به گزارش هنرنیوز؛ روزنامه «ایران» نوشت: مهمترین اتفاق فرهنگی هفته اخیر تغییر در مدیریت سازمان صداوسیما بود. محمد سرافراز بعد از تنها ۱۸ ماه مدیریت بر حساسترین سازمان رسانهای کشور استعفا کرد و عبدالعلی علیعسگری به سمت رئیس سازمان صداوسیما منصوب شد.
این تغییر با اظهارات چهرههای سینمایی و فرهنگی همزمان بود و اغلب آنهایی که روزگاری در تولید پرمخاطبترین و پرافتخارترین خروجی های این رسانه نقش داشتند از مخدوششدن اعتمادشان به رسانه ملی گفتند و اینکه اگر اصلاحیات جدی صورت نگیرد حاضر نیستند با صداوسیما همکاری کنند.
یکی از منتقدان جدی عملکرد این رسانه پرویز پرستویی بود که پس از هشت سال دوری بالاخره جمعه هفته گذشته رضایت داد در یک برنامه زنده استانی با نام «خوشا شیراز» حاضر شود. با این وجود این حضور هم خالی از گلایه نبود. نوک پیکان انتقادات این بازیگر شناخته شده متوجه برنامه «هفت» بود. صحبتهای پرستویی با «ایران» نیز همچون دیگر فعالان سینمایی از دل پردرد نسبت به این برنامه نشان دارد و یکی از انتظارات جدی اهالی سینما از رئیس جدید این سازمان را هم تجدیدنظر در تیم مدیریتی و اجرایی این برنامه سینمایی میداند.
او همچنین بر تعامل تلویزیون با سینما و حمایت از تبلیغ آثار روی پرده به عنوان دیگر توقع بحق سینماگران تأکید دارد. پرستویی البته علاوه بر جایگاه سینماییاش به عنوان یک شهروند از لزوم پدیدآمدن یک اصلاح محسوس و قابل رؤیت در این سازمان میگوید و موضع ضعیف تلویزیون در شرایط فعلی را غیبت نیروهای کارآمد و بیاعتمادی بخشی از مردم و مخاطب عنوان میکند.
با اینکه او معتقد است باید نگاه خوشبینانهای به تغییر در مدیریت صداوسیما داشت از علاقهاش به حضور در این رسانه سخن میگوید و از چشمانتظاریش برای آشتی دوباره سریالسازان موفق با تلویزیون. بازیگر سریالهای پرمخاطب «آپارتمان»، «رعنا»، «آشپزباشی»، «زیرتیغ»، «خاک سرخ» و... اگرچه در ابتدا تمایل چندانی برای صحبت در این مورد ندارد اما در نهایت حاضر میشود به خاطر همین نگاه خوشبینانه از توقع و انتظارات و انتقاداتش به صداوسیما سخن بگوید. به امید اینکه دست کم این گفتوگو برای تیم مدیریتی جدید رسانه ملی نکتههایی آموختنی دربرداشته باشد.
عملکرد مدیریت سیما در ۱۸ماه گذشته با فراز و نشیبهای بسیاری همراه بود. در این دوران شاید یکی از پربحثترین حوزههای فعالیت این رسانه مربوط به تعامل و انتظارات اهالی سینما باشد. فارغ از این توقعات که به آن نیز خواهیم پرداخت شما این دوره مدیریتی را چطور ارزیابی میکنید؟
در ابتدا قبل از هر چیز انتصاب دکتر علیعسگری به مدیریت صداوسیما را تبریک میگویم و آن را به فال نیک میگیرم چون تصورم این است که مدیریت جدید، قرار است برنامهریزی و هدف متعالیتری در فرهنگ صداوسیما داشته باشد. با اینکه در دوره آقای ضرغامی مدیرانی بودند که ساز خودشان را میزدند اما به اعتقاد من حداقل ایشان اهل سینما بود، سینما را میشناخت و با اهالی سینما تعامل داشت اما متأسفانه از زمانی که آقای سرافراز - که بنده برای ایشان احترام قائلم و اسائه ادب نمیکنم - به مدیریت رسانه ملی منصوب شدند کارهای چشمگیری شاهد نبودیم بجز تغییرات مدیریتی و ادغام چند شبکه که فقط عدهای را بیکار کرد.
