به گزارش هنرنیوز به نقل از روابط عمومی موسسه صدر، ملیحه صدر، فرزند امام موسی صدر به تازگی در گفت و گو با رادیو الرسالۀ لبنان از امام صدر، خانواده او و انتظار بازگشتش گفته است. خاطرات نقل شده از زبان دختر امام موسی صدر در این مصاحبه را در ادامه می خوانید.
* از مادرم شنیدهام که امام صبح با گروهی میرفت برای سرکشی به مردم و مناطق مختلف و بعدازظهر با گروه دیگری سفر را ادامه میداد چون گروه اول خسته شده بودند. البته خاطراتی دارم از اینکه سر سفره، معمولاً ما سفره را بر زمین میگذاشتیم و مینشستیم، مرا روی زانوی خود میگذاشتند تا مادرم کمی راحتتر باشند.
* ایشان همیشه از هر فرصتی استفاده میکرد تا با فرزندانش صحبت کند. البته نه به صورت سخنرانی و وعظ بلکه با زبان خودشان. گاهی دربارۀ یک گل و خلقت خدا صحبت میکرد، گاهی دربارۀ مسائل دیگر. مادرم را در جریان کارهایش قرار میداد و با او صحبت میکرد. حتی در نامهها هست که دربارۀ فعالیتهای خود و علت برخی اقداماتشان برای مادرم مینوشت.
* خاطرۀ دیگری که میتوانم ذکر کنم، خاطرۀ برادرم صدرالدین و مسئۀ سیگار کشیدن است. او تعریف می کند که یک بار بعد از رفتن مهمان از منزل، باقیمانده سیگار یکی از مهمان ها را برمی دارد و به بالکن می رود و روشن می کند و شروع به کشیدن آن می کند. ناگهان پدر او را می بیند ولی هیچ عکس العملی نشان نمی دهد. فردای آن روز پدر یک پاکت سیگار به او می دهند و به او می گویند اگر خواستی از این بکش. این ماجرا باعث می شود که برادرم، صدرالدین، دیگر لب به سیگار نزد که نزد. البته ویژگی ایشان این است که با هرکسی طبق ویژگی خودش رفتار و صحبت می کردند، یعنی شاید در شرایط مساوی با برادرم حمید رفتار دیگری می کردند.
* در سفری که میخواستند به فرانسه بروند و حورا در پاریس بود و از او که پانزده ساله بود خواستند که برای استقبالشان به فرودگاه برود. حورا تعریف می کند که وقتی به او تلفن کردند و گفتند که به فرودگاه برود، دست به کار شد تا راه رفتن به فرودگاه را با مترو و اتوبوس یاد بگیرد و رفت و از ایشان استقبال کرد و البته از فرودگاه به شهر با تاکسی رفتند نه با وسائل نقلیه عمومی. شما به این اعتماد توجه کنید! به این شخصیت دادن.
* این بیانصافی است که بگوییم امام درباره خانواده اش کوتاهی کرده است. البته خودشان در برخی مصاحبهها میگویند که در برابر همسر و فرزندانم کوتاهی میکنم، ولی تصور کنید که ایشان فقط بیست سال در لبنان فعالیت کردند از ۱۹۵۹ تا ۱۹۷۸ و این دوران دورانی پرالتهاب و پر مسئله و جنجال بود. شما به دست آوردهای ایشان در این دورۀ نسبتاً کوتاه ولی پر ماجرا توجه کنید. ایشان هم همواره در تلاش بودند تا مردم زندگی بهتری داشته باشند. دانشمند معروف، ویلیام جیمز میگوید بهترین زمان برای اصلاح جامعه، صد سال قبل است. بنابراین، امام با فعالیتهایش هم برای من که فرزندشان هستم، فضا را آماده میکردند و هم برای دیگران.
* رباب خانم صدر، در کارهای سخت و یا در مشکلات از زمان بچگی و جوانی به امام پناه میبردند و هنگامی که قرار شد رباب خانم تحصیل کند یا در کلاسی شرکت کند، امام این کار را تسهیل کرد ولی توصیه کرد که تو باید نمونهای باشی که راه را برای دیگر خانمها و دخترها هموار کنی و باید طوری رفتار کنی که پدر و مادر ها تشویق شوند و اجازه این کار را به فرزندانشان بدهند.
البته این رفتار دربارۀ برادرزادهها و خواهرزادههایشان نیز بوده است. ایشان دکتر کاظم صدر و دکتر صادق طباطبایی را برای ادامه تحصیل و سفر برای ادامه تحصیل تشویق کرد ولی در عین حال به آنان توصیه میکردند که شما سعی کنید با رفتارتان و با تلاشتان برای موفقیت، راه را برای دیگران هموار کنید.