسیده عزیز و نگار، به خصوص در شعرها، نشاندهندهی آن است که داستان اصلِ تاتی دارد.
در طول سالیان و به دلیل همذاتپنداری راویان و شنوندگان با عاشقان، شخصیت آنها چنان صیقل میخورد که از هرگونه بدی و شرارتی تهی میشوند و حقانیت عشقشان از ابتدای داستان به مثابه یک اصل قطعی در نظر گرفته میشود. نیکیهای آنها چنان بالا میگیرد که اغلب اوقات از هر لحاظ (براساس فرهنگ مردم منطقه) همتا ندارند.
آمیختگی نظم و نثر در روایت، سفر دلدادگان و اهمیت دادن به مسایل اخلاقی از جمله ویژگی هایی این افسانه عاشقانه می باشد.
مردم از طرفی خود را ملتزم به شرع و عرف می دانند و از سوی دیگر خود یا عاشق بوده اند یا دوست داشته اند عاشق بشوند. میل به عشق از جهتی آنان را به پرداختن این افسانه ها واداشته و از آن سو، برای این که نظام اجتماعی زندگی شان به هم نریزد، پایان این قصه ها را با مرگ دلدادگان رقم می زنند تا هر دو نیازشان برآورده شود. میل به حفظ نظم اجتماعی و مراعات شرع، تاثیر مهمی در شکل گرفتن این افسانه ها و پایان آن ها دارد.
در پایان باید بدانیم که بیشترین افسانه های عاشقانه جهان از آن ایران است و عرف و شرع پایان تمام این قصه های عاشقانه را رقم می زند.
روایت داستان بر اساس نوشته محمد علی گرکانی :
دو برادر هشتاد ساله در روستای آردکانِ طالقان، فرزند ندارند. درویشی میآید و برای بچهدار شدن آنها، به هر کدام سیبی میدهد و نام و جنسیت بچهها را مشخص میکند (عزیز و نگار). زنان دو برادر همان شب باردار میشوند و در یک روز نیز زایمان میکنند. بچهها بسیار زیبا هستند. عزیز و نگار به مکتب میروند و عاشق یکدیگر میشوند. پدر نگار میمیرد. عزیز و نگار به قرآن، قسم وفاداری میخورند و عهد و پیمان میبندند. مادر نگار پنهانی برای خواهرزادهاش کل احمد که در روستای بالاروچ الموت است، پیغام میفرستد
” اولین دلیل جذابیت این داستان و داستانهای مشابه آن، نوع خاص روایت آن است. روایتهایی که ترکیبی از نظم و نثر هستند، بیشترین طرفدار را دارند. “
برای عروسی با نگار بیاید. کل احمد میآید و نگار و مادرش را با خود به بالاروچ می برد.
عزیز عدهای از جوانان آبادی را با خود همراه میکند تا نگار را به زور برگردانند . کدخدای یکی از دهاتِ بین راه، جوانان را منصرف میکند و بر میگرداند. همراهان کل احمد تصمیم میگیرند عزیز را بکشند. نگار خبردار میشود و به عزیز پیغام میدهد. عزیز روی گردنه میماند . عزیز ، پشتِ درِ خانهی کل احمد بار میاندازد. نگار پیغام میفرستد که به سرِ خرمن برود. نگار به بهانهی غذا بردن برای کلاحمد، از خالهاش اجازه میگیرد و از خانه خارج میشود. نگار سری به کلاحمد میزند و سپس نزد عزیز میرود.
آنها از هم جدا میشوند و قرار میگذارند اولِ بهار، عزیز برای خریدن برنج از گیلان بیاید و نگار را ببرد. عزیز به طالقان بر میگردد و شروع به ساختن قصری میکند تا بتواند از بالای آن، بالاروچ را ببیند. پیرمردان آبادی میترسند قصر خراب شود و روستا را نابود کند . آنها برای عزیز شعری میگویند که برود قلهی کوه . عزیز به قله میرود و در میان برفها مریض میشود و به کمک قاطرش به آردکان برمیگردد. دکتر تشخیص میدهد که عزیز، دردِ عشق دارد. نامهای دروغین به مادر نگار مینویسند. نگار نزدِ عزیز میآید و او خوب میشود. کل احمد به آرداکان میرود و نگار را با خود میبرد.
عزیز، کل احمد را میبیند که میخواهد به گیلان برود. به همراهانش میگوید به او بگویند عزیز مرده است. کل احمد خوشحال میشود و سوغاتیهایش را به آنها میدهد.
نگار به عزیز میگوید که بعد از خوابیدن خالهاش، نزد او میآید. پیرزن، پای نگار را با ریسمان به پای خودش میبندد و میخوابد. عزیز ، نگار را سوار قاطرش میکند و به طالقان میفرستد. کلاحمد به طالقان میآید و از عزیز شکایت میکند. حاکم، دو مامور به همراه او برای آوردن عزیز میفرستد. مامورها هم به حاکم میگویند نگار در حقیقت متعلق به عزیز است .حاکم طالقان ، عزیز و نگار و کل احمد را نزد حاکم الموت که برادر بزرگترش است ، می فرستد . حاکم میگوید هر کس شعر خوبی گفت، نگار مال اوست . کل احمد شعر مزخرفی میگوید و حاکم عصبانی میشود . عزیز شعر خوبی میگوید و حاکم خوشش میآید . حاکم مهلت دیگری به کل احمد میدهد و از او میخواهد تا نگار را از بینِ چند زنِ پوشیده شده با چادر ، تشخیص دهد . کل احمد سه بار اشتباه تشخیص میدهد و عزیز در مرتبهی اول ، نگار را میشناسد.
نگارم چادر شبرنگ دارد دو پایش بر سر یک سنگ دارد
نمیدانم بگویم یا نگویم زره پوشیده میل جنگ دارد
نگار را به عزیز میدهند و همانجا، برایشان هفت شبانه روز عروسی میگیرند.
مریم مجردی
قاسم قاسمي :
با سلام
لطفا اعلام فرمائيد كه اين داستان واقعي است يا افسانه.با تشكر
gh_ghasemi86@ yahoo.com
۱۳۹۱-۰۳-۲۲ ۱۳:۵۷:۵۸