اگر تمام اهتمام مدیر رسانهای به جابهجایی و قلع و قمع مدیرها معطوف شود پس مسأله فرهنگسازی چه میشود. این صحبتهای من اگر چه تکراری است و از این بابت هم عذرخواهی میکنم اما ناچارم به این تکرار؛ که عملکرد و رسالت رسانه ملی خیلی فراگیرتر از آن چیزی است که الان هست. فرهنگسازی فقط پخش برنامههای علمی، تخصصی، عرفانی و انسانی در یک شبکه خاص نیست. اگر قرار است فرهنگسازی کنیم باید اول شناخت درستی از سطح فرهنگی مملکت خودمان داشته باشیم و فراخور حال آن برنامه بسازیم نه اینکه دائم نزول و سقوط کنیم.
این اهمال و خطاها در دورهای است که تلویزیون دیگر تنها رسانه جمعی نیست و رقیبان جدی بسیاری هم دارد.
بله از همان دورانی که فعالیت شبکههای ماهوارهای جدیتر شد همه میگفتند ماهواره آمده و باید با این هجمهای که از اقصی نقاط دنیا به کشور و فرهنگ ما روانه شده است مقابله بکنیم اما تمام این شبکهها با سریالهای ترک آمدند، مشتری پیدا کردند، فرهنگ ما را تحت تأثیر قرار دادند، خیانت را رواج دادند و به حریم خانوادهها خدشه وارد کردند و.... و در نهایت با وجود همه این اتفاقها ما هیچ وقت نتوانستیم یک برنامهریزی اصولی برای آنها داشته باشیم. شاید موارد استثنایی هم اتفاق افتاده باشد اما در اندازهای نبوده که بتواند به مبارزه مسائل ضد فرهنگی و اخلاقی برود. حالا شرایط به اینجا ختم شده است که وقتی در کوچه و بازار با مردم روبهرو میشویم اغلب میگویند که ما اصلاً تلویزیون ایران را نمیبینیم.
تلویزیون نه وجه فرهنگسازی را مدنظر قرار داد و نه وجه سرگرمسازی را. این مسائل را قبلاً هم گفتهام، در همان روزهایی که حسن فتحی لطف کردند و ۵ قسمت سریال «شهرزاد» را به من دادند. همان زمان در اینستاگرام هم پست گذاشتم و مردم را به دیدن سریال دعوت کردم چراکه معتقدم حیف بود مردم این سریال را از دست بدهند، هر چند که نیاز به تبلیغ نداشت و بینندگانش سینه به سینه آن را به دیگران توصیه کردند. همان زمان گفتم که آقای سرافراز خوب است که شما هم سریال «شهرزاد» را ببینید و خوب است از این دست کارها بسازید. چه بخواهیم و چه نخواهیم باید باور کنیم که این مجموعه ۱۰ سر و گردن از سریالهای تلویزیونی بالاتر است. ببینید با اینکه برای سریال «معمای شاه» هزینههای آنچنانی شده است اما با ضرس قاطع میگویم تماشاگر ندارد؛ در مقابل بازتاب و تأثیرات سریالی که در شبکه نمایش خانگی عرضه شده است را بهخوبی میبینیم. این را به عنوان شهروندی که در خانهام قایم نمیشوم و در دل جامعه زندگی میکنم میگویم. وقتی مجموعه «شهرزاد» به شبکه نمایش خانگی آمد دیگر کسی فارسیوان و دیگر شبکههایی که من نام و عنوانش را نمیدانم نگاه نمیکند. دیگر کسی سریالهای ترک را که در شیرازه خانوادههای ما ریشه دوانده است نگاه نمیکند. روشنفکر و غیر روشنفکر و عامی هم ندارد، همه شهرزاد را دیدند.
به اعتقاد شما دلیل کوچ برنامهسازان موفق از صداوسیما به شبکه نمایش خانگی چیست؟ چه اتفاقی افتاده است که دیگر صداوسیما را رسانه خود نمیدانند.
شما تمام کارهای داوود میرباقری را ببینید از «رعنا» و «گرگها» تا «امام علی(ع)» و «مختارنامه» همگی جزو پرمخاطبترین سریالهای تلویزیون بودند این یعنی سازنده آن آدم کار نابلدی نیست که بگوییم صداوسیما به این دلیل به آنها بها نمیدهد. میرباقری یکی از نوابغ عرصه فرهنگ و هنر است. به شبکه نمایش خانگی میرود چون در خانه اصلیاش که صداوسیماست جایی ندارد. حتی اگر مسائل مادی را هم به خودشان بسپارند میتوانند بهخوبی جذب سرمایه هم کنند. پس مدیران سیما نمیتوانند بودجه را بهانه کنند. اگر بودجه ندارند، چرا این همه کارهای دمدستی تولید میشود؟ چرا فکر میکنیم که مخاطب تلویزیون از رشد کافی و وافی برخوردار نیست؟ سطح نگرش مردم ما خیلی بالاتر از این حرفهاست که این سطح تغذیه فرهنگیمان باشد. مگر سریالهای حسن فتحی «شب دهم»، «میوه ممنوعه»، «پهلوانان نمیمیرند» و ... کم مخاطب داشت؟ مشت نمونه خروار است، چرا ایشان باید خارج از این سازمان سریال بسازد؟ هرچند که تعداد بینندههای سریالش کم از بینندههای صداوسیما نیست. قرار است در صداوسیما یک کار بیننده عمومی داشته باشد؛ خب الآن برای «شهرزاد» این اتفاق افتاده است. به اعتقاد من با این شرایط باید در این صداوسیما را بست.
یکی از دلایل رویگردانی سریالسازان موفق تلویزیونی به این موضوع برمیگردد که صداوسیما دستشان را باز نمیگذارد. شاید اگر آقای فتحی میخواست این ماجرا را در تلویزیون روایت کند دستش خیلی بستهتر و نتیجه هم متفاوت بود.
بله صداوسیما یکسری خط قرمزهایی دارد که برای سریالسازان ما محدودیت ایجاد میکند اما همین کارگردان آمد و سریال موفقش را بیرون از صداوسیما ساخت و اتفاقاً آمار مخاطبانش هیچ فرقی نکرد به تعبیر دیگر اگر در تلویزیون هم پخش میشد باز هم همین مردم بودند که میخواستند سریال را ببینند. خب چه فرقی کرده است همه مردم الان دارند سریال را میبینند از مسئولان ردهبالای مملکتی تا عامه مردم. مگر این سریال الان از مملکت دیگری مجوز پخش گرفته است یا مگر ملاک و معیار وزارت ارشاد متفاوت از ارزشها و نگرشهای رسانه ملی است. من این نکته را به عنوان یک شهروند میگویم اساساً قرار نیست ما جماعت فرهنگی کار سیاسی بکنیم. پس چرا این اعتماد در تلویزیون وجود ندارد. همه ما در این مملکت زندگی میکنیم و به قوانین آن پایبند هستیم و مصالح و موانع را هم خیلی خوب تشخیص میدهیم. به خدا شئون را خوب میفهمیم، حیثیت ایرانی را بخوبی درک میکنیم. یک کمی به مردم اعتماد و آنها را باور کنید. مردم و دستاندرکاران آثار هنری سرشان میشود که در کدام مملکت زندگی میکنند اگر نه مانند همان گروهی که به «جِم» رفتند و فعالیت میکنند میرفتند آنجا کار میکردند. خیلی بهتر از آنها هم بلدند کار کنند. ماندهاند و با تمام سختیها اینجا کار میکنند و با سیلی صورتشان را سرخ نگه میدارند. به هم اعتماد کنیم چرا یک زمانی ارگان تصمیمگیرنده در فرهنگ و هنر فقط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود اما الان همه با هم کار داریم. همه قرار است در کار هم دخالت کنیم و این به همان نبود اعتماد باز میگردد. همه در زیر مجموعههای مملکتی که در آن زندگی میکنیم مشغول کاریم و مسائل را بخوبی میشناسیم حتی اگر اعتقاد هم نداشته باشیم میدانیم که موظفیم آن را رعایت کنیم. وقتی رئیس جمهوری مملکتی از آن سر دنیا میآید و میداند که باید روسری روی سرش بگذارد ما هم به خدا این موازین را میفهمیم. همه شهروند این مملکت هستیم ولی متأسفانه همدیگر را باور نداریم و به خاطر نبود باور هزار جور بلا سرمان میآید و همه از کارهایمان میمانیم.
نتیجه و عواقب همین بیاعتمادی به برنامهسازان و سریالسازان موفق، شده است بیاعتمادی مخاطب به رسانه ملی!
الان تلویزیون برنامه پربیننده ندارد. مسأله فقط کارهای نمایشی نیست؛ چرا برنامههایی مشابه گفتوگو با استاد غلامحسین دینانی بیشتر تولید نمیشود؟ پیش نیامده که من تصویر استاد دینانی را در قاب تلویزیون ببینم و تا آخر پای برنامه ننشینم. این مملکت چند تا استاد دینانی دارد؟ جایگاه این بزرگان در تلویزیون کجاست؟ چرا نیستند؟ من از ایشان درس زندگی میگیرم. هر کاری داشته باشم رها میکنم و صمٌ بکم حرفهای ایشان را گوش میدهم. ولی شما از من پرویز پرستویی سؤال میکنید که چپ و راست بروم باز برمیگردم به حوزه خودم؛ حرفهای که اتفاقاً برای مخاطب جذاب است و میتواند شادی را به خانهها ببرد، میتواند به آدمها تسکین بدهد میتواند بین آنها آشتی ایجاد کند و آنها را به فکر وادارد. آقای فتحی و میرباقری خارج از تلویزیون هم مخاطب خودشان را دارند و این تلویزیون است که به آنها نیاز دارد و باید آنها را جذب کند. آنها مدیوم تلویزیون و مخاطبانش را میشناسند. باید بستری فراهم شود که این عزیزان بیایند و کار بکنند. خود من مدتهاست که دلم میخواهد سریال کار کنم البته نه اینکه کاری پیشنهاد نشده باشد پیشنهاد هم شده است ولی چنگی به دل من نمیزند. چرا؟ چون من پرستویی به خودم میگویم اگر قرار است به خانههای مردم بروم برای مردمی که ناخوانده وارد خانهشان شدهام، چه دارم؟ من هنوز هم تلویزیون را دوست دارم ولی رغبت نمیکنم کاری بکنم و از این قضیه هم متأسفم.
برگردیم به سؤال اول و توقع و انتظار اهالی سینما از تلویزیون. یکی از گلایههای اصلی فعالان این حوزه نبود امکان تبلیغ آثار سینمایی در تلویزیون است.
عجیب است سینمایی که برای این مردم و فرهنگ کشورمان فیلم میسازد در شبکههای ماهواره فرصت اطلاعرسانی و تبلیغ دارد اما از رسانه ملی خودمان محروم است. آنونس یک فیلم باید از هفتخان بگذرد تا مجوز چند ثانیه تبلیغ در تلویزیون را پیدا کند. چه زمانی قرار است تعامل تلویزیون با سینما شکل بگیرد و تلویزیون نقش حمایتیاش را در قبال سینما ایفا کند. در یک دوره هم تلویزیون که تصمیم گرفت بالاخره یکی از درخواست اهالی سینما را بیپاسخ نگذارد به تولید برنامه تخصصی سینما رضایت داد که آن هم این روزها متأسفانه به جای اینکه نقش حمایتی داشته باشد شده است بلای جان سینما! این برنامه را مقایسه کنید با برنامه نود! ببینید عادل فردوسیپور چقدر باشعور، فهیم و با درایت برنامه را مدیریت میکند حتی اگر آدمها را به چالش میکشد، از آن نتیجه درستی میگیرد. آنقدر درک درستی دارد که به تنهایی فرهنگسازی میکند. به عنوان کوچکترین عضو جامعه هنری و فرهنگی ما هم دوست داشتیم یک برنامه یا تریبون دو ساعته برای سینما داشته باشیم، اما نتیجهاش چه شد؟ الان برنامه «هفت» به یک شوخی میماند که همه آمدهاند به هم متلک بگویند. دقیقاً شبیه همین روزنامههای زرد و نشریات دم دستی که روی کیوسکها میگذارند و رنگاش هم زرد میشود از عدم استقبال. چرا یک اثر هنری که یک کارگردان و تهیهکننده با دشواری ساخته است باید در دست دو نفر در تلویزیون قرار بگیرد. چه قدرتی است که الزام ایجاد میکند که حتماً آقای فراستی پشت تریبون این برنامه بنشیند؟ از ابتدا هم قرص «نه» خورده باشد و همه کارها از دید ایشان مزخرف معرفی شود. آقای افخمی کجای این سینما و فرهنگ ایستاده است؟
چرا نباید اکبر عالمی این برنامه را مدیریت کند؟ چرا اسماعیل میرفخرایی مسئولیت آن را به عهده نگیرد؟ آقای افخمی نه مجری خوبی است و نه سینمایی که میشناسد به درد این مملکت میخورد. امیدوارم این تصور ایجاد نشود که چون چند تا تیکه بار من کردهاند من دلم درد گرفته است. من اصلاً مهم نیستم.
بعد از انتشار این مطالب بنشینند در برنامه «هفت» و مرا به سخره بگیرند، مهم نیست. باز هم میگویم رئیس سازمان صدا و سیما گلی به جمالتان؛ شما با این برنامه سینما را به سخره گرفتهاید و مردم دارند ریشخند میکنند. سابق بر این فیلمها را تجزیه و تحلیل میکردند، اشکالش را میگفتند و حسناش را هم. لطف منتقد این برنامه دیگر فقط شامل حال سینمای ما هم نیست. آخر ادبیات این اظهارنظر که «به نظر من خرس بهتر از دیکاپریو بازی کرده است!» در شأن یک رسانه و منتقدی است که به قول معروف کتاب دارد و استاد دانشگاه هم هست! انگار نه انگار که چشم سوم هم این طرف دارد شما را تماشا میکند. یک برنامه سینمایی باید به من بازی کردن، فیلمسازی و... یاد بدهد و به مردم خط بدهد که به سینما بروند و چه فیلمی را ببینند نه اینکه با یک کلمه و جمله همه فیلمها را تخطئه کنند.
با این شرایط چقدر نسبت به انتصاب آقای علی عسگری به مدیریت صداوسیما خوش بین هستید و از ایشان به عنوان مدیر جدید رسانه ملی چه توقعات و انتظاراتی دارید.
ایشان بیگانه نیستند و خودشان زخم خورده صداوسیما هستند اما حالا که سکاندار و بیرقدار سازمانی شدهاند که خیلی میتواند تأثیرگذار باشد چند درخواست عاجزانه دارم. ارزیابی نسبت به همه حوزهها در تخصص من نیست اما به عنوان کسی که در عرصه فرهنگ و هنر فعالیت دارم توقع دارم از تیمی کمک بگیرند که سطح برنامهسازی و سریالسازی تلویزیون را ارتقا دهد. بستری فراهم کنند تا سریالسازان موفق دوباره تلویزیون را خانه خود بدانند. تقاضای ویژه من از ایشان تجدیدنظر جدی در برنامه «هفت» است. سینما عرصه تأثیرگذار و مهمی در دنیاست، اینقدر آن را کوچک نشماریم. آدمهای بیحب و بغض، بیتکلف و متخصص را برای مدیریت و اجرای برنامه تخصصی سینما انتخاب کنیم؛ آدمهایی با حسننیت که اسباب و تداوم آشتی دوباره مردم با سینما را فراهم کنند. این توقع بحق اهالی سینماست که انتظار داشته باشند اثرشان بیش از شبکههای ماهوارهای در رسانه ملی خودشان فرصت معرفی و تبلیغ به مردم را داشته باشد.
اصلاً قصد ورود به این ماجرا و اظهارنظر در خصوص صداوسیما را نداشتم اما بگذارید این تغییر مدیریتی را به فال نیک بگیریم. من که به شخصه تلاش میکنم خوشبین باشم. این خوشبینی را همهمان نسبت به همدیگر داشته باشیم. بعد از سریال «آشپزباشی» بجز برنامه «دو قدم مانده به صبح» و موضوع آنکه مرتبط به سالگرد سقوط ایرباس بود هیچ وقت رغبت نکردم به تلویزیون بیایم. به خاطر بیاحترامی، بیتوجهی و... مسائل بسیاری که خودتان هم میدانید اما با همه این اوصاف میخواهم حضور آقای علی عسگری را به فال نیک بگیرم. بیایید از همان تدبیر و امیدی که مردم رأی دادند وام بگیرید و امید بازگشت کارگردانان خوب به خانههای خودشان یعنی صداوسیما را زنده کنید تا مردم را پای تلویزیون بنشانید؛ امید و عشق بدهند؛ شادی بدهند؛ تخلیهشان بکنند؛ تسکینشان باشند؛ خوشبینانه نگاه کنیم؛ من میخواهم به تلویزیون برگردم و کار بکنم. دلم میخواهد، فکر کنم تلویزیون مال من است، تلویزیون مال مردم است مال همه ماست! خوش آمدید آقای علیعسگری، ولی تو را به خدا بیایید و همه ذهنیتهای قبلی را پاک کنید. اعتماد کنید؛ هم به مخاطب و هم به دستاندرکاران تلویزیون.